پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٥٩١)
1. ذیحق. بر حق. محق 2. قانونی 3. بحق. عادلانه. منصفانه. درست مثال: he restored it to its rightful owner او آن را به صاحب و مالک قانونی اش بازگرداند.
1. کجا 2. کجاها 3. محل. جا مثال: the police can't reveal his whereabouts پلیس نمی تواند محل و جای او را فاش کند.
صندلی چرخ دار مثال: a new kind of wheelchair یک نوع جدید از صندلی چرخ دار
1. نرم. انعطاف پذیر 2. نرمش کردن. ( خود را ) گرم کردن مثال: the runners were limbering up دونده ها داشتند نرمش می کردند. دونده ها داشتند خودشان را گ ...
شرم آور. ننگین. خفت آور مثال: the army's ignominious defeat شکست شرم آور و ننگین ارتش
1. تخریب 2. نفی کردن. در هم کوبیدن 2. ( عامیانه ) بلعیدن مثال: the farmhouse has been saved from demolition خانه رعیتی از تخریب حفظ شده بود.
1. دوشادوش. پهلو به پهلو. به موازات هم. موازی 2. ثانوی. فرعی. جنبی. غیر مستقیم 3. اضافی 4. ( خویشاوند ) نسبی. غیر مستقیم 5. تضمینی. تضمین شده. 6. وثی ...
این طرف و آن طرف سرگردان بودن. این طرف و آن طرف پرسه زدن. آلاخون والاخون بودن مثال: He has fled and is wandering around in order to avoid being arres ...
1. ناکافی . نابسنده 2. کم. ضعیف مثال: there was insufficient collateral to satisfy the loan وثیقه ی ناکافی برای بازپرداخت استقراض وجود داشت. برای با ...
جامعه اروپا مثال: products which satisfy the EC's criteria محصولاتی که ضوابط و معیارهای جامعه ی اروپا را برآورد.
کشور بلغارستان مثال: Bulgaria was then a Russian satellite کشور بلغارستان در آن هنگام یک وابسته و دنباله روی روسی بود.
1. شاد. پر شور. سرزنده 2. متهورانه. شجاعانه مثال: a spirited resistance یک مقاومت و ایستادگی شجاعانه و متهورانه
1. اقتدار. حاکمیت. فرمانروایی 2. خودمختاری. استقلال 3. بلند مرتبگی 4. کشور مستقل
ناظر. تماشاچی مثال: onlookers were scattered in all directions تماشاچی ها در همه جهت پخش و پراکنده شده بودند. panicky onlookers ran for cover تماشا ...
سید الشهدا مثال: It was originally supposed to take place in the year 70 AH, but the martyrdom of the Master of the Martyrs and external factors led ...
1. عمیقا 2. شدیدا. به شدت. فوق العاده 3. از ته دل. صمیمانه مثال: she was profoundly scarred by the incident او شدیدا بواسطه ی حادثه داغدار شده بود.
هجری قمری مثال: ” When Imam Hussain was martyred in Muharram in the year 61 AH, this event was postponed. زمانی که امام حسین ( ع ) در محرم سال ۶۱ هج ...
1. روان شناختی 2. ( مربوط به ) روانشناسی 3. روانی مثال: deep psychological scars زخمهای عمیق روانی و روانشناختی
تازه مثال: the scent of freshly cut hay بوی علفِ خشک تازه چیده شده
1. خم شدن. دولا شدن 2. خمیده شدن 3. خم کردن. دولا کردن 4. خود را کوچک کردن. خود را پایین آوردن 5. خمیدگی. خم. قوز
1. اهدا کردن. دادن 2. ( حقوقی ) هبه کردن مثال: The philanthropist donated a great deal of money to the university as well as to several charities. . ...
1. مشتریان 2. ارباب رجوع مثال: a select clientele مشتریان خاص و انحصاری
1. ( مسابقه ) حریف غایب 2. ( دادگاه ) طرف غایب 3. ( بدهی ) نکول کننده 4. ( تعهد ) قصور کننده. خاطی 5. سرباز خاطی مثال: the seizure of defaulters' pro ...
