پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٤)

بازدید
٥,٣٣٤
تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با رضایت. به نشانه ی تایید مثال: several heads nodded approvingly at this concept چند تا سر به نشانه تاییدِ این راهکار تکان خورد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مفید. با صرفه ۲. ممتاز. برتر ۳. مساعد. خوب مثال: conditions are advantageous اوضاع مساعد و خوب است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

هنرهای تجسمی مثال: public exhibitions of paintings or other works of visual arts نمایشگاه های عمومی از نقاشی ها یا سایر آثار هنرهای تجسمی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرارت مثال: If the villainy of the US and certain European countries is removed from this region, undoubtedly these conflicts, wars, and confrontati ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. توفانی ۲. آتشین. تند. جنجالی مثال: Stormy weather آب و هوای توفانی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: an instructive experience یک تجربه ی آموزنده

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: My next urgent recommendation to our intellectual elite is the “establishment of knowledge - based companies. ” توصیه مبرم بعدی من به نخبه های ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به تنبلی گذراندن. تنبلی کردن. ول گشتن مثال: she spent the day at home, reading the papers and generally lazing around. او روز را در خانه سپری کرد. { ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بطور مناسبی. به نحو درخوری ۲. در حد انتظار. چنان که انتظار می رفت

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تند. به سرعت ۲. بلافاصله. در دم ۳. برای یک لحظه. به مدت کوتاهی ۴. بی درنگ. بدون تاخیر. فورا مثال: How can you read the books so quickly? چطور می ت ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

جالب است که. . . . ، شگفت این که . . . مثال: interestingly, there are clear differences between the two drugs. جالب است که تفاوتهای آشکاری بین دو ت ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. فوق العاده. بیش از اندازه. بسیار ۲. به خوبی. خیلی خوب. عالی ۳. کاملا ۴. به طور شگفت انگیزی. به طور غریبی مثال: the system works wonderfully. سیست ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بلند. با صدای بلند ۲. محکم ۳. زننده. بطور زننده مثال: “Give the gun to me. ” He said loudly. او با صدای بلند و محکم گفت: اسلحه را بده به من.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به راحتی. راحت ۲. بطور مرفه. مرفه ۳. بی دردسر ۴. با اختلاف زیاد مثال: They won the game comfortably. آنها به راحتی و بی دردسر بازی را بردند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ممکن. شدنی. امکان پذیر. عملی ۲. احتمالی ۳. مناسب مثال: Do you think it is possible to go there? فکر می کنی رفتن به آنجا ممکن و شدنی است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Various scientific centers, research institutes, and similar organizations also have duties, but the main driving force [behind this change] i ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

با عصبانیت. با خشم. با تندی مثال: “I don’t want to see you again” He said angrily. او با عصبانیت و تندی گفت: دیگر نمی خواهم ببینمت.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با شکیبایی. صبورانه. با بردباری. با حوصله مثال: The students were waiting patiently for the bus. دانش آموزان صبورانه منتظر اتوبوس بودند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سفارت ۲. سفارت خانه مثال: They should go to the embassy of foreign countries to get passport. آنها باید به سفارت کشورهای خارجی برای گرفتن پاسپورت ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ویزا. روادید ۲. ویزا دادن. مهر ویزا زدن روی مثال: They must get passport and visa. آنها باید گذرنامه و روادید بگیرند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جهانگردی. گردشگری مثال: Tourism is a traveling for entertainment, health, sport or learning about the culture of a nation. جهانگردی و گردشگری سفری ب ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بیلیون. میلیارد= هزار میلیون ( یک به توان ۹ ) . ۲. ( در بریتانیا ) تریلیون = یک میلیون میلیون ( یک به توان ۱۲ ) مثال: Around one billion people l ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: But even then, I cautioned against becoming complacent with these statistics because we are so far behind. اما با این وجود من اخطار کردم به ا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: But even then, I cautioned against becoming complacent with these statistics because we are so far behind. اما �با این وجود� من اخطار کردم به ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. قوی. محکم. قرص ۲. راسخ ۳. موکد ۴. مصر ۵. محرز. مسلم. اشکار ۶. ( زبان شناسی ) تاکیدی. تکیه دار مثال: Say the sentence with emphatic stress on that ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیشی ( بچه گربه ) / ۱. ( بازی ورق ) بانک. کاسه ۲. صندوق ( =پول جمع آوری شده برای مصرف خاص ) مثال: The poor kitty was hungry. پیشی بیچاره گرسنه اش ب ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. هواخواه. دوستدار. عاشق ۲. مومن. معتقد

