پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٣)

بازدید
٥,٣١١
تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. عشق بازی کردن ۲. جلب کردن. کسب کردن. به دست آوردن مثال: a campaign to woo potential customers یک کمپین برای جلب کردن خریداران و مشتریان بالقوه

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بالقوه ۲. ممکن ۳. توسعه یافته ۳. ناشناخته ۴. نهان. نهفته/ ۱. امکان ۲. استعداد. توانش ۳. پتانسیل مثال: a campaign to woo potential customers یک کمپ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. سختی. گرفتاری. ناملایمت. پریشان حالی ۲. بد اقبالی. بد بیاری مثال: resilience in the face of adversity انعطاف پذیری در مواجهه با سختی و گرفتاری

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. آدم مشهور. چهره سرشناس ۲. شهرت. آوازه مثال: he became a sporting celebrity او به یک چهره سرشناس ورزشی تبدیل شد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاراالمپیک مثال: on Tuesday more than 200 Paralympic athletes from 50 nations will come to Iran. در روز سه شنبه بیش از ۲۰۰ ورزشکار پاراالمپیک از ۵۰ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژلاتین مثال: stir the gelatin into the salmon mixture ژلاتین را در مخلوط ماهی آزاد هم بزن.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( غده ) پروستات مثال: This chapter focuses on infections of the prostate. این فصل بر روی عفونتهای پروستات متمرکز است. این فصل به عفونتهای پروستا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( شخص. ذهن ) مبتکر. خلاق ۲. ابتکاری. بکر ۳. استادانه. ماهرانه. هوشمندانه مثال: Bernie devised an ingenious plan to cheat on his income tax. برنی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

رعب آور مثال: Today, the Iranian nation has been able to weaken the US — this formidable enemy and daunting power that used to be able to intimidate ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

درون گرا مثال: From introverts, these children gradually became confident persons بین درون گراها، این بچه ها به تدریج اشخاص دارای اعتماد به نفسی می ش ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. برون گرا ۲. برونگرایانه ۳. آدم شاد. آدم بانشاط. ادم سرزنده مثال: On the other hand, there are also children who are complete extroverts and very c ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

مسلط مثال: Some sow doubts by saying, "Is it possible to oppose a modern, advanced, dominating, powerful entity like the US system and government? ب ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

بذر تردید می کارند {تردید ایجاد می کنند} مثال: Some sow doubts by saying, "Is it possible to oppose a modern, advanced, dominating, powerful entity l ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. غیر قابل جلوگیری ۲. اجتناب ناپذیر. گریز ناپذیر ۳. وقفه ناپذیر. توقف ناپذیر مثال: the largest firms may ultimately become unstoppable بزرگترین شرکت ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. پرت و پلا گفتن. هذیان گفتن. داد و قال کردن ۲. با حرارت حرف زدن ۳. غریدن. خروشیدن. متلاطم بودن ۴. پر آب و تاب. تحسین برانگیز ۵. جنجال. هیاهو ۶. نقد ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. روغن کاری کردن. روغن زدن ۲. نرم کردن. روان کردن ۲. آسان کردن. تسهیل کردن مثال: The bulky wheels of a railroad train must be lubricated each week. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اتمام حجت. اولتیماتوم مثال: their employers issued an ultimatum demanding an immediate return to work کارفرماهایشان اتمام حجت صادر کردند و درخواست کر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. نهایتا. در نهایت. دست آخر ۲. بالاخره. سرانجام مثال: the largest firms may ultimately become unstoppable بزرگترین شرکتها شاید در نهایت توقف ناپذیر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. هولناک. وحشتناک. ترسناک. مخوف ۲. بد. افتضاح. مزخرف مثال: Janey avoided staring at the horrid man’s face. جنی از خیره شدن به صورت مردِ ترسناک اجتن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. چابک. چالاک. فرز ۲. تیزهوش. تیز مثال: The nimble policeman leaped over the fence to pursue the car thief. پلیس فرز و چابک از روی حصار پرید تا دزد ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با بی ملاحظه گی. با بی فکری تمام. در نهایت بی احتیاطی. از روی غفلت مثال: he was driving recklessly and lost control او با بی ملاحظگی و در نهایت بی اح ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. آدم سیگاری ۲. واگن ویژه سیگاری ها مثال: The reckless smokers ignited the entire forest. آدمهای سیگاری بی ملاحظه کل جنگل را به آتش کشیدند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. قوی. پر طاقت. جان سخت ۲. نترس. بی باک. پر دل و جرات ۳. ( گیاه ) مقاوم مثال: Perhaps the hardy people of that northern land found good use for what ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( فنی ) حس گر ۲. اندام حسی مثال: the engineers used electronic sensors to monitor each wheel مهندسین از حس گرهای الکترونیکی برای کنترل کردن هر چرخ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. پدال ۲. ( دوچرخه ) پنجه رکاب ۳. پدال دار. پدالی. پایی / ۱. ( دوچرخه ) پا زدن. رکاب زدن ۲. با دوچرخه رفتن ۳. به پدال فشار آوردن ۴. گاز دادن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( کامپیوتر ) مودم مثال: Please turn off and on the modem. لطفا مودم را خاموش و روشن کن.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