1. تهویه 2. دستگاه یا وسیله تهویه 3. بیان. ابراز مثال: a ventilation shaft یک دودکش و کانال تهویه
1. باشگاه گلف 2. چوب گلف مثال: the shaft of a golf club دسته ی یک چوب گلف
1. لنگرگاه. 2. پناه گاه. تکیه گاه مثال: the anchorage where the convoy sheltered لنگرگاهی که کاروان دریایی در آنجا پناه جست.
1. اسکورت کردن. همراهی کردن. بدرقه کردن / 1. کاروان. ستون. 2. کاروان دریایی 3. ستون موتوری 4. اسکورت. محافظ 5. مشایعت. بدرقه. همراهی مثال: the anchor ...
امامت مثال: Thus, they pursued the establishment of an Islamic state, which is one of the important aspects of Imamate. بنابراین، آنها {اهل بیت} تشک ...
1. بازمانده ها. بقایا. تکه پاره ها 2. آت و اشغال ها 3. اوار مثال: firemen discovered a body in the debris آتش نشانها یک جسد را {در میان} آوار پیدا ک ...
1. ملی گرا. ملی 2. وطن پرست 3. استقلال طلب مثال: The nationalists believe fervently in independence for their country. ملی گراها به شدت به استقلال ک ...
1. ظهور. بروز 2. جوشش. غلیان 3. افزایش ناگهانی. افزایش بی سابقه مثال: an upsurge in nationalist agitation یک افزایش ناگهانی و بی سابقه در فعالیت ملی ...
1. دندان قروچه کردن. دندانهای خود را به هم فشردن 2. عزم خود را جزم کردن. آستین ها را بالا زدن. دامن همت به کمر زدن / 1. شن. ریگ. سنگ ریزه 2. عزم. ارا ...
1. برگرداندن. چپ کردن 2. سرنگون کردن. واژگون کردن 3. لغو کردن. باطل کردن 4. برگشتن. چپ شدن مثال: the boat overturned in the heavy seas قایق در موجهای ...
زمین کشاورزی. زمین زراعی مثال: the farmland was submerged زمین کشاورزی زیر اب رفته بود.
1. ماجراجو. حادثه جو 2. پر دل و جرات. پر شهامت. جسور 3. پر ماجرا. پر مخاطره مثال: adventurous chefs borrow foreign techniques سرآشپزهای ماجراجو و جس ...
کروم. عنصر کروم مثال: shining chromium tubes لوله های کروم براق
نامناسب مثال: he dropped his unsuitable friends او دوستهای نامناسبش را کنار گذاشت.
مخفف peace be upon them به معنی �سلام الله علیهم� است که بعد از اسم اهل البیت و امامان در حالت جمع بکار می رود مثال: We must speak about the spiritu ...
1. ( ریاضیات ) قطر 2. خط مورب. خط مایل 3. قطری 4. کج. مایل. اریب. مورب 5. ضربدری مثال: three diagonal slits سه شکاف مورب
وارث ( زن ) مثال: he managed to snare an heiress او موفق شد یک وارث زن را به دام بیندازد.
پرنده شکار مثال: game birds were snared پرنده های ( مورد نظر برای ) شکار به دام انداخته شده بودند.
مخرب. مخل مثال: aggressive and disruptive behavior. رفتار پرخاشگرانه و مخرب
بی وقفه مثال: he played the game with unceasing aggression او مسابقه را با حمله و خشونت بی وقفه بازی کرد.
1. آدم رذل. بی شرف 2. ( به شوخی و دوستانه ) پدر سوخته. حرام زاده. تخم جن / 1. ( حیوان وحشی ) تک زی. جمع گریز 2. تک رو. خود سر 3. غیر مترقبه. ناگهانی. ...
خاکه قند مثال: sprinkle the cake with icing sugar خاکه قند را روی کیک بپاش
کنجد مثال: sprinkle sesame seeds over the top بذرها و دانه های کنجد را روی بالا بپاش.
1. ارعاب. 2. تهدید مثال: intimidation stiffened their resolve
به زور چاقو. با تهدید چاقو. با نشان دادن چاقو مثال: he raped her at knifepoint مرد با تهدید چاقو به زن تجاوز کرد.
1. تشنه 2. خشک . بی آب 3. تشنگی آور 4. مشتاق. تشنه
1. تشنگی 2. عطش. شور. اشتیاق 3. تشنه بودن 4. اشتیاق ( چیزی را ) داشتن. تشنه ( چیزی ) بودن مثال: her raging thirst تشنگی و عطش شدید او