پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)

بازدید
٢,٢٠٦
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیج. شگفت زده. مات. متحیر مثال: he looked faintly bewildered او کمی گیج و مات و متحیر به نظر می رسید.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

نگهبان. کشیک مثال: that was the regular tramp of the sentry's boots آن صدای پای منظم چکمه های ( کشیک ) و نگهبان بود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آکروباتی 2. چالاک. چابک. فرز مثال: trampoline is a net of strong canvas stretched onto a frame used for acrobatic tumbling. ترامپولین یک تور از پ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تکان دادن. بالا و پایین پریدن 2. تکان خوردن. بالا و پایین پریدن 3. تکان. ضربه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. حادثه. اتفاق. واقعه. رویداد 2. درگیری. برخورد مثال: the incident jolted her out of her tranquility این حادثه آرامشش را به هم زد. So we wouldn’t s ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوته زار. درختچه زار مثال: men were tramping through the shrubbery مردها در میان بوته زار با قدمهای سنگین راه می رفتند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. داخلی. درون سازمانی 2. در داخل. بطور داخلی مثال: we have in - house training for staff ما برای کارکنان کارآموزیِ درون سازمانی داریم.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پوست ( دباغی نشده ) / ۱. پرتاب کردن. پرت کردن. انداختن ۲. ( باران ) به شدت باریدن ۳. مثل برق رفتن. مثل باد رفتن ۴. سوال پیچ کردن ۵. سرعت مثال: Peltin ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بیدَستَر . سگ آبی 2. پوست بیدستر مثال: he made his fortune trading in beaver pelts او ثروتش را از راه معامله و داد و ستد پوست سگ آبی بدست آورده.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کهن. دیرینه. قدیمی. سنتی مثال: this is an age - old tradition این یک سنت قدیمی و دیرینه است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شن 2. ( مثانه و کلیه ) سنگ 3. شنی / ۱. شن ریزی کردن ۲. سر در گم کردن. گیج کردن مثال: there is only a gravel track in this area تنها یک کوره راه ش ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سمج. مصر. یک دنده 2. مصرانه. با سماجت 3. با استقامت. با پشتکار. 4. مستمر. دائم. پیوسته. بی وقفه 5. مکرر. پی در پی 6. مزمن. طولانی. دیرپا مثال: the ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی عدالتی. ناروایی. رفتار غیرمنصفانه مثال: she ranted on about the unfairness او راجع به بی عدالتی داد و هوار کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توبا ( نوعی ساز بادی برنجی ) . شیپور بزرگ مثال: we could hear the tone of the tuba ما می توانستیم طنین شیپور بزرگ را بشنویم.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. صورت غذا. منو 2. ( کامپیوتر ) فهرست انتخاب. منو مثال: he kept the menu as a token of their golden wedding او صورت غذا را به عنوان یادگاری جشن عروس ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

آزاد راه مثال: how much should I pay for motorway toll چقدر باید بابت عوارض آزاد راه پرداخت کنم؟

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. آخور 2. آب رو. آبراه 3. فرو رفتگی بین دو موج 4. ( فعالیت اقتصادی و غیره ) اُفت 5. ( هواشناسی ) ناوه مثال: she poured the water into the trough او ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قانون گذاری 2. قانون. قوانین مثال: legislation forbids such data being held thus قانون اینگونه نگهداری اینجور اطلاعات را ممنوع کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. زدن. کتک زدن 2. شکست دادن 3. دست و پا زدن 4. به حرکت در آوردن 5. کوبیدن. خرمن کوبیدن 6. به بحث گذاشتن مثال: below me the surf thrashed and thunder ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دائمی. مداوم. بی وقفه مثال: I am crazy about the ceaseless thunder of the traffic من از سر و صدای دائمی و بی وقفه ترافیک دیوانه شده ام.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کلوب شبانه. باشگاه شبانه 2. کاباره مثال: So it's the thumbs up for Brighton's latest nightclub پس این یک موافقت و اجازه برای جدیدترین کلوب شبانه ب ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ( گره. گوریدگی و غیره ) باز کردن. از هم باز کردن 2. رها کردن. آزاد کردن 3. ( مشکل و غیره ) حل کردن. گشودن 4. سامان دادن. سروسامان دادن. مرتب کردن. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

