clarity

/ˈklerəti//ˈklærɪti/

معنی: وضوح، روشنی، نظم و ترتیب، تمیزی
معانی دیگر: صافی (در مورد آبگونه ها)، زلال بودن، شفافیت، آشکاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state or quality of being clearly understandable or precise.
مترادف: clearness, lucidity, perspicuity, precision
متضاد: ambiguity, murkiness, obscurity, opacity, vagueness
مشابه: coherence

- Her writing is known for its clarity.
[ترجمه شان] نوشته های او به سبب شفافیت ( وضوح ) آنها، شناخته شده است.
|
[ترجمه گوگل] نوشته‌های او به وضوح معروف است
[ترجمه ترگمان] نویسندگی او به خاطر وضوح آن مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We were impressed with the clarity of his argument.
[ترجمه گوگل] ما از وضوح استدلال او تحت تأثیر قرار گرفتیم
[ترجمه ترگمان] ما تحت تاثیر بحث او قرار گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The essay appeared to have some good ideas, but it lacked clarity.
[ترجمه گوگل] به نظر می‌رسید این مقاله ایده‌های خوبی داشت، اما فاقد وضوح بود
[ترجمه ترگمان] این مقاله ظاهرا ایده های خوبی داشت، اما فاقد شفافیت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the state or quality of being visually clear as of impurities.
مترادف: clearness, purity
متضاد: murkiness, obscurity, opacity
مشابه: cleanness, transparency

- This has the clarity of a fine wine.
[ترجمه گوگل] این شفافیت یک شراب خوب را دارد
[ترجمه ترگمان] این امر شفافیت یک شراب خوب را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The clarity of the lake water allowed us to easily see the bottom.
[ترجمه امید] شفافیت و زلالی آب به ما اجازه می دهد ته ( عمق ) آب را ببینیم
|
[ترجمه شان] زلالی آب دریاچه ، اجازه داد به آسانی ته آن را ببینیم.
|
[ترجمه گوگل] شفافیت آب دریاچه به ما این امکان را می داد که به راحتی کف را ببینیم
[ترجمه ترگمان] وضوح آب دریاچه به ما این امکان را می داد که به راحتی پایین را ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he stated his points with clarity
او نکات خود را به وضوح شرح داد.

2. this alcohol has lost its clarity
این الکل شفافیت خود را از دست داده است.

3. a style characterized by fluency and clarity
سبکی که ویژگی آن شیوایی و روشنی است.

4. as a poet, he speaks with clarity and courage
در اشعارش وضوح و بی باکی دارد.

5. Letters may be edited for length and clarity.
[ترجمه گوگل]حروف ممکن است برای طول و وضوح ویرایش شوند
[ترجمه ترگمان]حروف ممکن است برای طول و وضوح ویرایش شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His essays are models of clarity and brevity.
[ترجمه گوگل]مقالات او الگوهایی از وضوح و ایجاز است
[ترجمه ترگمان]مقالات او مدل هایی از وضوح و ایجاز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mozart's music is characterized by its naivety and clarity.
[ترجمه گوگل]ویژگی موسیقی موتزارت ساده لوحی و شفافیت آن است
[ترجمه ترگمان]موسیقی موتسارت با ساده لوحی و وضوح آن مشخص می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With painful clarity she remembered the day he had died.
[ترجمه گوگل]با وضوح دردناکی روز مرگ او را به یاد آورد
[ترجمه ترگمان]با وضوح دردناکی روزی را که مرده بود به یاد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He presents his case with refreshing clarity and directness.
[ترجمه گوگل]او پرونده خود را با وضوح و صراحتی تازه ارائه می کند
[ترجمه ترگمان]با صراحت و صراحت و صراحت حالت خود را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The picture was of such clarity that it could have been a photograph.
[ترجمه گوگل]تصویر آنقدر شفاف بود که می توانست یک عکس باشد
[ترجمه ترگمان]تصویر چنان واضح بود که می توانست عکسی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Clarity of diction is vital for a public speaker.
[ترجمه گوگل]وضوح بیان برای یک سخنران عمومی حیاتی است
[ترجمه ترگمان]وضوح بیان برای یک سخنگوی عمومی حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In her writing, clarity is sometimes sacrificed to brevity.
[ترجمه گوگل]در نوشته های او، گاه وضوح فدای ایجاز می شود
[ترجمه ترگمان]در نوشتن، وضوح گاهی به اختصار قربانی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The brilliant clarity of his argument could not be faulted.
[ترجمه گوگل]وضوح درخشان استدلال او قابل ایراد نیست
[ترجمه ترگمان]وضوح و روشنی استدلال او را نباید به خاطر آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She expressed herself with great clarity.
[ترجمه گوگل]او خود را با وضوح زیادی بیان کرد
[ترجمه ترگمان]خود را با وضوحی زیاد بیان می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He has shown great clarity of mind.
[ترجمه گوگل]او شفافیت ذهنی زیادی از خود نشان داده است
[ترجمه ترگمان]او وضوح و روشنی زیادی از ذهن خود نشان داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وضوح (اسم)
light, clarification, lucidity, perspicuity, clarity

روشنی (اسم)
clarification, shine, irradiance, irradiancy, lucidity, perspicuity, clarity, expressiveness, glim

نظم و ترتیب (اسم)
fettle, clarity

تمیزی (اسم)
purity, clarity, pureness

تخصصی

[حسابداری] گویائی
[نساجی] وضوح - روشنی - نظم و ترتیب - تمیزی
[ریاضیات] وضوحی، روشنی
[پلیمر] روشنی، شفافیت

انگلیسی به انگلیسی

• clearness
clarity is the quality of being well explained and easy to understand.
clarity is also the ability to think clearly.

پیشنهاد کاربران

حسن نیت
شفافیت ذهنی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : clarify / clear
اسم ( noun ) : clarification / clarity / clearance / clearing / clearness
صفت ( adjective ) : clear
قید ( adverb ) : clearly / clear
شفافیت
خلوص
وضوح فکری
آگاهی کامل نسبت به یک موضوع
وقتی میگیم having clarity about something، منظورمون اینه که اون موضوع برامون شفافیت کامل داره، دلایل به وجود اومدنش رو میدونیم، راه مقابله باهاش رو بلدیم، و کاملا آگاه نسبت بهش عمل میکنیم.
مطمئنا
صداقت
قاطعیت
واضح و قابل درک بودن
باز شدن چشم ها، بصیرت، واقع بینی

نظم و ترتیب
عبارت clarity of thoughts که جزء عبارات پر کاربرد در متون و فیلمهاى انگلیسى است.
مثال:
{Then she keeps a diary of her life as it helps to get a {clarity of thoughts = ( دیالوگ فیلم )
بعد اون خاطرات زندگیشو مینویسه چون بهش کمک میکنه تا {توانایى درست فکر کردن} و بدست بیاره
...
[مشاهده متن کامل]

معانى مختلف عبارت=توانایی درست فکر کردن، شفافیت ذهنى، وضوح فکرى، اندیشه درست.

قابلیت درک=comprehensibility
وضوح
پاکی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس