پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)

بازدید
٢,٢٠٩
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جرم شناسی مثال: the science of criminology علمِ جرم شناسی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مزه ) تند 2. خوشایند . دلچسب مثال: a piquant sauce یک سس تند و دلچسب

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پورتوریکویی مثال: salsa is a style of Puerto Rican rhythmic dance سالسا سبکی از رقص موزون پورتوریکویی است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موزون. ریتمیک مثال: salsa is a style of Puerto Rican rhythmic dance سالسا سبکی از رقص موزون و ریتمیک پروتوریکن است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. چاپ 2. چاپی مثال: a printing house یک شرکت و دفتر چاپ

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نان سوخاری ( نان برشته ی تخم مرغ دار ) مثال: mix up the rusk with milk. نان سوخاری را با شیر مخلوط کن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( کسی را ) قدیس خواندن. مقام قدیسی بخشیدن به 2. مشروع ساختن. شرعی کردن. حلال کردن مثال: saint is a person canonized by the Christian Church for hi ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. {به جلو} راندن. پیش راندن 2. سوق دادن. کشاندن مثال: rowing - boat is a boat that is propelled with oars. قایق پارویی قایقی است که بوسیله پاروها { ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

( در بریتانیا. عامیانه ) پوند مثال: Six quid? That's robbery شش پوند؟ آن یک کلاه برداری است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشتی هوایی مثال: the airships stayed aloft for many hours کشتی های هوایی برای ساعتهای طولانی در هوا ماندند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( کشتی ) بادبان اصلی مثال: we hoisted the mainsail ما بادبان اصلی کشتی را برافراشتیم .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. گورو ( رهبر مذهبی هندوها ) 2. معلم. مرشد مثال: the guru's pupils شاگردان و مریدان گورو ( رهبر مذهبی هندوها )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بالا کشیدن. هل دادن. 2. بالا بردن. افزایش دادن. زیاد کردن 3. تقویت کردن 4. تعریف کردن از. تبلیغ کردن برای. حمایت کردن 5. هُل 6. تقویت. تشدید. 7. ا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قرض. وام 2. قرض گیری. وام گیری 3. واژه قرضی. اصطلاح قرضی مثال: a prudent approach to borrowing یک شیوه ی حساب شده برای وام گیری

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دندان پیشین. دندان پیش مثال: the protuberance of the incisors برجستگی و برآمدگی دندانهای پیشین

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

رشته فرنگی ( ماکارونی ) مثال: place the leeks and noodles in alternate layers پیازچه ها و ماکارونی ها را در لایه های متناوب قرار بده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( گیاه ) شاهدانه 2. حشیش. بنگ. ماری جوانا مثال: the prohibition of cannabis ممنوعیت حشیش

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شیرینی. شیرینی جات 2. شیرینی فروشی. قنادی 3. شیرینی پزی مثال: a wide choice of confectionery یک تنوع گسترده از شیرینی جات یک تنوع گسترده از شیرین ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. لباس 2. کت و دامن مثال: splendid costumes لباسهای باشکوه و مجلل

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حسابداری مثال: Spreadsheet is an accounting program for a computer �اسپرد شیت� یک برنامه حسابداری برای کامپیوتر است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تنزل. سقوط مثال: relegation is a distinct probability سقوط یک احتمال واضح است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیل مثال: the prime cause of flooding دلیل نخستین و اولیه ی سیل

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاکتوس مثال: the cactus is covered with prickles کاکتوس با خار و تیغ پوشیده شده.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قاضی . داور مثال: I requested the presence of an adjudicator من درخواست حضور یک قاضی و داور را کردم.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. برقی. الکتریکی 2. با برق مثال: presence of a train was indicated electrically حضور یک قطار {بصورت} الکتریکی نشان داده شده بود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. متوحش. وحشت زده 2. متنفر. منزجر 3. وحشتناک. مهیب مثال: appalled at the poverty of the homeless people وحشت زده از فقر و تنگدستی مردم بی خانمان

