پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٧٤)
آرزو. حسرت مثال: a yearning for the countryside یک آرزو و حسرت برای ییلاق {رفتن}
۱. تبدیل ۲. تغییر دین. نوکیشی. نوگروی. گروش ۲. تغییر عقیده ۳. تغییر بنا یا ساختمان ۴. ( منطق ) عکس ۶. ( حقوقی ) تعدی به مال غیر. تصرف در مال غیر. تصر ...
۱. ترجمه ۲. ( موسیقی و نمایش ) اجرا مثال: the rendition of the Bible into English ترجمة انجیل به زبان انگلیسی
۱. ( به جای دیگری ) منتقل کردن. انتقال دادن ۲. نقل مکان کردن. جا به جا شدن. مثال: in 1228 the bishop was relocated from Salisbury to Durham در سال 1 ...
۱. گذرا. زودگذر. موقت ۲. ناپایدار. سست مثال: This is a transitory situation. این یک وضعیت زودگذر و ناپایدار است.
۱. افزایش دادن. افزودن. زیاد کردن ۲. بهبود بخشیدن. بهتر کردن ۳. افزایش یافتن. زیاد شدن مثال: he augmented his summer income by painting houses او درآ ...
نوجوان ( ۱۳ تا ۱۹ سال ) با S در انتهای آن به معنی دوره نوجوانی مثال: A teen scientist’s invention to help wounds heal اختراعِ دانشمند نوجوان برای کمک ...
۱. دنیا. جهان ۲. عالم ۳. سیاره ۴. مردم جهان ۵. مردم ۶. حوزه. قلمرو ۷. بسیار زیاد. یک دنیا. یک عالم ۸. جهانی مثال: From far away, this war had felt li ...
مثال: The World Health Organization estimates that half of all global hearing loose can be prevented. �سازمان بهداشت جهانی� براورد می کند که نیمی از ...
۱. جهانی ۲. ( سفر ) دور دنیا ۳. کلی ۴. کروی. گوی مانند مثال: The World Health Organization estimates that half of all global hearing loose can be pre ...
۱. خطاکار. خاطی ۲. گنهکار ۳. مجرم مثال: The wrongdoer must be punished. این خاطی و مجرم باید مجازات بشود.
۱. قانون شکنی. تخلف. تخطی ۲. تجاوز ( به حقوق ) مثال: You committed an infringement. شما مرتکب تخلف و قانون شکنی شدید.
۱. سفر دور و دراز با پای پیاده ۲. ( مجازی ) سفر قندهار ۲. راه طولانی ۳. پیاده روی. راه نوردی. راه پیمایی / ۱. با پای پیاده رفتن ۲. پیاده روی کردن. را ...
( مربوط به ) غنا. غنایی. اهل غنا مثال: My mom sent me to school with a Ghanaian staple dish called “fufu”. مامانم من را با یک غذای اصلی غنایی به نام ...
مثال: My mom sent me to school with a Ghanaian staple dish called “fufu”. مامانم من را با یک غذای اصلی غنایی به نام فوفو به مدرسه فرستاد.
۱. محصول عمده ۲. رشته. لیف ۳. اصلی. عمده / ۱. مفتول. سیم ته دوزی ۲. مفتول دوخت کاغذ. سوزن منگنه ۳. ( با ماشین دوخت کاغذ ) دوختن مثال: My mom sent me ...
۱. انفجار ۲. ( عامیانه ) انتقاد تند. پوززنی مثال: In this experiment, you randomly assign people to live in blasting zone در این آزمایش، شما بطور تصا ...
۱. بطور اتفاقی. بطور تصادفی ۲. بطور نامنظم. بدون نظم و ترتیب ۳. جا به جا. گله به گله مثال: In this experiment, you randomly assign people to live in ...
۱. کثافت ۲. آشغال ۳. فحش. ناسزا. کلمات رکیک ۴. اعمال قبیح. رفتار زشت ۵. ( مجله. عکس و غیره ) چیزهای هرزه ۶. زشتی. قباحت. هرزگی. فساد
۱. سیری ناپذیر ۲. حریص. پر ولع مثال: I became a voracious comic book reader من به یک خواننده ی سیری ناپذیر کتابهای فکاهی تبدیل شدم.
۱. ناخواسته. ۲. زیادی ۳. به درد نخور. بی فایده ۴. دور انداخته. دور انداختنی
۱. انگیزش. برانگیختگی. تحریک ۲. ایجاد مثال: The truth about unwanted arousal. حقیقت درباره برانگیختگی ناخواسته.
۱. قدیمی. پیشین ۲. کارآزموده. کهنه کار. کارکشته ۲. ( آدم ) باسابقه. ( آدم ) باتجربه ۳. سرباز قدیمی. کهنه سرباز ۴. ( آدم ) سربازی رفته. خدمت رفته مثال ...
۱. تاخت زدن. با هم عوض کردن ۲. معاوضه. تاخت مثال: I swapped the old machine for a newer model. من ماشین قدیمی را با یک مدل جدیدتر آن تاخت زدم.
