پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٥٩١)

بازدید
٢,١٩٦
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. گروه ارازل و اوباش. لات و لوت ها. چماق به دست ها 2. جمعیت. ازدحام 3. عوام. خلق الله 4. دار و دسته. بر و بچه ها 5. هجوم بردن. حمله کردن 6. دور ( کس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سوارکارِ ( حرفه ای ) 2. ( برای رسیدن به قدرت و مقام و غیره ) به هر دری زدن. از هر وسیله ای سود جستن مثال: jockey faces quiz over bribes سوارکار حر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( روانشناسی ) شیدا. دیوانه. مانیایی 2. دیوانه وار. جنون آمیز مثال: he tried to quieten manic patients او سعی کرد بیماران شیدا و دیوانه را آرام و ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( سیاسی ) مخالف. ناراضی. دگر اندیش مثال: the purge of dissidents تصفیه و پاکسازی ناراضیان و مخالفین

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

قانون شکن. خلاف کار. مجرم مثال: lawbreakers were purged from the army قانون شکنان و مجرمین از ارتش پاک سازی شده بودند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارزانی. کم ارزشی. پستی مثال: cheap paint soon proclaims its cheapness رنگ ارزان قیمت طولی نمی کشد که کم ارزشی خود را نشان می دهد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کنسرو سازی مثال: a new canning process یک روش جدید کنسرو سازی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بدون نگرانی. بدون اضطراب. بی خیال 2. بی علاقه. بدون دلبستگی 3. بی ارتباط با. نامربوط به مثال: he made a pretense of being unconcerned او وانمود ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کارگر چاپخانه 2. ( کامپیوتر ) چاپگر مثال: the company manufactures laser printers این شرکت چاپگرهای لیزری تولید می کند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماشین تحریر مثال: a manual typewriter یک ماشین تحریر دستی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قوی 2. ( بو ) بطور زننده ای 3. به شدت. عمیقا مثال: a powerfully masculine man

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

ویژگی. خصوصیت. خصلت مثال: a masculine trait یک خصلت و ویژگی مردانه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تاکتیکی 2. رزمی. جنگی 3. ( مربوط به ) روش یا نحوه اجرا 4. مصلحتی 5. ماهرانه مثال: they played with tactical mastery آنها با برتری ماهرانه ای بازی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. جمعیت 2. جمع شدن. ازدحام کردن 3. ( از جمعیت ) پر کردن مثال: merry throngs of students جمعیت های شاد از دانش آموزان.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سپاسگذار. متشکر 2. خوشحال. خرسند 3. تشکرآمیز مثال: we must be thankful for small mercies ما باید برای نعمتهای کوچک سپاسگذار و خوشحال باشیم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پودینگ 2. دسر مثال: the pudding mixture مخلوط پودینگ

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. محدودیت 2. قید. قید و بند 3. ضعف. نقطه ضعف مثال: our perception of our own limitations درک و فهم ما از محدودیتهای خودمان.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. لغو کردن. باطل کردن. 2. فسخ کردن مثال: they petitioned the king to revoke the decision آنها از پادشاه درخواست کردند تصمیم و حکم دادگاه را لغو کند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غرب وحشی = غرب آمریکا در اوایل هجوم اروپایان به آن منطقه مثال: the pioneers of the Wild West پیشگامان غرب وحشی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جوجه خروس مثال: the cockerel pecked my heel جوجه خروس پاشنه ی پایم را نوک زد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جا دادن 2. منزل دادن 3. سازگار کردن. وفق دادن 4. همراهی کردن. مساعدت کردن مثال: to accommodate the overflow, five more offices were built برای جا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( حشره و غیره ) بالدار. پرنده 2. کوتاه. سرپایی 3. ( پرش ) با دور خیز / 1. سفر با هواپیما 2. هوانوردی مثال: they overcame their fear of flying آنه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. زیبا. قشنگ 2. جذاب. خوشایند 3. خوب. عالی 4. دوست داشتنی مثال: a lovely open outlook یک چشم انداز روبازِ زیبا، قشنگ و دوست داشتنی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ظروف سفالی. ظروف سرامیک 2. سفالی. سفالین. سرامیک مثال: earthenware pots گلدانهای سفالی/سفالین

