پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٥٧)

بازدید
٦,٨٩٥
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

با بی میلی. با اکراه مثال: General Motors revealed reluctantly that there were defects in their new Buicks. جنرال موتورز با بی میلی و اکراه برملا کر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

( اتومبیل ) شمع مثال: Spark plugs ignite in an automobile engine. شمع ها در موتور اتومبیل، تولید جرقه می کنند.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. آتش زدن ۲. سرخ کردن. گداختن ۳. به هیجان آوردن ۴. آتش گرفتن مثال: Spark plugs ignite in an automobile engine. شمع ها در موتور اتومبیل، تولید جرقه ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شُل. شل و ول ۲. خیکی. شکم گنده ۳. ( مجازی ) ضعیف. توخالی. بی محتوا مثال: The flabby boy realized that the suggestion to diet was not absurd. پسر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثل. ضرب المثل مثال: The proverb tells us that he who hesitates is lost. ضرب المثل به ما می گوید هر کسی که شک کند بازنده است. Whether at home, work ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خط ساحلی مثال: This morning we caught our first glimpse of the beautiful shoreline. امروز صبح، اولین نگاهمان به خط ساحلی زیبا جلب شد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نزدیک بین مثال: The glasses that Irma bought corrected her near - sighted vision. عینکی که ایرما خرید دید نزدیک بین او را اصلاح کرد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. عضو هیئت منصفه ۲. عضو هیئت داوران مثال: Each juror felt he needed more evidence before voting to convict the former football star. هر یک از اعضای ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

شیاد. شارلاتان مثال: So he was a liar and a charlatan, every magician is. بنابراین او یک دروغگو و شیاد و شارلاتان بود. هر شعبده بازی اینطور است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. قلابی. تقلبی. جعلی. دروغی. کشکی ۲. ساختگی. تصنعی ۳. حقه باز. متظاهر ۴. آدم حقه باز ۵. چیز قلابی. بدل

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( جنگ جهانی ) متفقین مثال: We were confident that Allies would emerge victorious. ما مطمئن بودیم که �متفقین� پیروز بیرون می آیند. ما مطمئن بودیم که ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

آرزو کردن. آه کشیدن برای. حسرت خوردن مثال: I yearn for the holidays من آرزوی تعطیلات را می کنم. من حسرت تعطیلات را می خورم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مردم ناپسند. ناخوشایند ۲. نامحبوب. منفور. بی وجهه مثال: Greg’s tendency to be critical made him unpopular with his co - workers. تمایل گِرِگ به ا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. معمولا ۲. مثل همیشه. طبق معمول. چنان که انتظار می رفت ۳. نوعا. دارای خصلتِ . خاص ِ مثال: Hunting was a typically masculine occupation. شکار، یک ک ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میز مطالعه مثال: I put your mobile on the reading - desk. من موبایلت را روی میز مطالعه گذاشتم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

جادوگر مثال: the sorcerer cast a spell over them مرد جادوگر روی آنها یک طلسم جاری کرد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رادیو و تلویزیون دولتی که در کشور ما مصداق آن می شود صدا و سیما مثال: The Ministry of Education must be vigilant, the state media and the press must ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The Iranian nation won’t tolerate the raising of those same flags by infiltrators or those who are misled within the country! ملت ایران برافراش ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فریب خورده. گمراه شده مثال: The Iranian nation won’t tolerate the raising of those same flags by infiltrators or those who are misled within the coun ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. عبرانی. یهودی ۲. عبری. زبان عبری مثال: All are Hebrews, but only the descendants of Judah are Jews همه عبرانی هستند اما تنها فرزندان و نوادگان �ج ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. خلوت. خالی از سکنه ۲. متروکه ۳. بی کس. بی سرپرست مثال: I dread going into that deserted house. می ترسم وارد آن خانه متروکه بشوم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مهر شده ، محکم چسبیده ، مهر و موم شده مثال: a sealed container یک مخزن مهر و موم شده

