پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٤)

بازدید
٥,٣٣٤
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرزو. حسرت مثال: a yearning for the countryside یک آرزو و حسرت برای ییلاق {رفتن}

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تبدیل ۲. تغییر دین. نوکیشی. نوگروی. گروش ۲. تغییر عقیده ۳. تغییر بنا یا ساختمان ۴. ( منطق ) عکس ۶. ( حقوقی ) تعدی به مال غیر. تصرف در مال غیر. تصر ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ترجمه ۲. ( موسیقی و نمایش ) اجرا مثال: the rendition of the Bible into English ترجمة انجیل به زبان انگلیسی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( به جای دیگری ) منتقل کردن. انتقال دادن ۲. نقل مکان کردن. جا به جا شدن. مثال: in 1228 the bishop was relocated from Salisbury to Durham در سال 1 ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. گذرا. زودگذر. موقت ۲. ناپایدار. سست مثال: This is a transitory situation. این یک وضعیت زودگذر و ناپایدار است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. افزایش دادن. افزودن. زیاد کردن ۲. بهبود بخشیدن. بهتر کردن ۳. افزایش یافتن. زیاد شدن مثال: he augmented his summer income by painting houses او درآ ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

نوجوان ( ۱۳ تا ۱۹ سال ) با S در انتهای آن به معنی دوره نوجوانی مثال: A teen scientist’s invention to help wounds heal اختراعِ دانشمند نوجوان برای کمک ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. دنیا. جهان ۲. عالم ۳. سیاره ۴. مردم جهان ۵. مردم ۶. حوزه. قلمرو ۷. بسیار زیاد. یک دنیا. یک عالم ۸. جهانی مثال: From far away, this war had felt li ...

پیشنهاد
٠

مثال: The World Health Organization estimates that half of all global hearing loose can be prevented. �سازمان بهداشت جهانی� براورد می کند که نیمی از ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. جهانی ۲. ( سفر ) دور دنیا ۳. کلی ۴. کروی. گوی مانند مثال: The World Health Organization estimates that half of all global hearing loose can be pre ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خطاکار. خاطی ۲. گنهکار ۳. مجرم مثال: The wrongdoer must be punished. این خاطی و مجرم باید مجازات بشود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. قانون شکنی. تخلف. تخطی ۲. تجاوز ( به حقوق ) مثال: You committed an infringement. شما مرتکب تخلف و قانون شکنی شدید.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سفر دور و دراز با پای پیاده ۲. ( مجازی ) سفر قندهار ۲. راه طولانی ۳. پیاده روی. راه نوردی. راه پیمایی / ۱. با پای پیاده رفتن ۲. پیاده روی کردن. را ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به ) غنا. غنایی. اهل غنا مثال: My mom sent me to school with a Ghanaian staple dish called “fufu”. مامانم من را با یک غذای اصلی غنایی به نام ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: My mom sent me to school with a Ghanaian staple dish called “fufu”. مامانم من را با یک غذای اصلی غنایی به نام فوفو به مدرسه فرستاد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. محصول عمده ۲. رشته. لیف ۳. اصلی. عمده / ۱. مفتول. سیم ته دوزی ۲. مفتول دوخت کاغذ. سوزن منگنه ۳. ( با ماشین دوخت کاغذ ) دوختن مثال: My mom sent me ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. انفجار ۲. ( عامیانه ) انتقاد تند. پوززنی مثال: In this experiment, you randomly assign people to live in blasting zone در این آزمایش، شما بطور تصا ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بطور اتفاقی. بطور تصادفی ۲. بطور نامنظم. بدون نظم و ترتیب ۳. جا به جا. گله به گله مثال: In this experiment, you randomly assign people to live in ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کثافت ۲. آشغال ۳. فحش. ناسزا. کلمات رکیک ۴. اعمال قبیح. رفتار زشت ۵. ( مجله. عکس و غیره ) چیزهای هرزه ۶. زشتی. قباحت. هرزگی. فساد

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سیری ناپذیر ۲. حریص. پر ولع مثال: I became a voracious comic book reader من به یک خواننده ی سیری ناپذیر کتابهای فکاهی تبدیل شدم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ناخواسته. ۲. زیادی ۳. به درد نخور. بی فایده ۴. دور انداخته. دور انداختنی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. انگیزش. برانگیختگی. تحریک ۲. ایجاد مثال: The truth about unwanted arousal. حقیقت درباره برانگیختگی ناخواسته.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. قدیمی. پیشین ۲. کارآزموده. کهنه کار. کارکشته ۲. ( آدم ) باسابقه. ( آدم ) باتجربه ۳. سرباز قدیمی. کهنه سرباز ۴. ( آدم ) سربازی رفته. خدمت رفته مثال ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. تاخت زدن. با هم عوض کردن ۲. معاوضه. تاخت مثال: I swapped the old machine for a newer model. من ماشین قدیمی را با یک مدل جدیدتر آن تاخت زدم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. آدم شرور ۲. ( بصورت جمع ) اشرار