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. قرص گلودرد. قرص مکیدنی ۲. بخور ۳. پاستل. گچ رنگی مثال: Try this pastille. این قرص گلودرد را امتحان کن. Dad! Would you buy a pastille for me? با ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Keeping them waiting behind closed doors discourages them completely. نگهداشتن آنها در حال انتظار پشت درهای بسته آنها را کاملا �دلسرد و ناامید ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روشن. واضح. قابل فهم مثال: an intelligible description یک شرح واضح و قابل فهم

پیشنهاد
٠

مثال: I again believe the Vice President for Science and Technology should serve as a connecting link between these think tanks and relevant organiza ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کلاسیک ۲. باستانی ( متعلق به یونان و روم باستان ) ۳. اصیل. تاریخی ۴. قدیمی. سنتی. باستانی ۵. ساده. بی پیرایه مثال: Do you like classical music. ش ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Another important place where the intellectual elite can become involved is in the establishment of think tanks. جای مهم دیگری که نخبه های فکر ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ثروتمند. مرفه ۲. گران قیمت. گران. پرهزینه ۳. فراوان. انبوه مثال: An opulent hotel. یک هتل گران قیمت

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دروغگو ۲. دروغین. دروغ مثال: It may be untruthful and it may be wrong. آن شاید دروغ و شاید غلط باشد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: This necessitates [building] laboratories, big workshops, and creating strong connections with industry, agriculture, and mining. این �ایجاب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: They simply believe, regardless of whether or not this belief is true, that they will have more opportunities for research and learning in anot ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مشابه. نظیر. همانند. مثل هم ۲. جفتی. دوتایی ۳. دوبرگه ای. دو نسخه ای / ۱. رونوشت. روگرفت. کپی ۲. نسخه دوم. نسخه اضافی / ۳. رونوشت گرفتن یا برداشتن ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. انعکاس. بازگشت ۲. پژواک. طنین ۳. پیامد. عواقب مثال: a faint reverberation of my shout یک انعکاس و پژواک ضعیف از فریاد من

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نظافت. جارو پارو. رفت و رو. مثال: I hate of cleaning. من از نظافت و رفت و رو متنفرم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نظافت چی ۲. ماده پاک کننده ۳. ( در ترکیب ) – پاک کن. – شور ۴. خشکشویی. لباسشویی ۵. جاروبرقی مثال: washing cleaner ماده پاک کننده ی ( ویژه ) شستشو

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. ویران کننده. ویرانگر. مخرب. خانمان برانداز ۲. ( انتقاد و غیره ) کوبنده. سخت ۳. تکان دهنده. حیرت آور ۴. ( عامیانه ) عالی. معرکه. محشر مثال: It was ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. استبدادی. دیکتاتوری ۲. مستبد ۳. مستبدانه ۴. خودرای

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. توضیحی ۲. توضیح دهنده. روشن کننده مثال: this timetable is provided for illustrative purposes only.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مثل. ضرب المثل ۲. شعار مثال: the maxim that actions speak louder than words ضرب المثلی که {می گوید}: رفتار بلندتر از واژه ها حرف می زنند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( بدن ) ضد عرق مثال: an underarm antiperspirant. یک ضد عرق ( مخصوص ) زیر بغل

پیشنهاد
٠

بنیاد ملی نخبگان مثال: The establishment of the National Elites Foundation, a proposal which was fortunately accepted years ago by the officials, was ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. باور نکردن. نپذیرفتن. قبول نکردن. رد کردن ۲. بی اعتبار کردن. از اعتبار انداختن ۳. بی آبرو کردن. بدنام کردن / ۱. بدنامی. بی آبرویی ۲. بی اعتباری ۳. ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دقیق. ظریف. نکته سنج. موشکاف. باریک بین. تیزبین ۲. تبعیض. تبعیض امیز مثال: he became a discriminating collector and patron of the arts. او یک کل ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مریض احوال ۲. بیمارگونه ۳. پژمرده ۴. تهوع آور. مهوع. نامطبوع ۵. ناسالم ۶. حاکی از ناخرسندی مثال: she was a thin, sickly child. او یک بچه ی لاغر و ...