پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)

بازدید
٢,٢٠٦
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ته رنگ زدن 2. آمیختن 3. ته رنگ 4. رد. اثر. نشان مثال: optimism tinged with realism خوشبینی، با واقعیت گرایی آمیخت.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. افرای چنار 2. چوب افرای چناری مثال: all the dead sycamores had to be felled تمام درختان چنار خشک شده باید قطع می شدند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به گوش ( کسی ) خوردن . اتفاقی شنیدن. شنیدن. مثال: they are fearful of being overheard آنها نگران هستند که کسی صدایشان را بشنود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی حوصلگی. کسالت. خستگی. دلتنگی مثال: an escape from boredom یک راه فرار از خستگی و کسالت

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مهلک. کشنده مثال: lethal gas escaped گازِ مهلک و کشنده به بیرون نشت کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تعقیب کننده مثال: he escaped his pursuers او از تعقیب کننده گانش نجات و رهایی یافت.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. زیر بغل 2. ( پرتاب. ضربه و غیره ) پایین تر از سطح شانه مثال: an underarm deodorant یک اسپری بدن ( مخصوص ) زیر بغل

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازگشت مثال: And ring me when you’ve found out more about your Grandfather’s reappearance too. و همچنین وقتی چیز بیشتری درباره بازگشت پدربزرگت بدست ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دفتر اشیاء گمشده مثال: I am going to pick something up from the Lost Property Office. من می خواهم از دفتر اشیاء گم شده چیزی {که جا گذاشتم} را بردارم.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( در بریتانیا ) وزارت امور خارجه مثال: The Foreign Office rang at lunch - time today. امروز موقع نهار از وزارت امور خارجه زنگ زدند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موقع نهار. ظهر مثال: The Foreign Office rang at lunch - time today. امروز موقع نهار از وزارت امور خارجه زنگ زدند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اعجاز. معجزه. شگفتی 2. مایه شگفتی 3. مظهر. نمونه 4. تعجب کردن 5. مبهوت شدن. حیرت کردن مثال: She stood at the foot of the Matterhorn and marveled a ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( برای منظور دیگری ) بکار گرفتن. ( در جهت دیگری ) به کار انداختن 2. به طرف دیگری هدایت کردن. در مسیر دیگری انداختن 3. به آدرس جدید فرستادن مثال: H ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. غذای بخر و ببر 2. رستوران بخر و ببر . رستوران بیرون بر 3. ( غذا و رستوران ) بخر و ببر. بیرون بر مثال: And we can pick up some takeaway pizzas on t ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. با سردی. با بی اعتنایی. بدون شور و شوق 2. با خونسردی مثال: "I thought you might be pleased" said Androw rather coolly. اندرو نسبتا با سردی و بی ا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ریاست طلب 2. رئیس مآب. 3. مستبد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عامه پسند. بازاری. بنجل مثال: That was the problem, Ever since the paper had been taken over by an American businessman, it had gone down market. مش ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوبنده. تند. مثال: A bit hard - hitting I thought. من فکر کردم کمی کوبنده و تند بود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سخت. به سختی. زیاد. خیلی. بدجوری 2. با تلخ کامی. از روی تلخ کامی مثال: he Said rather bitterly. او نسبتا به سختی و با تلخ کامی گفت.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. معتمد. امین. امانت دار 2. قیم. وصی. سرپرست 3. متولی 4. عضو هیئت امنا 5. کشور قیم ( کشوری که قیمومیت کشور دیگری را به عهده دارد ) مثال: Everything ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد

میلیونر مثال: They believed they would become millionaire. آنها باور داشتند که میلیونر خواهند شد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از روی دلسوزی مثال: "He ran out of money" Stef said helpfully. استف از روی دلسوزی گفت: او پولهایش تمام شد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فراخواندن. احضار کردن 2. به یاد آوردن 3. پس گرفتن. لغو کردن 4. احضار. فراخوانی 5. ( به ) یادآوری مثال: recall when we delivered you from Pharaoh’s ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سنگی 2. سنگلاخ 3. سست. متزلزل. بی ثبات مثال: She couldn’t see the rocky hills. او نمی توانست تپه های سنگی را ببیند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تعصب. پیش داوری. سوگیری. جبهه گیری 2. تمایل. گرایش. استعداد. آمادگی. زمینه 3. منحرف کردن 4. متمایل کردن. سوق دادن. جهت دادن به 5. به تعصب واداشتن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تاتری . ( مربوط به ) تاتر 2. نمایشی 3. ساختگی. تصنعی. متظاهرانه 4. اغراق آمیز. مبالغه آمیز مثال: from the first, surrealism was theatrical در آغا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوررآلیسم مثال: from the first, surrealism was theatrical در آغاز سورآلیسم {مربوط به} تاتر بود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به ) شمال شرقی مثال: the northeastern sector of the town منطقه شمال شرقی شهر