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

عضله دو سر. ماهیچه دو سر مثال: Keith postured, flexing his biceps کیت با منقبض کردن عضله ی دو سر خودش ژست گرفت.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ستیزه جو. جنگ طلب 2. ستیزه جویانه. خشن 3. سختگیر. سر سخت. انعطاف ناپذیر 4. مبارز. رزمنده 5. افراطی مثال: trade unions adopted a militant posture ا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رواداری. مدارا. تساهل مثال: they preach toleration آنها مدارا و تساهل را تبلیغ می کنند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. طفلک 2. ذره. چکه. خرده 3. کِرم ریز

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

اتفاق. پیش آمد. حادثه. تصادف 2. احتمال. امکان 3. ( روان شناسی ) وابستگی 4. احتیاطی مثال: the preparation of contingency plans تدارک و آماده سازی طرح ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عاشق سینه چاک مثال: a village maid and her swain زن جوان روستایی و عاشق سینه چاک او

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دلربا. افسونگر. جذاب. لوند 2. مسحور کننده. پر جاذبه. هیجان انگیز. جالب

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ریختن. فرو ریختن. افتادن 2. پرت شدن. پرتاب شدن 3. با سرعت رفتن 4. پرتاب کردن. پرت کردن مثال: it was fun, hurtling madly downhill با سرعت دیوانه وا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کابل 2. سیم 3. طناب کلفت 4. زنجیره 5. تلگرام. تلگراف 6. کابل ( واحد اندازه گیری مسافت تقریبا برابر با 185 متر 7. تلگراف کردن یا زدن 8. تلگرافی فرس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. سرپیچی کردن. نافرمانی کردن. ( از دستور کسی ) سرباز زدن. اطاعت نکردن. به حرف ( کسی ) گوش ندادن 2. ( قانون ) زیر پا گذاشتن. نقض کردن 3. مقاومت کردن. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

استثنایی، عالی. فوق العاده خوب مثال: he made an exceptional contribution during his lifetime او یک همکاری و کمک استثنایی در طی طول زندگی اش انجام دا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رومی. رومیایی. ( مربوط به ) روم 2. رمی. ( مربوط به ) شهر رم 3. اهل روم. رومی 4. اهل شهر رم. رمی 5. کاتولیک مثال: a Roman legion یک لشگر رومی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. معتبر. خوشنام 2. معتمد. قابل اعتماد 3. آبرومند. محترم 4. آبرومندانه. محترمانه 5. معروف. سرشناس 6. مرغوب مثال: they leased the mill to a reputable ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشیانه ( هواپیما ) مثال: the film crew leased a large hangar عوامل فیلم یک آشیانه ی هواپیمای بزرگ را کرایه کردند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. به زودی 2. کمی. اندکی 3. به اختصار 4. تند. خشن مثال: he learned that the school would shortly be closing او خبر دار شد که مدرسه به زودی بسته خواهد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دسته. بافه مثال: a sheaf of loose leaves یک دسته از برگهای ریخته شده.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. گوش خراش 2. ( صدا ) زیر 3. تند. شدید. شدید الحن 4. جیغ کشیدن. با صدای گوش خراش گفتن. صدای گوش خراش دادن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

�rob� �take� �steal� �burgle� همه به معنی �دزدین یا دزدی کردن� است. ولی هم از نظر نوع دزدی و هم از نظر کاربرد دستوری با هم تفاوتهایی دارند. برای بیان ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. قانونی 2. مقرر 3. کیفری. جزایی. قابل مجازات مثال: he invoked his statutory rights او حقوق قانونی اش را طلب کرد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. هواخوری 2. قرار دادن در معرض هوا. خشک کردن 3. عوض کردن هوا ( ی جایی ) 4. ( عقیده و موضوع ) ابراز. اظهار مثال: airing such views invites trouble هو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به ) روزنامه نگاری. مطبوعاتی مثال: a journalistic invention یک دروغ پردازی مطبوعاتی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تلسکوپ. دوربین نجومی 2. در هم رفتن. در هم فرو رفتن. جمع شدن 3. در هم فرو کردن. جمع کردن مثال: the invention of the telescope اختراعِ تلسکوپ

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

مرداب. تالاب مثال: the coastal plain is interrupted by large lagoons جلگه ساحلی بوسیله تالاب های بزرگ قطع شده است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مودبانه. محترمانه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. متوحش کردن. به وحشت انداختن. ترساندن 2. متنفر ساختن. منزجر کردن مثال: intellectuals are appalled by television

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پل عابر پیاده مثال: an insecure footbridge یک پل عابر پیاده فاقد ایمنی