پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٥٩١)

بازدید
٢,١٩٨
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسپاگتی مثال: a plate of spaghetti یک بشقاب اسپاگتی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرگیجه مثال: her giddiness was attended with a fever سرگیجه ی او با یک تب همراه بود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخمی ها. مجروحان مثال: the wounded were attended to nearby به زخمی ها و مجروحین در همین نزدیکی رسیدگی شده بود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سرود کریسمس 2. آواز. ترانه. سرود 3. آواز خواندن مثال: they attended a carol service آنها در یک تشریفات سرود کریسمس شرکت کردند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آتش بازی 2. مشاجره. جار و جنجال. محشر کبرا 3. شاهکار. هنرنمایی مثال: fireworks banged in the air آتش بازی ها در هوا شلیک شدند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فوق العاده. بسیار 2. با هیبت. بطور ترسناکی 3. بطور شکست ناپذیری

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی مزه شدن. از شور افتادن. خسته کننده شدن / 1. پارچه روی تابوت 2. تابوت 3. ( مجازی ) پرده سیاه. پرده مثال: a pall of smoke hung over the city پرده ی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

1. نوار 2. پرچم مثال: the room was hung with streamers اتاق با نوارها و پرچم ها آذین بسته شده بود. نوارها و پرچم ها به اتاق نصب شده بود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. طرز بیان. بیان. تلفظ 2. سبک مثال: his diction is very expressive طرز بیان او بسیار گویا و رسا است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساعات کار مثال: an extension of opening hours یک تمدید برای ساعات کار

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوتاه مدت مثال: short - term finance سرمایه گذاری کوتاه مدت

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدنامی. سوء شهرت. رسوایی. انگشت نمایی مثال: his exploits brought him notoriety رفتارهایش موجب رسوایی و بدنامی او شد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سطح بالا. رده ی بالا. بسیار مهم. تراز اول مثال: top - level bank executives مدیران بانکهای بسیار مهم و رده بالا

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. درستی. صداقت 2. استحکام شخصیت. تشخص. اصالت 3. تمامیت. صورت کامل 4. انسجام. یکپارچگی مثال: his estimate of Paul's integrity ارزیابی او از درستی و ص ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( در بریتانیا ) وزیر کشور مثال: the powers entrusted to the Home Secretary اختیارات به وزیر کشور واگذار شد

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شناور 2. شاد. شنگول. سرزنده 3. پر رونق. فعال مثال: an endeavor to build a more buoyant economy یک کوشش برای ساختن یک اقتصاد شناور تر و پر رونق تر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گرمی. گرما. حرارت 2. محبت. صمیمیت مثال: warmth emanated from the fireplace گرما و حرارت از شومینه ساطع شد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. طوفان. تندباد 2. ( خنده ) شلیک. قهقهه مثال: roof tiles displaced by gales سفالهای سقف با طوفانها از جای خود جابجا شدند ( از جای خود در آمدند )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سرباز سوار. سرباز زرهی 2. پلیس سواره 3. ( در آمریکا ) مامور پلیس مثال: the horse dismounted the trooper اسب سربازِ سوار خود را سرنگون کرد ( به زیر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. فخرفروش. ازخود راضی. افاده ای. متفرعن 2. فخرفروشانه مثال: a condescending dismissal یک عدم پذیرشِ فخرفروشانه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. بیمارگون. بیمار 2. بیماری زا 3. مرضی 4. وحشتناک. مخوف 5. شوم. بداندیشانه مثال: he dismissed all morbid thoughts او همه ی افکار بیمارگون را از سر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. زشت. زننده 2. بی نزاکت 3. هرزه 4. عامیانه 5. بازاری

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کروموزوم مثال: chromosomes determine the sex of the embryo کروموزومها جنسیت جنین را تعیین می کنند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بی شرف. بی وجدان. 2. بی شرفانه. غیر اخلاقی مثال: a tricky and unscrupulous politician یک سیاستمدار حقه باز و بی شرف

