lunge

/ˈləndʒ//lʌndʒ/

معنی: خیز، جهش، حمله ناگهانی، سخمه، پرتاب ناگهانی، پیشروی ناگهانی، جهش کردن، پرتاب کردن، خیز زدن
معانی دیگر: حمله ی ناگهانی (با شمشیر یا دیگر سلاح های برنده)، پیش جهش، بر جهش، جهش ناگهانی به جلو، (با شمشیر وغیره) ناگهان حمله کردن به، بر تاختن، پیش جهیدن، ورجهیدن، رجوع شود به: longe، حمله ناگهانی مثلا با شمشیر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an abrupt thrusting or leaping motion toward something.
مترادف: dive, thrust
مشابه: plunge, pounce, rush, swipe
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: lunges, lunging, lunged
• : تعریف: to make an abrupt thrusting or leaping motion toward something.
مترادف: thrust
مشابه: charge, dive, jab, leap, plunge, pounce, rush, swipe

جمله های نمونه

1. he made a lunge at me with his drawn sword
با شمشیر آخته به طرفم یورش آورد.

2. He skipped past the defender's despairing lunge.
[ترجمه گوگل]او از کنار پرتاب ناامید کننده مدافع گذشت
[ترجمه ترگمان]از جلو خیز despairing دفاع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. When he makes a lunge at you, run.
[ترجمه گوگل]وقتی او به شما حمله می کند، بدوید
[ترجمه ترگمان]وقتی که به تو حمله می کند، فرار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The boy made a sudden lunge for his wallet.
[ترجمه گوگل]پسر به طور ناگهانی به سمت کیف پولش رفت
[ترجمه ترگمان]پسر یک خیز برداشت تا کیف پولش را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He made a lunge for the phone.
[ترجمه گوگل]او برای تلفن هجوم آورد
[ترجمه ترگمان]به طرف تلفن خیز برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The burglar made a lunge at him with a knife.
[ترجمه گوگل]سارق با چاقو به او حمله کرد
[ترجمه ترگمان]دزد با چاقو به طرف او خیز برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. So the snake makes its deft, rapid lunge and then immediately withdraws to await results.
[ترجمه گوگل]بنابراین مار ماهرانه و سریع خود را پرتاب می کند و سپس بلافاصله عقب می نشیند تا منتظر نتایج باشد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، مار مهارت خود را، سریع و سریع انجام می دهد و بلافاصله پس از آن به انتظار نتایج می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The goats lunge at each other with their horns and try to flip each other off the ledge.
[ترجمه گوگل]بزها با شاخ به سمت یکدیگر پرتاب می‌شوند و سعی می‌کنند همدیگر را از روی تاقچه پایین بیاورند
[ترجمه ترگمان]بزها با شاخش به هم حمله می کنند و سعی می کنند که یکدیگر را از روی لبه پرت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With each lunge his jaw shot past a plastic cup of coffee which was on the desk.
[ترجمه گوگل]با هر پرتاب فک او از کنار یک فنجان قهوه پلاستیکی که روی میز بود می گذشت
[ترجمه ترگمان]با هر خیز، فک او از یک فنجان پلاستیکی که روی میز بود پرتاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A person standing gives a lunge to the wheelchair, and the body whips around the stage.
[ترجمه گوگل]فردی که ایستاده است به ویلچر ضربه می زند و بدن دور صحنه شلاق می زند
[ترجمه ترگمان]فردی که ایستاده، به صندلی چرخدار حمله می کند و بدن در اطراف صحنه حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The basic lunge punch is dropped in favour of the short swift jab or the very fast reverse punch.
[ترجمه گوگل]پانچ اصلی لانژ به نفع ضربه سریع سریع کوتاه یا پانچ معکوس بسیار سریع حذف می شود
[ترجمه ترگمان]ضربه اساسی اصلی به نفع ضربه سریع و یا ضربه سریع معکوس به پایین می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Joan told me afterward that I attempted to lunge out of bed and attack Feeley.
[ترجمه گوگل]جوآن بعد از آن به من گفت که سعی کردم از رختخواب بیرون بیایم و به فیلی حمله کنم
[ترجمه ترگمان]بعد از آن روز، جون به من گفت که سعی کردم از تخت به بیرون حمله کنم و به فیلی و فیلی حمله کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She made a quick lunge across the desk for the call button.
[ترجمه گوگل]او سریعاً روی میز رفت تا دکمه تماس را بگیرد
[ترجمه ترگمان]به سرعت روی میز ضرب گرفت و دکمه تلفن را فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He made a lunge at the bully.
[ترجمه گوگل]او به قلدر حمله کرد
[ترجمه ترگمان]او به زور خیز برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیز (اسم)
bound, rush, rising, wave, billow, edema, jump, leap, dropsy, swelling, tumor, lunge, stud, uprising, water wave

جهش (اسم)
mutation, startle, vault, caper, jump, lunge, spurt, pounce

حمله ناگهانی (اسم)
raid, lunge, kink

سخمه (اسم)
spear, lunge, thrust, lance, stab, rapier

پرتاب ناگهانی (اسم)
lunge

پیشروی ناگهانی (اسم)
lunge

جهش کردن (فعل)
spout, rebound, spring, lunge, spurt

پرتاب کردن (فعل)
pelt, slog, project, sling, lunge, thrust, pitch, shove, throw, hurl, shoot, skeet, jaculate

خیز زدن (فعل)
bound, rush, jump, leap, lunge

انگلیسی به انگلیسی

• abrupt forward movement, sudden thrusting motion
move forward abruptly, make a sudden thrusting movement
if you lunge in a particular direction, you move there suddenly and clumsily. verb here but can also be used as a count noun. e.g. one competitor performed a series of aggressive leaps, lunges, punches, and kicks.

پیشنهاد کاربران

حمله ور شدن ( به طرف کسی )
– He lunged at me, and I stabbed him
– He took out a knife and lunged at him
– He suddenly lunged at her with a broken bottle
۱ - حمله ور شدن ( ناگهانی، یهویی )
یورش بردن
یوگورماخ ( به ترکی )
But there was that dog growling and lunging between the two guys.
۲ - یک نوع حرکت ورزشی
شمشیر کش دویدن / جهیدن
جهش به جلو، ناگهانی به جلو پریدن.
حرکت ورزشی لانگز یا لانج یا لانژ، یک پا به سمت جلو برده شده و پنجه های پا در یک خط قرار می گیرند. زانوی پای جلویی خم و پای عقبی کشیده است. در این حالت تنه ( سرو سینه ) صاف هستند. دست ها یا بالای سر برده شده و یا در پهلو قرار می گیرند. می توان با وزنه ( دمبل ) نیز این حرکت را انجام داد.

بپرس