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی خواب ۲. ناآرام مثال: I had a sleepless night من یک شب بی خواب و ناآرامی داشتم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. بازیکن حرفه ای. بازیگر حرفه ای ۲. فاحشه ۳. حرفه ای ۴. طرفدار. موافق مثال: When the amateur became a pro he had to compete against better men. وقت ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نگهبان مثال: The watchman mounted the tower to see if there were any people in the vicinity. نگهبان از برج بالا رفت تا ببیند آیا کسی در اطرف هست.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شلوار کار. شلوار پیش سینه دار. لباس کار مثال: When my sister wants to look feminine, she changes from dungarees into a dress. هنگامیکه خواهرم می خوا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دست کم گرفتن ۲. ( قیمت. زمان و غیره ) کمتر از حد براورد کردن مثال: I admit that I underestimate the power in the bulky fighter’s frame. من می پذ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مهارت موسیقایی. درک موسیقایی مثال: his musicianship is unquestionable مهارت موسیقایی او غیر قابل تردید است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. زبان لاتی ۲. زبان عامیانه ۳. لوتَر ۴. فحش دادن. بد و بیراه گفتن مثال: grass is slang for marijuana علف/گراس {در} زبان عامیانه برای ماریجوانا {بکار ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مثال: If the malicious Zionist regime had been able to overcome the fighters, either in Gaza, or the West Bank, or in Lebanon, if it had been able to ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مبالغه کردن. اغراق کردن ۲. گزافه گویی کردن ۳. افراط کردن. زیاده روی کردن ۴. بزرگ کردن. بیش از حد بزرگ کردن. بزرگ جلوه دادن مثال: he was apt to exa ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. نادیده گرفتن. اعتنا نکردن. توجه نکردن. ۲. ( قانون. قائده و غیره ) رعایت نکردن. محترم نشمردن / بی توجهی. بی اعتنایی ۲. عدم رعایت ۳. بی احترامی مثال ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( مربوط به ) پایتخت. مرکزی ۲. اهل پایتخت. ساکن پایتخت مثال: the Boston metropolitan area منطقه مرکزی بستون

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیرقابل تردید. بی چون و چرا. مسلم. قطعی مثال: his musicianship is unquestionable مهارت و درک موسیقایی او غیر قابل تردید است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی شمار. بی حساب. بی اندازه. متعدد. بسیار زیاد ۲. مکرر. بارها مثال: Countless year سالهای بیشمار It has been translated into countless languages i ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

( آدم ) تازه وارد مثال: she's a newcomer to the area او در این منطقه تازه وارد است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: Up until today, Hezbollah and the Resistance Forces have been the victors �تا همین� امروز هم حزب الله و نیروهای مقاومت پیروز شده اند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دوئل ۲. مسابقه ۳. مبارزه. کشمکش. درگیری ۴. دوئل کردن مثال: Aaron Burr challenged Alexander Hamilton to a duel. آرون بر ، الکساندر همیلتن را به مب ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بطور انکار ناپذیری ۲. بدون تردید. یقینا. قطعا. به طور مسلم مثال: The jury concluded that the teenagers were undeniably guilty. هیئت منصفه به این ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

غیر قابل انکار. انکار نشدنی مثال: It is undeniable that most professionals can beat any amateur. این غیر قابل انکار است که بیشتر حرفه ای ها می توانن ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. به تازگی. تازه. جدیدا. اخیرا ۲. به نحو جدید ( ی ) . به صورت جدید مثال: Newly discovered documents showed that the prisoner was obviously innocent. ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. حول و حوش. اطراف ۲. نزدیکی. مجاورت مثال: Living in the vicinity of New York , Jeremy was near many museums. جِرمی که در مجاورت نیویورک زندگی می ک ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. غیر زمینی ۲. فوق طبیعی ۳. شبح وار. شبح گونه ۴. اسرار آمیز ۵. وحشتناک مثال: unearthly quiet آرامش و سکون اسرار آمیز

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوازنده گیتار. گیتار زن مثال: One weird theory by a prominent musician states that guitarist find security hiding behind the bulky instrument. یک نظ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. گنده ۲. جاگیر. پر حجم ۳. گشاد و گنده. گل و گشاد ۴. چاق. تنومند. هیکل دار مثال: Charley and Morty removed the bulky package from the car. چارلی و ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دربان ۲. سرایدار مثال: Our janitor likes the security of having all doors locked at night. سرایدار ما، خواستار امنیت حاصل از قفل بودن همه درها در ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. برجسته. برآمده. بیرون آمده ۲. مشهور. سرشناس. صاحب نام. مهم ۳. شاخص. بارز ۴. در معرض دید. چشمگیر مثال: My client is a prominent business person. م ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: In this battle, the unbelieving, evil enemy is equipped with the best resources, and the US is behind them. در این نبرد، دشمن خبیث و � کافر � ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. جن دار. جن زده ۲. در فکر ِ . در اندیشه ی. نگرانِ ۳. مضطرب. نگران مثال: Alen felt that weird things were starting to happen when he entered the ha ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سرکارگر ۲. رئیس و سخنگوی هیئت منصفه مثال: When Dave presented valid working papers, the foreman consented to hiring him immediately. وقتی �دِیو� ...