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. غیر اتحاده ای 2. خارج از اتحادیه های کارگری مثال: The issue of the non - union workers is a real hot potato that we must deal with مسئلة کارگرانی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( بصورت جمع ) تظاهرکنندگان 2. کمک فروشنده ( متصدی نشان دادن طراز کار کالا ) 3. دستیار آزمایشگاه مثال: More than fifty thousand demonstrators have ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بیابان. برهوت 2. طبیعت وحشی 3. پهنه. گستره مثال: manna is a food which God miraculously gave to the Israelites in the wilderness �مَن� غذایی است ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بطور معجزه آسایی 2. به طور اعجاب آوری مثال: manna is a food which God miraculously gave to the Israelites in the wilderness �مَن� غذایی است که خد ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مه رقیق. غبار 2. تیرگی ذهن. گیجی. ابهام

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صلیب. صلیب مسیح مثال: a photograph of a crucifix floating in an amber haze. عکسی از یک صلیب عیسی شناور در هاله ای از کهربا

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رای. حکم 2. نظر. عقیده مثال: a verdict of lawful killing یک حکم درباره قتلِ مجاز the jury returned a unanimous verdict هیئت منصفه یک رای متفق و و ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. رنگ ارغوانی 2. ارغوانی 3. ( چهره ) سرخ. قرمز 4. ( سبک ) متکلف

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشبو. معطر مثال: Many of a number of plants or shrubs belonging to the mint family and having scented purple flowers تعداد زیادی از گیاهان و بوته ه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درختچه. بوته مثال: Many of a number of plants or shrubs belonging to the mint family and having scented purple flowers تعداد زیادی از گیاهان یا بوته ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سینه. پستان 2. آغوش 3. قلب. دل 4. پهنه 5. صمیمی. نزدیک مثال: she held the infant to her bosom او طفل را در آغوشش کشید.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. روشن ساختن. توضیح دادن. نشان دادن 2. ( کتاب ) مصور کردن 3. مثال آوردن مثال: Mick Jagger used a guitar and amplifier to illustrate the way he compo ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

عیب. نقص. نقطه ضعف مثال: he has highlighted shortcomings in the plan. او عیب و نقص ها را در برنامه برجسته کرده است. او نقاط ضعف را در برنامه برجسته ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اثبات کردن 2. گواه بر ( چیزی ) بودن 3. تصدیق کردن. گواهی دادن. تایید کردن 4. سوگند دادن 5. ( با سوگند ) اظهار داشتن مثال: I can attest to his hone ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. وحشتناک. افتضاح. مزخرف 2. نفرت انگیز. مهوع 3. هولناک. مخوف. فجیع 3. رنگ پریده. ناخوش. مریض 5. غمگین. ناراحت 6. فاحش. جدی. بزرگ مثال: she horrified ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. نعنا 2. آب نبات نعنایی / 1. ضراب خانه 2. ( پول ) یک عالمه. یک خروار 3. تمیز. نو. دست نخورده 2. ضرب کردن. ( سکه ) زدن 5. از خود درآوردن. ساختن مثال ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بوکسور سبک وزن 2. ادم بی اهمیت. آدم بی عرضه 3. ( بوکسور ) سبک وزن 4. سبک. کم وزن 5. غیر جدی. بی اهمیت مثال: New، lightweight coins will be minted ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

از لحاظ سیاسی مثال: politically illiterate از لحاظِ سیاسی بی سواد و ( نادان )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. طبقه کارگر 2. کارگری. از طبقه کارگر مثال: they were ignorant of working - class life آنها از زندگی طبقه کارگر بی خبر و غافل بودند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. داربست. چفته. شبکه 2. داربست بستن مثال: Anchor the bush to a trellis. بوته ها را به یک داربست ببند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گودال ماسه بازی ( بچه ها ) مثال: she improvised a sandpit او فورا یک سندپیت ( محوطه ای محصور و کوچک که از ماسه پر شده برای بازی کودکان ) تهیه و تعبی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حرفهای خاله زنکی. غیبت. دری وری. شر و ور. اراجیف 2. شایعه. شایعات 3. گپ 4. آدم خاله زنک. وراج. شایعه پراکن / غیبت کردن. حرفهای خاله زنکی زدن. وراج ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کار عظیم. شاهکار. کار 2. ( مجازی ) معجزه. اعجاز مثال: an incredible feat of engineering یک شاهکار عالی از {علم} مهندسی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. شانه بالا انداختن 2. ( شانه ) بالا انداختن 3. بی اعتنایی نشان دادن. کم اهمیت جلوه دادن مثال: an indifferent shrug یک شانه بالا انداختنِ ( حاکی ا ...