عواقب. نتایج. پیامدها مثال: it had repercussions throughout Europe آن سرتاسر اروپا عواقب داشت.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تزار ( عنوان امپراطور روسیه ) مثال: the tsar risked losing his throne تزار از دست دادن سلطنتش را به خطر انداخت. تزار با خطر از دست دادن سلطنت اش مو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پا به سن گذاشتن. رو به پیری 2. قدیمی. کهنه 3. پیری 4. کهنگی مثال: chemicals can hasten ageing مواد شیمیایی می توانند پیری را تسریع کنند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( کودک ) ناآرام. بی قرار 2. بیش از حد فعال. پرکار مثال: hyperactive children create havoc بچه های بیش فعال الم شنگه درست می کنند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( پنجه مرغابی و غیره ) پرده دار مثال: gull is a type of sea bird with long wings and webbed feet مرغ نوروزی گونه ای پرنده ی دریایی با بالهای بلند و ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. غفلت. مسامحه. تسامح. اهمال. قصور. کوتاهی. بی توجهی 2. بی مبالاتی. بی احتیاطی. 3. وضع آشفته. سر و وضع آشفته مثال: he sued for negligence او برای م ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کمین 2. کمینگاه 3. حمله غافلگیرانه 4. از کمینگاه حمله کردن. غافلگیر کردن 5. کمین کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اختیار و قدرت دادن مثال: the Senate was empowered to substitute for the President مجلس سنا برای عوض کردن رئیس جمهور صاحب اختیار و قدرت شده بود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مجلس ) سنا مثال: the Senate was empowered to substitute for the President مجلس سنا برای عوض کردن رئیس جمهور صاحب اختیار و قدرت بود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. لور 2. دَلَمه 3. ( در ترکیب ) کِرمِ مثال: curd cheese can be substituted for yogurt کِرمِ پنیر می تواند جاشین برای ماست بشود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دفتر مشاوره 2. مشاوره. نظر کارشناسی مثال: additional sums paid under the guise of consultancy fees مبالغ اضافی تحت عنوانِ حق الزحمه های مشاوره پر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. درخشان. براق 2. ( ضربه ) کج. مورب. منحرف مثال: a glancing blow stunned Gary یک ضربه مورب گری رو خیره و مبهوت کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

{چرم} جیر مثال: suede is tough stuff {چرم} جیر جنسِ محکم و بادوام است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. معیار. میزان. هنجار 2. حد مطلوب 3. کار روزانه 3. پدیده ی عادی. مسئله عادی مثال: the budget departed from the norm بودجه از حد مطلوب منحرف شد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گلف باز مثال: a left - handed golfer یک گلف باز دست چپ

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. صاحبخانه ( زن ) . زن صاحب خانه 2. زن صاحب بار مثال: the landlady had objected to the noise زنِ صاحب خانه به سر و صدا اعتراض داشته است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قومی 2. نژادی 3. محلی مثال: College Board officials said the difficulties arise more from socioeconomic than from ethnic differences. صاحب منصبان ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویا مثال: he died by cholera او بوسیله وبا مُرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قهرمانانه. شجاعانه 2. حماسی 3. ( مجسمه و غیره ) بزرگتر از اندازه طبیعی مثال: a heroic slogan یک شعار حماسی he struck a heroic pose او یک ژست قهرما ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محور مثال: Sliding door means door that slides on a horizontal axis درِکشویی یعنی دری که روی محور افقی سر میخوره.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. متحرک 2. قادر به جابجا شدن 3. ماشین دار 4. سیار 5. روان. سیال 6. متغییر. تغییر پذیر 7. انعطاف پذیر. سازش پذیر 8. موبایل

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مفصل. طولانی 2. مطول. خسته کننده مثال: the headmaster gave them a lengthy sermon مدیر برای آنها یک موعظه مفصل و طولانی کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. نمایش 2. نمایش نامه 3. نمایش نامه نویسی 4. تاتر. هنر تاتر 5. ماجرا 6. جذبه. هیجان. شور و هیجان مثال: a new drama series یک مجموعه نمایش جدید.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تاتری، ( مربوط به ) تاتر 2. نمایشی 3. مهیج. هیجان انگیز. با احساس 4. چشمگیر. شگرف. شگفت. بهت آور مثال: oh! I love this serial! It’s so dramatic. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت. بیان. نحوه ی بیان مثال: the wording might offend their sensibilities این نحوه بیان، ممکن است احساسات آنها را رنجیده خاطر کند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قاچاق 2. مبادله قاچاق مثال: a gold - smuggling racket کار غیرقانونیِ قاچاق طلا

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

درجه ی دکتری مثال: the award of an honorary doctorate اعطای یک درجه دکترای افتخاری

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. هجو. هجویه 2. هتک حرمت. آبروریزی 3. ( حقوقی ) افترا 4. مایه ی آبروریزی. مایه سرشکستگی 5. هجویه منتشر کردن 6. هتک حرمت کردن. افترا زدن مثال: a libe ...