unforgettable

/ˌənfərˈɡetəbl̩//ˌʌnfəˈɡetəbl̩/

معنی: فراموش نشدنی، از یاد نرفتنی
معانی دیگر: فراموش نکردنی (یا نشدنی)، به یاد ماندنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unforgettably (adv.)
• : تعریف: not easily forgotten; very memorable.
متضاد: forgettable
مشابه: impressive, memorable

- Seeing our grandchild for the first time was an unforgettable moment.
[ترجمه گوگل] دیدن نوه ما برای اولین بار لحظه ای فراموش نشدنی بود
[ترجمه ترگمان] دیدن نوه اش برای اولین بار یک لحظه فراموش نشدنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her unforgettable smile
لبخند فراموش نشدنی او

2. we had that summer an unforgettable diet of classical music
در آن تابستان هر روز برنامه ی فراموش نشدنی موسیقی کلاسیک داشتیم.

3. The past can be unforgettable but it must be let go.
[ترجمه گوگل]گذشته می تواند فراموش نشدنی باشد اما باید رها شود
[ترجمه ترگمان]گذشته ممکن است فراموش نشدنی باشد، اما باید رها شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. First love is unforgettable all one is life.
[ترجمه گوگل]عشق اول فراموش نشدنی است همه چیز زندگی است
[ترجمه ترگمان]نخستین عشق، فراموش نشدنی است، همه زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Disappear a memory. And leaving is unforgettable memories.
[ترجمه گوگل]یک خاطره را محو کن و رفتن خاطراتی فراموش نشدنی است
[ترجمه ترگمان]ناپدید شدن یه خاطره و رفتن خاطرات فراموش نشدنی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A person thinks unforgettable memories,maybe someone else already forgotten.
[ترجمه گوگل]یک نفر به خاطرات فراموش نشدنی فکر می کند، شاید شخص دیگری قبلاً فراموش شده باشد
[ترجمه ترگمان]کسی فکر می کند که خاطرات فراموش نشدنی، شاید کسی دیگر آن را فراموش کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A visit to Morocco is a truly unforgettable experience.
[ترجمه گوگل]سفر به مراکش یک تجربه واقعا فراموش نشدنی است
[ترجمه ترگمان]دیدار مراکش تجربه واقعا فراموش نشدنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The trip had been unforgettable experience for both of us.
[ترجمه گوگل]این سفر برای هر دوی ما تجربه ای فراموش نشدنی بود
[ترجمه ترگمان]سفر برای هردوی ما تجربه فراموش نشدنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Every person stood to applaud his unforgettable act of courage.
[ترجمه گوگل]هر کسی ایستاده بود تا شجاعت فراموش نشدنی او را تحسین کند
[ترجمه ترگمان]هر کسی بر آن بود که آثار فراموش نشدنی خود را در دل تحسین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A visit to the Museum is an unforgettable experience.
[ترجمه گوگل]بازدید از موزه یک تجربه فراموش نشدنی است
[ترجمه ترگمان]دیدار از موزه تجربه فراموش نشدنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was a truly unforgettable experience.
[ترجمه گوگل]واقعا تجربه ای فراموش نشدنی بود
[ترجمه ترگمان]این یک تجربه واقعا فراموش نشدنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In Ashdod, there is an unforgettable chance to visit the holy city of Jerusalem.
[ترجمه گوگل]در اشدود، فرصتی فراموش نشدنی برای بازدید از شهر مقدس اورشلیم وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در Ashdod، یک فرصت فراموش نشدنی برای دیدن شهر مقدس اورشلیم وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Also unplanned but unforgettable is one of the B-17s making a one-wheeled landing.
[ترجمه گوگل]همچنین برنامه ریزی نشده اما فراموش نشدنی یکی از B-17 هایی است که فرود یک چرخ را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]هم چنین برنامه ریزی نشده اما فراموش نشدنی یکی از هواپیمای B - ۱۷ است که یک فرود یک جانبه انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was an unforgettable night for the challenger and those fortunate enough to have been at ringside.
[ترجمه گوگل]این یک شب فراموش نشدنی برای رقیب و کسانی بود که به اندازه کافی خوش شانس بودند که در کنار رینگ بودند
[ترجمه ترگمان]یک شب فراموش نشدنی برای شرکت در کنار آن بود و آن قدر خوش شانس بودند که در کنار رینگ کنار رینگ بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراموش نشدنی (صفت)
red-letter, unforgettable

از یاد نرفتنی (صفت)
unforgettable

انگلیسی به انگلیسی

• not capable of being forgotten, not being able to disappear from memory
if something is unforgettable, it is so good or so bad that you are unlikely to forget it.

پیشنهاد کاربران

۱. فراموش نشدنی. بیاد ماندنی
مثال:
that unforgettable kiss after his martyrdom
آن بوسه فراموش نشدنی و بیاد ماندنی بعد از شهادتش
به یاد ماندنی، فراموش نشدنی
فراموش نشدنی . . . غیر قابل فراموش کردن
غیر قابل فراموش کردن
فراموش نشدنی
از یاد نرفتنی
Something We can't forget it
Some thing that we cant forget
A visit to Morocco is a truly unforgettable experience

فراموش نشدنی
Not forgotten

بپرس