پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٥٩١)
اسپاگتی مثال: a plate of spaghetti یک بشقاب اسپاگتی
سرگیجه مثال: her giddiness was attended with a fever سرگیجه ی او با یک تب همراه بود.
زخمی ها. مجروحان مثال: the wounded were attended to nearby به زخمی ها و مجروحین در همین نزدیکی رسیدگی شده بود.
1. سرود کریسمس 2. آواز. ترانه. سرود 3. آواز خواندن مثال: they attended a carol service آنها در یک تشریفات سرود کریسمس شرکت کردند.
1. آتش بازی 2. مشاجره. جار و جنجال. محشر کبرا 3. شاهکار. هنرنمایی مثال: fireworks banged in the air آتش بازی ها در هوا شلیک شدند.
1. فوق العاده. بسیار 2. با هیبت. بطور ترسناکی 3. بطور شکست ناپذیری
بی مزه شدن. از شور افتادن. خسته کننده شدن / 1. پارچه روی تابوت 2. تابوت 3. ( مجازی ) پرده سیاه. پرده مثال: a pall of smoke hung over the city پرده ی ...
1. نوار 2. پرچم مثال: the room was hung with streamers اتاق با نوارها و پرچم ها آذین بسته شده بود. نوارها و پرچم ها به اتاق نصب شده بود.
1. طرز بیان. بیان. تلفظ 2. سبک مثال: his diction is very expressive طرز بیان او بسیار گویا و رسا است.
ساعات کار مثال: an extension of opening hours یک تمدید برای ساعات کار
کوتاه مدت مثال: short - term finance سرمایه گذاری کوتاه مدت
بدنامی. سوء شهرت. رسوایی. انگشت نمایی مثال: his exploits brought him notoriety رفتارهایش موجب رسوایی و بدنامی او شد.
سطح بالا. رده ی بالا. بسیار مهم. تراز اول مثال: top - level bank executives مدیران بانکهای بسیار مهم و رده بالا
1. درستی. صداقت 2. استحکام شخصیت. تشخص. اصالت 3. تمامیت. صورت کامل 4. انسجام. یکپارچگی مثال: his estimate of Paul's integrity ارزیابی او از درستی و ص ...
( در بریتانیا ) وزیر کشور مثال: the powers entrusted to the Home Secretary اختیارات به وزیر کشور واگذار شد
1. شناور 2. شاد. شنگول. سرزنده 3. پر رونق. فعال مثال: an endeavor to build a more buoyant economy یک کوشش برای ساختن یک اقتصاد شناور تر و پر رونق تر
1. گرمی. گرما. حرارت 2. محبت. صمیمیت مثال: warmth emanated from the fireplace گرما و حرارت از شومینه ساطع شد.
1. طوفان. تندباد 2. ( خنده ) شلیک. قهقهه مثال: roof tiles displaced by gales سفالهای سقف با طوفانها از جای خود جابجا شدند ( از جای خود در آمدند )
1. سرباز سوار. سرباز زرهی 2. پلیس سواره 3. ( در آمریکا ) مامور پلیس مثال: the horse dismounted the trooper اسب سربازِ سوار خود را سرنگون کرد ( به زیر ...
1. فخرفروش. ازخود راضی. افاده ای. متفرعن 2. فخرفروشانه مثال: a condescending dismissal یک عدم پذیرشِ فخرفروشانه
1. بیمارگون. بیمار 2. بیماری زا 3. مرضی 4. وحشتناک. مخوف 5. شوم. بداندیشانه مثال: he dismissed all morbid thoughts او همه ی افکار بیمارگون را از سر ...
1. زشت. زننده 2. بی نزاکت 3. هرزه 4. عامیانه 5. بازاری
کروموزوم مثال: chromosomes determine the sex of the embryo کروموزومها جنسیت جنین را تعیین می کنند.
1. بی شرف. بی وجدان. 2. بی شرفانه. غیر اخلاقی مثال: a tricky and unscrupulous politician یک سیاستمدار حقه باز و بی شرف
تند. زننده مثال: the incident triggered an acrimonious debate این واقعه یک مناقشه ی تند و زننده را به پا کرد.
1. با خستگی. با حالت خسته 2. با بی حوصلگی. بطور ملال انگیزی مثال: Caroline trooped wearily home کارولین با خستگی و بی حوصلگی رفت خانه
1. ضرب المثل. مثل. قول معروف 2. گفتار 3. گفته مثال: his sayings are the type of modern wisdom گفته های او نمونه ای از خردمندی مدرن هستند. A short s ...
