پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٥٩١)

بازدید
٢,٢٠١
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

از لحاظ. بر حسب. در مورد، درباره ی، از نظر، از دیدگاه مثال: We try to do what is best for our customer in terms of the quality of our product. ما تل ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. پر زحمت. سخت. شاق. دشوار. وقت گیر 2. پر توقع. متوقع مثال: we have a demanding trip ahead of us ما یک مسافرت وقت گیر و سخت و دشوار در پیش رو داریم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. نظیر. همتا 2. هم سال. هم سن. هم سن و سال 3. هم سنخ. هم شان. هم تراز 4. اعیان زاده. اشراف زاده. عضو مجلس اعیان / 1. با دقت نگاه کردن. نگریستن 2. زل ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. رشته. لا 2. مو. گیس 3. ساحل. کرانه 4. ( کشتی ) به گل نشستن 5. به گل نشاندن مثال: he fathered a strand of applied economics او یک رشته از علم اقتص ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. استقامت. پایداری. سرسختی 2. طاقت. توان 3. سفتی. سختی. چغرمگی مثال: his writings witness an inner toughness نوشته هایش گواه بر یک استقامت و پایدار ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. گفتار یا کردار یا پندار قالبی 2. قالبی نگریستن به. تصویر کلیشه ای دادن از مثال: the stereotype of Soviet womanhood یک تصویر کلیشه ای دادن از زنان ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جزء. خرده پا 2. ناچیز. کم اهمیت مثال: a small - time crook یک دزد و کلاه بردار ناچیز و خرده پا

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( قیافه ) درهم کشیده. ناخرسند 2. ( تبسم ) شیطنت آمیز مثال: a wry take on gender issues یک {تبسم} شیطنت آمیز کردن به موضوعات جنسیتی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. امیدبخش. نوید بخش. امیدوار کننده 2. دارای اینده روشن. اینده دار 3. ( هوا ) مساعد. خوب مثال: he was spoken of as a promising student از او به عنوا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. حقه. کلک. دروغ. شیطنت 2. دست انداختن. سر به سر گذاشتن. گول زدن. کلک زدن مثال: you were taken in by a hoax تو با یک حقه و کلک، فریب خورده بودی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( سینما ) کلاکت مثال: a clapperboard for the start of each take یک کلاکت برای شروع هر برداشت.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رنگ کردن 2. رنگ گرفتن. رنگ شدن 3. رنگین کردن 4. رنگ مثال: chemicals are used to fix the dye مواد شیمیایی برای ثابت کردن رنگ استفاده می شوند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فضانورد مثال: We see the other astronauts, already out for the count, in their sealed sleep bubbles ما سایر فضانوردان را می بینیم {که} پیش از این در ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پاسبان جنگل 2. ( در آمریکا ) پلیس سواره 3. ( در امریکا ) تکاور. کماندو 4. ( در بریتانیا ) دختر پیشاهنگ مثال: they hadn't counted on Rangers' indom ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تسخیرناپذیر. شکست ناپذیر. تزلزل ناپذیر 2. راسخ. استوار مثال: they hadn't counted on Rangers' indomitable spirit آنها انتظار روحیه شکست ناپذیر تک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خارجی 2. خارج از کشور. خارج مثال: a company with 250 overseas staff یک شرکت با 250 کارمند و پرسنل، خارجی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برونشیت ( التهاب نایژه ها ) مثال: I went down with an attack of bronchitis من با یک حمله برونشیت مریض شدم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. مردد. دو دل 2. تردید امیز. دوگانه. ضد و نقیض 3. ( روانشناسی ) دوسوگرا. دوسویه مثال: you seem ambivalent in your attitude به نظر می رسد شما در نگرش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. چشم انداز. دورنما 2. امید. جای امیدواری 3. احتمال 4. فکر. تصور 5. مشتری احتمالی. برنده احتمالی. داوطلب مثال: they were excited about the prospect ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حمله. هجوم. تهاجم 2. تجاوز. تعرض. تخطی 3. بروز. شیوع مثال: invasion would be too risky تهاجم و حمله بیش از حد پرمخاطره خواهد بود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمادگرایی. سمبولیسم مثال: the symbolism of this myth is transparent نمادگرایی در این اسطوره آشکار و واضح است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دیوانسالاری 2. دستگاه اداری 3. مقامات اداری 4. تشریفات اداری. کاغذبازی مثال: a jungle of bureaucracy یک کلاف سر در گم از تشریفات اداری و کاغذبازی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ارام کردن. فرو نشاندن 2. راضی کردن. ارضا کردن. خشنود کردن 4. تسکین دادن. تسلی دادن. دلداری دادن 5. برطرف کردن. رفع کردن مثال: sacrifices to appeas ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صورت جمع shelf ۱. تاقچه ها. رف ها. 2. قفسه ها. مثال: he began filling his shelves او شروع کرد به پر کردن قفسه هایش.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماشین ظرفشویی مثال: I emptied the dishwasher من ماشین ظرفشویی را خالی کردم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کتابچه. دفترچه 2. جزوه. رساله مثال: the booklet is written in simple, everyday language این کتابچه و جزوه به کلام ساده و هر روزی نوشته شده.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اسارت 2. قفس مثال: elephants breed readily in captivity فیلها به آسانی و سهولت در قفس جفتگیری کردند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ملافه و روبالشی مثال: crisp white bedlinen ملافه و روبالشیِ سفیدِ تازه و تر و تمیز

