اسم ( noun )
• : تعریف: a person who originates or establishes something.
- The founder of the university was a wealthy industrialist.
[ترجمه گوگل] موسس این دانشگاه یک صنعتگر ثروتمند بود
[ترجمه ترگمان] موسس این دانشگاه یک صنعتگر معروف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موسس این دانشگاه یک صنعتگر معروف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: founders, foundering, foundered
حالات: founders, foundering, foundered
• (1) تعریف: of a ship or boat, to sink after filling up with water.
• مشابه: sink
• مشابه: sink
- The ship foundered soon after hitting the iceberg.
[ترجمه گوگل] کشتی بلافاصله پس از برخورد با کوه یخ پایه گذاری شد
[ترجمه ترگمان] کشتی به زودی پس از برخورد با کوه یخی غرق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کشتی به زودی پس از برخورد با کوه یخی غرق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of a horse, to become lame.
• (3) تعریف: of a building or the ground, to sink or cave in.
• مشابه: collapse, sink
• مشابه: collapse, sink
• (4) تعریف: to come to ruin; fail.
• مشابه: collapse, sink
• مشابه: collapse, sink
- The business foundered under the new and inexperienced management.
[ترجمه گوگل] کسب و کار تحت مدیریت جدید و بی تجربه تاسیس شد
[ترجمه ترگمان] کسب وکار با مدیریت جدید و بی تجربه foundered شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کسب وکار با مدیریت جدید و بی تجربه foundered شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to founder.
• مشابه: sink
• مشابه: sink
اسم ( noun )
• : تعریف: one who founds metal or glass.