1. عقل. خرد 2. خردمندی 3. دانش 4. امثال و حکم. تعلیمات مثال: his sayings are the type of modern wisdom گفته های او نمونه ای از خردمندی مدرن هستند.
1. اهل ورزش. ورزش دوست 2. ورزشکارانه. دارای روحیه ورزشکاری 3. ورزشی 4. ( لباس و غیره ) قشنگ. خوش آب و رنگ 5. ( اتومبیل ) تندرو. پر شتاب تیز
پولشویی مثال: they uncovered a money - laundering plot آنها از یک نقشه و توطئه ی پولشویی پرده برداشتند.
1. آدم غیر حرفه ای 2. فرد عادی 3. شخص غیر روحانی مثال: make it understandable to the layman ان را برای یک آدم غیر حرفه ای و عادی قابل فهم کن
سرمایه گذار مثال: investors unfamiliar with the stock market سرمایه گذاران ناآشنا و بیگانه با بورس سهام و ارز
1. بینش. بصیرت 2. شناخت. فهم. درک مثال: a unique insight into history یک بینش و شناخت بی نظیر نسبت به تاریخ
چریک . پارتیزان مثال: a guerrilla unit یک یگان و واحد چریک ( پارتیزان )
1. پول رایج. پول 2. ( پول ) جریان. گردش 3. رواج. شیوع. انتشار. پخش 4. پولی مثال: a unit of currency یک واحدِ پول یک واحد پولی
1. طرفدار محیط زیست 2. ( روان شناسی ) محیط گرا. محیط نگر مثال: environmentalists and activists united طرفداران محیط زیست و عملگراها به هم پیوستند. ( ...
1. گوتیک 2. زبان گوتیک 3. ( چاپ ) حروف گوتیک. خط گوتیک مثال: the highest Gothic vault in Europe بلندترین طاق قوسی سبک گوتیک در اروپا
1. ( مربوط به ) دوره الیزابت ( اول ) 2. معاصر ملکه الیزابت ( اول ) مثال: Elizabethan verse شعرِ مربوط به دوران الیزابت اول
1. توهین کردن. اهانت کردن 2. بی احترامی کردن. بی حرمتی کردن 3. آبروی ( کسی را ) ریختن 4. تحقیر کردن. خجالت زده کردن 5. توهین. اهانت. بی احترامی. آبرو ...
کشور کره مثال: Korea was under effective Japanese control کشور کره تحت کنترل عملی و واقعی ژاپنی ها بود.
حالت طبیعی. وضعیت عادی. بهنجاری مثال: a departure from normality یک انحراف از حالت طبیعی
1. لغزش. خطا 2. انحراف. سقوط 3. ( زمان ) گذشت 4. ( حق ) از دست رفتن. سلب. انقضاء 5. فرو رفتن در. افتادن در 6. لغزیدن. دچار اشتباه شدن 7. سقوط کردن. م ...
به طور موجز . مختصرا. اجمالا مثال: the dictionary defines it succinctly فرهنگ لغت آن را بطور موجز شرح داده
مریم عذرا . مریم باکره مثال: the chapel was dedicated to the Virgin Mary این کلیسای کوچک به نام مریم باکره نامگذاری شده بود.
( زن ) اشراف زاده مثال: a book dedicated to a noblewoman کتابی به یک زن اشراف زاده اهداء شد.
1. به هم ریخته. قر و قاطی 2. خراب کردن. افتضاح کردن 3. گیج کردن. آشفته کردن 4. اشتباه گرفتن. عوضی گرفتن 5. اشتباه کردن. قاطی کردن 6. هرج و مرج. آشفتگ ...
1. حق انحصاری اختراع 2. پروانه ساخت یا بهره برداری انحصاری 3. اختراع ثبت شده 4. ( چرم ) وِرنی 5. واضح. آشکار. روشن 6. ثبت شده. دارای پروانه ساخت انحص ...
1. بی اهمیت جلوه دادن. کوچک شمردن. دست کم گرفتن 2. کمتر از واقع بیان کردن یا نشان دادن 3. ( افکار. احساسات و غیره ) با احتیاط بیان کردن مثال: the val ...
ایرلندی مثال: hurling is an Irish variation of hockey هارلینگ یک نوع ایرلندی از هاکی است.
هرلینگ ( نوعی بازی ایرلندی شبیه به هاکی ) مثال: hurling is an Irish variation of hockey هارلینگ یک نوع ایرلندی از هاکی است.