پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٣)

بازدید
٥,٣٢٥
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. رو به زوال. رو به فنا. رو به ضعف ۲. ناموفق / ۱. نقطه ضعف. ضعف ۲. نقص. عیب مثال: pride is a terrible failing غرور یک عیب و نقص بسیار بدی است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حال پیشرفت. در دست اقدام. در جریان. جاری مثال: ongoing interaction between the two languages تعامل جاری بین این دو زبان

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. کنش متقابل. تاثیر متقابل. رفتار متقابل. تعامل ۲. ارتباط مثال: ongoing interaction between the two languages تعامل و تاثیرمتقابل جاری بین دو زبان

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. نامطمئن. مردد ۲. غیر قطعی. پا در هوا مثال: she was feeling nervous, unsure of herself

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دروغ. مغایر با حقیقت ۲. بی وفا. خائن. خیانت پیشه مثال: the newspaper was duped into publishing an untrue story روزنامه در انتشار یک داستان دروغ { ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. گول زدن. کلاه سر ( کسی ) گذاشتن. خر کردن. اغفال کردن ۲. ( آدم ) گول خورده. فریب خورده. ساده لوح مثال: the newspaper was duped into publishing an u ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٥

۱. به دنبال ( کسی ) آمدن ۲. ( روی صحنه ) ظاهر شدن ۳. وارد زمین ( بازی ) شدن ۴. برخوردن به. اتفاقی دیدن ۵. شروع شدن ۶. از راه رسیدن ۷. پیشرفت کردن. به ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. افسردگی. اندوه. غم ۲. یاس. ناامیدی مثال: the brightness of the day did nothing to dispel Elaine's dejection روشنایی روز کاری برای بر طرف کردن افسر ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. پراکنده کردن ۲. بر طرف کردن. رفع کردن. زایل کردن مثال: the brightness of the day did nothing to dispel Elaine's dejection روشنایی روز کاری برای بر ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نقض کردن. زیر پا گذاشتن. نادیده گرفتن. تخطی کردن از ۲. تضاد داشتن با. مغایر بودن با. مخالف بودن با ۳. مخالفت کردن با. مورد سوال قرار دادن. نفی کرد ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نقض ۲. خلاف. تضاد مثال: a contravention of human rights یک نقض حقوق بشر

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. شدت ۲. عمق ۳. جدیت ۴. شور. هیجان مثال: the intensity of his passion تندی و شدت شهوت و اشتیاق او

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دست نخورده ۲. مصون. محفوظ. در امان ۳. سالم. آسیب ندیده ۴. برکنار از. به دور از. محروم از مثال: untouched forest جنگل سالم و دست نخورده

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بصری. دیداری. بینایی ۲. نوری. نور شناختی مثال: optical defects خطاهای بصری

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. حراف. زبان آور. بلند بانگ ۲. پر هیاهو. پر سر و صدا. جنجالی مثال: a vociferous critic of the government یک منتقد پر سر و صدا و جنجالیِ دولت

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. کار. شغل. حرفه ۲. وظیفه. رسالت. تعهد

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Every day in the US nine kids are just shot unintentionally. هر روز در � ایالات متحده آمریکا� نه کودک فقط بطورناخواسته مورد اصابت گلوله قرار م ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سد. بند ۲. ( نظامی ) سد آتش ۳. ( مجازی ) سیل. رگبار مثال: A barrage of bullet رگباری از گلوله

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. وول زدن یا خوردن. لولیدن ۲. ( از درد ) به خود پیچیدن. پیچ و تاب خوردن ۳. خود را آزاد کردن ۴. دست و پای خود را گم کردن. ناراحت شدن ۵. وول وول مثال: ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. نخ ۲. قصه. داستان ۳. قصه گفتن. تعریف کردن مثال: a sweater made of yarn wool یک ژاکت بافته شده از نخ پشمی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( سیاسی ) اطلاعات گمراه کننده ۲. نشر اطلاعات گمراه کننده