جاسوسی مثال: Tens of thousands of advisors were brought into Iran, not only to sponge off the country and interfere in military, intelligence, and go ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. استعداد. آمادگی. توانایی. قابلیت ۲. سهولت. اسانی. راحتی ۳. وسیله. امکان. مزیت ۴. مهارت. استادی. چیره دستی مثال: Wi - Fi is a facility allowing com ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گوشی تلفن همراه هوشمند. گوشی های لمسی مثال: Wi - Fi is a facility allowing computers, smartphones, or other devices to connect to the Internet or com ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به صورت بی سیم مثال: Wi - Fi is a facility allowing computers, smartphones, or other devices to connect to the Internet or communicate with one anoth ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وای فای مثال: Wi - Fi is a facility allowing computers, smartphones, or other devices to connect to the Internet or communicate with one another wire ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

( قطار ) از خط خارج کردن. ۲. از خط خارج شدن مثال: more than 50 passengers escaped injury when a train was derailed بیش از ۵۰ مسافر وقتی یک قطار از خط ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مسافر ۲. طفیلی. آدم بیکاره مثال: more than 50 passengers escaped injury when a train was derailed بیش از ۵۰ مسافر وقتی یک قطار از خط خارج شده بود ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رمز عبور. کد عبور مثال: the built - in Wi - Fi found my home network and connected to it quickly, once I entered my passcode وایفای داخلی شبکه خانه م ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. گفته متناقض نما. معما ۲. تضاد و تناقض. تناقض گویی. ضد و نقیض ۳. جمع اضداد ۴. مغالطه ۵. گفته خلاف عرف مثال: the uncertainty principle leads to all ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. ( ریاضیات ) رقم . عدد ۲. ( کالبد شناسی ) انگشت مثال: Then I'm asked for the first and fourth digits of my five digit passcode بعد از اولین و چهار ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

آزادی خواه. دوستدار آزادی مثال: SAVAK became a center for torture and bringing pressure on the fighters and the freedom - lovers. ساواک مرکزی شد بر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. کالا. کالاها. اجناس ۲. اموال ۳. بار مثال: imports of luxury goods واردات کالاها و اجناس لوکس

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

کودتا مثال: he was overthrown in an army coup detat. او در یک کودتای نظامی سرنگون شده بود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ( زبان شناسی ) صورتهای صرفی ۲. نمونه. سرمشق. الگو. مدل مثال: society's paradigm of the ‘ideal woman نمونه و الگوی اجتماع برای {یک} زن ایده آل

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. تشریفات. پروتوکل ۲. تفاهام نامه. یادداشت تفاهم. توافق نامه مثال: protocol forbids the prince from making any public statement in his defense پروتو ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

نهضت جبهه ملی مثال: I encourage you, our dear young people, to read books about the events of 1953, the National Front Movement, and the presence of ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. آسیب. ضایعه. ضربه ۲. ضربه عاطفی. شوک روحی مثال: many experience the trauma of divorce تجربیات بسیار ضربه عاطفی طلاق

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. متفقا. یک صدا. همه با هم ۲. متحدا. به طور متحد. به اتفاق. هماهنگ مثال: Yes, sir, ’ said the girls in unison دختران همه با هم و یک صدا گفتند: بله ق ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: A national government by the people was in power in Iran, but the US betrayed the trust of that government which had naively trusted the United ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

بشکه کوچک مثال: “get a keg of nails” the carpenter shouted at me. نجار سرم داد کشید و گفت: یک بشکه میخ بیاور.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بدبخت. فلک زده ۲. فلاکت بار. مصیبت بار ۳. بد مثال: I feel wretched after a night when I’ve scarcely slept. بعد از یک شب بیخوابی احساس بسیار بدی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ضربه روحی زدن به. ۲. ( پزشکی ) زخم کردن. زخمی کردن. مجروح کردن. اسیب رساندن به مثال: the children were traumatized by separation from their famili ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The clear, obvious, well - documented answer is that it stemmed from the cruel, insolent domination of the US government over our dear nation ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. چابک. چالاک. فرز. پر جنب و جوش. پر تحرک ۲. ( ذهن ) وقاد. فعال. تیز مثال: Ruth was as agile as a monkey