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. سخت. دشوار. شاق. طاقت فرسا ۲. سرازیر. شیب دار. صعب العبور مثال: the training was pretty arduous آموزش تا حدی دشوار و طاقت فرسا بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. صحیح و سالم. تندرست ۲. خوش بنیه. قوی. قبراق ۳. محکم. مستحکم. مقاوم ۴. مصمم. قاطع ۵. مصممانه. قاطعانه ۶. ( بازی و ورزش ) سنگین. نیرو بر ۷. زمخت. خش ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
-١٠

مثال: You, the resilient people of Lebanon and Palestine, who are courageous fighters and patient, appreciative people, know that these martyrdoms an ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

( خوراکی ) سفت، چِغر مثال: the steak was chewy. استیک سفت بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: I agree with the entirety of this plan. من با کُل این نقشه موافقم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ماده محرک ۲. نوشابه الکلی ۳. محرک. مشوق مثال: ginseng can be used as a natural stimulant جینسینگ می تواند به عنوان یک ماده محرک طبیعی استفاده بش ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. هماهنگ کردن. با هم وفق دادن. یک دست کردن ۲. با هم جور بودن مثال: the caramel shirt harmonized well with her cream skirt پیراهن زرد رنگ خیلی خوب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. رقمی. عددی. شماره ای ۲. انگشتی ۳. دیجیتال مثال: a digital recording یک ضبط دیجیتال

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مزاحمت سایبری. ایذا و اذیت سایبری مثال: This kind of cyber - harassment keeps women from accessing the internet. این نوع مزاحمتهای سایبری زنها را از ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. موفق شدن. رونق گرفتن. رونق داشتن ۲. کار ( کسی ) گرفتن. کار و بار ( کسی ) سکه شدن. پولدار شدن مثال: It talks about how nations all over the world w ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. فراوان. بسیار. زیاد. مفصل. وافر. معتنابه ۲. ( نویسنده ) پر کار مثال: Last week, we had a copious rain here. هفتة گذشته باران فراوانی اینجا داشتیم ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٤

۱. نتیجه. پیامد. عواقب. ۲. زمان ِ پس از. دوره ی پس از مثال: I watched in horror heartbreaking footage of the head nurse, Malak, in the aftermath bomb ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

به عنوان صفت قبل از اسم قرار می گیرد به معنی �شهید� مثال: the martyred leader رهبرِ شهید the martyred hero قهرمانِ شهید مثال در قالب یک جمله کامل: Ma ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: May God's greetings and peace be upon the martyred leader, [Sayyid Hassan] Nasrallah; the martyred hero, [Ismail] Haniyeh; and the honorable co ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غم انگیز. تاسف بار مثال: I watched in horror heartbreaking footage of the head nurse, Malak, in the aftermath bombing. من با ترس به فیلم ( کوتاه ) غ ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. اندازه. طول ( بر حسب فوت ) ۲. فیلم ( کوتاه ) . بریده فیلم مثال: I watched in horror heartbreaking footage of the head nurse, Malak, in the afterma ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نمادی. نمادین. سمبولیک ۲. نشانه مثال: it was only a one - day symbolic strike آن فقط یک اعتصاب یک روزه ی نمادین بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. انتصاب ۲. انتخاب. گزینش ۳. نام گذاری ۴. نام. عنوان. لقب ۵. تعیین مثال: a leader's designation of his own successor یک انتصاب فرمانده به {عنوان} ج ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. عنوان. سر فصل ۲. ( زیر عکس. تصویر. نمودار و غیره ) شرح ۳. ( زیر عکس. تصویر، نمودار و غیره ) با شرح نوشتن مثال: he designed a series of posters wit ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Al - Aqsa Flood and the year - long Resistance of Gaza and Lebanon have brought the usurping regime to a point where its main concern is to pro ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

( فروشگاه ) صندوق مثال: she counted the money in the cash register. او پولهایی که در صندوق ( فروشگاه ) بود شمرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: We have a report from Red Cross. ما یک گزارش از {سازمان} صلیب سرخ داریم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بازتاب. انعکاس ۲. عمل غیر ارادی. واکنش غیر ارادی. عکس العمل طبیعی ۳. ( بصورت جمع ) سرعت عمل. واکنش سریع ۴. غیر ارادی ۵. انعکاسی. بازتابی مثال: a r ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. با هم ۲. به هم ۳. در هم ۴. دور هم ۵. کنار هم. پشت به پشت هم ۶. هم زمان. یک باره ۷. بی وقفه. به دنبال هم مثال: All these three things, then, have ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. چپاندن ۲. پر کردن ۳. با عجله برای امتحان آماده شدن. حفظ کردن ۴. با عجله برای امتحان آماده کردن مثال: The stations were all crammed together at the ...