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بدرفتاری کردن با. بد تا کردن با. بی حرمتی کردن به ۲. خشونت کردن با. آزار رساندن به مثال: he denied mistreating his workers او بدرفتاری کردن با کا ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. پیچ خوردن. با پیچ و خم گذشتن ۲. سرگردان بودن ۳. از این شاخ به آن شاخ پریدن مثال: a river that meandered gently through a meadow رودخانه ای که به ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. رنگ پریده. زرد ۲. بی رنگ. کم رنگ ۳. بی روح. بی بو و خاصیت مثال: I looked at her pallid face. من به چهرة رنگ پریده و زرد او نگاه کردم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. باتوم ( باتون ) ۲. چوب ( رهبر ارکستر ) . چوب میزانه ۳. ( مسابقه دو ) چوب امدادی ۴. تعلیمی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. توری ۲. سوراخ توری ۳. ( بصورت جمع ) شبکه ۴. دام. مخمصه ۵. ( با تور ) صید کردن ۶. ( چرخ و دنده ) جفت شدن. در هم گیر کردن ۷. با هم جور بودن. سازگار ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. بدتر کردن. وخیم تر کردن. حادتر کردن. تشدید کردن ۲. عصبانی کردن. کفری کردن. از کوره در رفتن مثال: insomnia can aggravate a patient's distress بی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. پر پیچ و خم. پیچ در پیچ ۲. نادرست مثال: A twisty road یک جاده ی پر پیچ و خم و پیچ در پیچ

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. متلاشی کردن. تکه تکه کردن ۲. متلاشی شدن. فرو پاشیدن. از هم پاشیدن. تکه تکه شدن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. با فرهنگ. فرهیخته ۲. پرورده. پرورش یافته ۳. پرورشی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. هنرشناختی ۲. زیبایی شناختی ۳. هنرمندانه. هنری ۴. هنرشناس. هنر دوست مثال: the pictures give great aesthetic pleasure تصاویر لذت زیبایی شناختی زیادی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

نیرنگ. تزویر. مکر. حیله. فریب کاری. شیادی مثال: his political guile فریب کاری سیاسی او

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حیله گر. مکار. حقه باز. موذی مثال: a crafty crook faked an injury to escape from prison یک دزد موذی و حقه باز برای فرار از زندان تظاهر به یک آسیب دید ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

به طور اریب مثال: now walk diagonally across the field towards a farmhouse. حالا به طور اریب از میان مزرعه به سمت یک خانه کشاورز قدم بزن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ارزیابی. برآورد ۲. ارزشیابی مثال: literary evaluation ارزیابی و ارزشیابی ادبی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. محکوم کردن. سرزنش کردن. نکوهش کردن. انتقاد کردن ۲. انتقاد. نکوهش. سرزنش. بازخواست

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخالف. انتقادکننده مثال: detractors of the government مخالفین و منتقدین دولت

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افسرده. غمگین. اندوهگین. ناامید مثال: She became so downhearted. او خیلی افسرده و غمگین شد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به خاک افتادن. به پای ( کسی ) افتادن ۲. التماس کردن. به التماس افتادن. گردن کج کردن ۳. چهار دست و پا راه رفتن. خزیدن مثال: they're always graveli ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

اعتماد. قابلیت اعتماد، موثقیت مثال: he has to prove his trustworthiness to you او باید قابلیت اعتماد بودنش را به تو اثبات کند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( بیمار ) بستری کردن مثال: One of the doctors was hospitalized and had to be given morphine to control chronic stomach pains یکی از دکترها بستری شده ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مورفین مثال: One of the doctors was hospitalized and had to be given morphine to control chronic stomach pains یکی از دکترها بستری شده بود و مجبور شد ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. جسور. بی باک. نترس ۲. پررو. وقیح. بی شرم ۳. متهورانه. دلیرانه. شجاعانه ۴. جسورانه. گستاخانه مثال: How and why They set meaningful and audacious go ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. انقباض عضلانی . گرفتگی عضله ۲. پیچ و تاب ۳. فوران. قلیان مثال: shifting heavy loads without help brought on muscular back spasms جابجا کردن بارهای ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: granite chips ذرات گرانیت و سنگ خارا

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. تکه. خورده. ریزه ۲. ( الکترونیک ) تراشه ۳. قاچ. برش. خلال ۴. پریدگی. لب پر شدگی ۵. ( بازی ) ژتون ۶. شوت هوایی / ورقه ورقه شدن. ور آمدن. خرد شدن ۲. ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. قوز کردن. کز کردن. خود را جمع کردن ۲. خود را پس کشیدن ۳. خود را ( پیش کسی ) کوچک کردن. خود را خوار و خفیف کردن مثال: he cringed away from the blow ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاودار مثال: cattleman on horseback گاودار سوار بر اسب

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. گرم و نرم. راحت ۲. تر و تمیز. مرتب ۳. ( لباس ) چسبان ۴. کیپ مثال: a snug country cottage یک کلبه روستایی گرم و نرم و راحت

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

قلمرو. حوزه. حیطه مثال: Below the sunlit surface waters, there is an otherworldly realm known as the twilight zone پایین تر از سطح آفتاب گیر آبها یک ...