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دیپلماسی 2. مذاکره 3. تدبیر. کاردانی. سیاست مثال: she used craft and diplomacy او حیله و نیرنگ و سیاست بکار برد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکور. دکوراسیون مثال: floral designs coordinate with the decor طرح ها و زمینه های گلدار با دکوراسیون هماهنگ و متناسب است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گلدار 2. با گل 3. ( مربوط به ) گل مثال: floral designs coordinate with the decor طرح ها و زمینه های گلدار با دکور هماهنگ و متناسب است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. کفایت. قابلیت. لیاقت. توانایی. شایستگی 2. مهارت. تبحر 3. ( حقوقی ) صلاحیت 4. ( زبانشناسی ) توانش

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گنهکار 2. خلاف کار 3. خطاکار مثال: they sought to convert sinners آنها در صدد برآمدند که عقیده گنهکاران را عوض کنند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عبوس. اخمو. ترشرو. عنق. نجوش 2. بُق کرده. ترش رویانه. توام با اخم مثال: she was sulky and contrary او عبوس و اخمو و یکدنده و لجباز بود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. منتشر نشده. چاپ نشده 2. ( نویسنده ) که اثرش منتشر نشده مثال: the archive contains much unpublished material این بایگانی و آرشیو شامل چیزهای منتشر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بایگانی. آرشیو 2. اسناد. اوراق. سوابق مثال: the archive contains much unpublished material بایگانی و آرشیو شامل چیزهای منتشر نشده زیادی است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مشاور حقوقی 2. وکیل مثال: you need to consult a solicitor شما نیاز دارید که با یک مشاور حقوقی مشورت کنید.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لبریز. پر. لبالب مثال: she's brimming with confidence او لبریز از اعتماد به نفس است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معلق شده مثال: he condemned the suspended players او بازیکنان معلق شده را سرزنش و ملامت کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. آویزان کردن. 2. معلق کردن 3. به حال تعلیق درآوردن 4. به تعویق انداختن. مسکوت گذاشتن. 5. محروم کردن مثال: They suspended the chandelier directly ov ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. صافی 2. فیلتر 3. ( الکترونیک ) پالایه 4. ( ترافیک بریتانیا ) نیمه ابری. غبار الود / 1. صاف کردن. از صافی رد کردن. از فیلتر گذراندن یا عبور دادن 2. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ماده ضد عفونی کننده 2. ضد عفونی مثال: soap compounded with disinfectant صابون با ماده ضد عفونی کننده ساخته شده بود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ادا و اصول. اطوار. اخلاق مثال: mannerisms peculiar to the islanders اخلاق ها و ادا و اصولهای خاص و ویژه در جزیره نشین ها

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( اقتصاد ) سهم بازار مثال: they plan to segment their market share آنها در نظر دارند سهم بازار شان را تقسیم کنند. آنها در نظر دارند سهم بازار شان ر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کابین خلبان. کابین فضانورد 2. ( اتومبیل مسابقه ) جای راننده 3. میدان نبرد. نبردگاه. عرصه کارزار مثال: check all the cockpit instruments همه ی ابز ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پر هیجان. پر حرارت. داغ 2. عصبانی. هیجان زده 3. گرم شده. داغ شده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاغذ دیواری مثال: the detachment of the wallpaper جداسازی ِ کاغذدیواری

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرموز. غیرعادی مثال: her likeness to Anne is quite uncanny شباهت او به آنا کاملا غیر عادی و مرموز است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تحمیلی 2. اجباری مثال: the enforced loneliness of a prison cell تنهایی و انزوای اجباری و تحمیلی یک سلول زندان

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بارورسازی مثال: fertilization can be timed precisely زمان بارورسازی می تواند با دقت تنظیم بشود.