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تند. زننده مثال: the incident triggered an acrimonious debate این واقعه یک مناقشه ی تند و زننده را به پا کرد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. با خستگی. با حالت خسته 2. با بی حوصلگی. بطور ملال انگیزی مثال: Caroline trooped wearily home کارولین با خستگی و بی حوصلگی رفت خانه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ضرب المثل. مثل. قول معروف 2. گفتار 3. گفته مثال: his sayings are the type of modern wisdom گفته های او نمونه ای از خردمندی مدرن هستند. A short s ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عقل. خرد 2. خردمندی 3. دانش 4. امثال و حکم. تعلیمات مثال: his sayings are the type of modern wisdom گفته های او نمونه ای از خردمندی مدرن هستند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اهل ورزش. ورزش دوست 2. ورزشکارانه. دارای روحیه ورزشکاری 3. ورزشی 4. ( لباس و غیره ) قشنگ. خوش آب و رنگ 5. ( اتومبیل ) تندرو. پر شتاب تیز

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پولشویی مثال: they uncovered a money - laundering plot آنها از یک نقشه و توطئه ی پولشویی پرده برداشتند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آدم غیر حرفه ای 2. فرد عادی 3. شخص غیر روحانی مثال: make it understandable to the layman ان را برای یک آدم غیر حرفه ای و عادی قابل فهم کن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

سرمایه گذار مثال: investors unfamiliar with the stock market سرمایه گذاران ناآشنا و بیگانه با بورس سهام و ارز

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بینش. بصیرت 2. شناخت. فهم. درک مثال: a unique insight into history یک بینش و شناخت بی نظیر نسبت به تاریخ

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چریک . پارتیزان مثال: a guerrilla unit یک یگان و واحد چریک ( پارتیزان )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پول رایج. پول 2. ( پول ) جریان. گردش 3. رواج. شیوع. انتشار. پخش 4. پولی مثال: a unit of currency یک واحدِ پول یک واحد پولی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. طرفدار محیط زیست 2. ( روان شناسی ) محیط گرا. محیط نگر مثال: environmentalists and activists united طرفداران محیط زیست و عملگراها به هم پیوستند. ( ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. گوتیک 2. زبان گوتیک 3. ( چاپ ) حروف گوتیک. خط گوتیک مثال: the highest Gothic vault in Europe بلندترین طاق قوسی سبک گوتیک در اروپا

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مربوط به ) دوره الیزابت ( اول ) 2. معاصر ملکه الیزابت ( اول ) مثال: Elizabethan verse شعرِ مربوط به دوران الیزابت اول

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. توهین کردن. اهانت کردن 2. بی احترامی کردن. بی حرمتی کردن 3. آبروی ( کسی را ) ریختن 4. تحقیر کردن. خجالت زده کردن 5. توهین. اهانت. بی احترامی. آبرو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشور کره مثال: Korea was under effective Japanese control کشور کره تحت کنترل عملی و واقعی ژاپنی ها بود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حالت طبیعی. وضعیت عادی. بهنجاری مثال: a departure from normality یک انحراف از حالت طبیعی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. لغزش. خطا 2. انحراف. سقوط 3. ( زمان ) گذشت 4. ( حق ) از دست رفتن. سلب. انقضاء 5. فرو رفتن در. افتادن در 6. لغزیدن. دچار اشتباه شدن 7. سقوط کردن. م ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طور موجز . مختصرا. اجمالا مثال: the dictionary defines it succinctly فرهنگ لغت آن را بطور موجز شرح داده

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مریم عذرا . مریم باکره مثال: the chapel was dedicated to the Virgin Mary این کلیسای کوچک به نام مریم باکره نامگذاری شده بود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( زن ) اشراف زاده مثال: a book dedicated to a noblewoman کتابی به یک زن اشراف زاده اهداء شد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. به هم ریخته. قر و قاطی 2. خراب کردن. افتضاح کردن 3. گیج کردن. آشفته کردن 4. اشتباه گرفتن. عوضی گرفتن 5. اشتباه کردن. قاطی کردن 6. هرج و مرج. آشفتگ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. حق انحصاری اختراع 2. پروانه ساخت یا بهره برداری انحصاری 3. اختراع ثبت شده 4. ( چرم ) وِرنی 5. واضح. آشکار. روشن 6. ثبت شده. دارای پروانه ساخت انحص ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی اهمیت جلوه دادن. کوچک شمردن. دست کم گرفتن 2. کمتر از واقع بیان کردن یا نشان دادن 3. ( افکار. احساسات و غیره ) با احتیاط بیان کردن مثال: the val ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ایرلندی مثال: hurling is an Irish variation of hockey هارلینگ یک نوع ایرلندی از هاکی است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

هرلینگ ( نوعی بازی ایرلندی شبیه به هاکی ) مثال: hurling is an Irish variation of hockey هارلینگ یک نوع ایرلندی از هاکی است.