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( در ترکیب ) جوینده ی 2. ( هواپیما و غیره ) تجسسی مثال: spotter planes locate the shoals . هواپیماهای تجسسی {مناطق} کم عمق را تعیین کردند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( معماری ) اسکلت چوبی. الوار و گچی مثال: a half - timbered fa�ade یک نما و سر در ساخته شده از الوار و گچ

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرداب کلیسا مثال: his ghost haunts the crypt روحش پیوسته به سرداب کلیسا می آمد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. عجول . بی حوصله 2. خشن. خشک 3. شتاب زده. عجولانه. سرسری

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( خیابان . جاده ) مشجر مثال: tree - lined avenues خیابانهای مشجر

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناتوانی مثال: his inability to cope with the situation ناتوانی او در روبرو شدن با موقعیت

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مربوط به ) آمریکای لاتین 2. اهل آمریکای لاتین مثال: tango is a ballroom dance of Latin American origin تانگو یک رقص داخل سالن است که سر منشاء آن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گدازه مثال: a river of molten lava یک رود از گدازه های گداخته

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

جلوآمده. برآمده. برجسته. مثال: A barracuda is a large tropical sea fish with a protruding lower jaw and sharp teeth. باراکودا یک ماهی بزرگ در دریاه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهنگری مثال: The bellows and the whole equipment to do the blacksmithing just wasn’t there. دستگاه دم آهنگری و تمام تجهیزات برای آهنگری {کردن} اندکی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جدی. با حالت جدی 2. عاقلانه. از سر عقل 3. سنگین. متین مثال: He is now more soberly dressed in a brown shirt and beige trousers. او الان با یک پیر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خوشایند. دلپذیر. مطبوع. دوست داشتنی 2. رضایت بخش مثال: Of a bright hue, pleasing to the onlookers. با یک رنگ روشن، {که} خوشایند و مطبوع ناظران با ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مرد خانواده 2. رئیس قبیله 3. ریش سفید. شیخ 4. اسقف اعظم. مطران مثال: a benevolent patriarch یک ریش سفید و رئیس قبیله مهربان و نیکوکار

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. افراط کردن. زیاده روی کردن در 2. لوس بار آوردن. لوس کردن مثال: Over - indulging in any form of alcoholic beverage. افراط و زیاده روی کردن در هر ن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رنگ پریده. زرد مثال: A sallow bespectacled young man یک مرد جوان عینکی زرد و رنگ پریده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیوه. بیوه زن مثال: suttee is an act of burning a widow on her husband's funeral pyre سوتی عمل سوزاندن یک زن بیوه است روی تل هیزم در مراسم دفن جسد مر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اداره ( کردن ) . ضبط و ربط . رسیدگی 2. دست زدن. لمس 3. جابجایی. نقل و انتقال. حمل 4. ( اتومبیل ) فرمانگیری. کنترل پذیری مثال: their masterful hand ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پادشاه. سلطان 2. فرمانروای مطلق مثال: the majesty invested in the monarch مقامِ سلطنت به سلطان و پادشاه اعطا شد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد

1. معتبر. 2. قانونی 3. موجه مثال: what is the name of one who has made a valid will? Testator. نام کسی که یک وصیت قانونی و معتبر را تنظیم می کند چی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابهام. گنگی. دو پهلویی مثال: what maddens people most is his vagueness آنچه بیشتر مردم را عصبانی و کفری می کند ابهام و دو پهلویی آنهاست.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ننوشته. نوشته نشده. 2. غیر مدون. عرفی مثال: she had transgressed an unwritten social law او یک قانون اجتماعی نانوشته را زیر پاگذاشته بود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بطور وحشتناکی. بطور فجیعی 2. خیلی بد. بسیار بد. خیلی مزخرف 3. خیلی. زیاد. بسیار. فوق العاده مثال: he is dreadfully earnest او فوق العاده جدی و پر ...