۱. آدم شرور ۲. ( بصورت جمع ) اشرار
۱. سخت. دشوار. شاق. طاقت فرسا ۲. سرازیر. شیب دار. صعب العبور مثال: the training was pretty arduous آموزش تا حدی دشوار و طاقت فرسا بود.
۱. صحیح و سالم. تندرست ۲. خوش بنیه. قوی. قبراق ۳. محکم. مستحکم. مقاوم ۴. مصمم. قاطع ۵. مصممانه. قاطعانه ۶. ( بازی و ورزش ) سنگین. نیرو بر ۷. زمخت. خش ...
مثال: You, the resilient people of Lebanon and Palestine, who are courageous fighters and patient, appreciative people, know that these martyrdoms an ...
( خوراکی ) سفت، چِغر مثال: the steak was chewy. استیک سفت بود.
مثال: I agree with the entirety of this plan. من با کُل این نقشه موافقم.
۱. ماده محرک ۲. نوشابه الکلی ۳. محرک. مشوق مثال: ginseng can be used as a natural stimulant جینسینگ می تواند به عنوان یک ماده محرک طبیعی استفاده بش ...
۱. هماهنگ کردن. با هم وفق دادن. یک دست کردن ۲. با هم جور بودن مثال: the caramel shirt harmonized well with her cream skirt پیراهن زرد رنگ خیلی خوب ...
۱. رقمی. عددی. شماره ای ۲. انگشتی ۳. دیجیتال مثال: a digital recording یک ضبط دیجیتال
مزاحمت سایبری. ایذا و اذیت سایبری مثال: This kind of cyber - harassment keeps women from accessing the internet. این نوع مزاحمتهای سایبری زنها را از ...
۱. موفق شدن. رونق گرفتن. رونق داشتن ۲. کار ( کسی ) گرفتن. کار و بار ( کسی ) سکه شدن. پولدار شدن مثال: It talks about how nations all over the world w ...
۱. فراوان. بسیار. زیاد. مفصل. وافر. معتنابه ۲. ( نویسنده ) پر کار مثال: Last week, we had a copious rain here. هفتة گذشته باران فراوانی اینجا داشتیم ...
۱. نتیجه. پیامد. عواقب. ۲. زمان ِ پس از. دوره ی پس از مثال: I watched in horror heartbreaking footage of the head nurse, Malak, in the aftermath bomb ...
به عنوان صفت قبل از اسم قرار می گیرد به معنی �شهید� مثال: the martyred leader رهبرِ شهید the martyred hero قهرمانِ شهید مثال در قالب یک جمله کامل: Ma ...
مثال: May God's greetings and peace be upon the martyred leader, [Sayyid Hassan] Nasrallah; the martyred hero, [Ismail] Haniyeh; and the honorable co ...
غم انگیز. تاسف بار مثال: I watched in horror heartbreaking footage of the head nurse, Malak, in the aftermath bombing. من با ترس به فیلم ( کوتاه ) غ ...
۱. اندازه. طول ( بر حسب فوت ) ۲. فیلم ( کوتاه ) . بریده فیلم مثال: I watched in horror heartbreaking footage of the head nurse, Malak, in the afterma ...
۱. نمادی. نمادین. سمبولیک ۲. نشانه مثال: it was only a one - day symbolic strike آن فقط یک اعتصاب یک روزه ی نمادین بود.
۱. انتصاب ۲. انتخاب. گزینش ۳. نام گذاری ۴. نام. عنوان. لقب ۵. تعیین مثال: a leader's designation of his own successor یک انتصاب فرمانده به {عنوان} ج ...
۱. عنوان. سر فصل ۲. ( زیر عکس. تصویر. نمودار و غیره ) شرح ۳. ( زیر عکس. تصویر، نمودار و غیره ) با شرح نوشتن مثال: he designed a series of posters wit ...
مثال: Al - Aqsa Flood and the year - long Resistance of Gaza and Lebanon have brought the usurping regime to a point where its main concern is to pro ...
( فروشگاه ) صندوق مثال: she counted the money in the cash register. او پولهایی که در صندوق ( فروشگاه ) بود شمرد.
مثال: We have a report from Red Cross. ما یک گزارش از {سازمان} صلیب سرخ داریم.
۱. بازتاب. انعکاس ۲. عمل غیر ارادی. واکنش غیر ارادی. عکس العمل طبیعی ۳. ( بصورت جمع ) سرعت عمل. واکنش سریع ۴. غیر ارادی ۵. انعکاسی. بازتابی مثال: a r ...
۱. با هم ۲. به هم ۳. در هم ۴. دور هم ۵. کنار هم. پشت به پشت هم ۶. هم زمان. یک باره ۷. بی وقفه. به دنبال هم مثال: All these three things, then, have ...
۱. چپاندن ۲. پر کردن ۳. با عجله برای امتحان آماده شدن. حفظ کردن ۴. با عجله برای امتحان آماده کردن مثال: The stations were all crammed together at the ...