پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)
جرم شناسی مثال: the science of criminology علمِ جرم شناسی
1. ( مزه ) تند 2. خوشایند . دلچسب مثال: a piquant sauce یک سس تند و دلچسب
پورتوریکویی مثال: salsa is a style of Puerto Rican rhythmic dance سالسا سبکی از رقص موزون پورتوریکویی است.
موزون. ریتمیک مثال: salsa is a style of Puerto Rican rhythmic dance سالسا سبکی از رقص موزون و ریتمیک پروتوریکن است.
1. چاپ 2. چاپی مثال: a printing house یک شرکت و دفتر چاپ
نان سوخاری ( نان برشته ی تخم مرغ دار ) مثال: mix up the rusk with milk. نان سوخاری را با شیر مخلوط کن
1. ( کسی را ) قدیس خواندن. مقام قدیسی بخشیدن به 2. مشروع ساختن. شرعی کردن. حلال کردن مثال: saint is a person canonized by the Christian Church for hi ...
1. {به جلو} راندن. پیش راندن 2. سوق دادن. کشاندن مثال: rowing - boat is a boat that is propelled with oars. قایق پارویی قایقی است که بوسیله پاروها { ...
( در بریتانیا. عامیانه ) پوند مثال: Six quid? That's robbery شش پوند؟ آن یک کلاه برداری است.
کشتی هوایی مثال: the airships stayed aloft for many hours کشتی های هوایی برای ساعتهای طولانی در هوا ماندند.
( کشتی ) بادبان اصلی مثال: we hoisted the mainsail ما بادبان اصلی کشتی را برافراشتیم .
1. گورو ( رهبر مذهبی هندوها ) 2. معلم. مرشد مثال: the guru's pupils شاگردان و مریدان گورو ( رهبر مذهبی هندوها )
1. بالا کشیدن. هل دادن. 2. بالا بردن. افزایش دادن. زیاد کردن 3. تقویت کردن 4. تعریف کردن از. تبلیغ کردن برای. حمایت کردن 5. هُل 6. تقویت. تشدید. 7. ا ...
1. قرض. وام 2. قرض گیری. وام گیری 3. واژه قرضی. اصطلاح قرضی مثال: a prudent approach to borrowing یک شیوه ی حساب شده برای وام گیری
دندان پیشین. دندان پیش مثال: the protuberance of the incisors برجستگی و برآمدگی دندانهای پیشین
رشته فرنگی ( ماکارونی ) مثال: place the leeks and noodles in alternate layers پیازچه ها و ماکارونی ها را در لایه های متناوب قرار بده
1. ( گیاه ) شاهدانه 2. حشیش. بنگ. ماری جوانا مثال: the prohibition of cannabis ممنوعیت حشیش
1. شیرینی. شیرینی جات 2. شیرینی فروشی. قنادی 3. شیرینی پزی مثال: a wide choice of confectionery یک تنوع گسترده از شیرینی جات یک تنوع گسترده از شیرین ...
1. لباس 2. کت و دامن مثال: splendid costumes لباسهای باشکوه و مجلل
حسابداری مثال: Spreadsheet is an accounting program for a computer �اسپرد شیت� یک برنامه حسابداری برای کامپیوتر است.
تنزل. سقوط مثال: relegation is a distinct probability سقوط یک احتمال واضح است.
سیل مثال: the prime cause of flooding دلیل نخستین و اولیه ی سیل
کاکتوس مثال: the cactus is covered with prickles کاکتوس با خار و تیغ پوشیده شده.
قاضی . داور مثال: I requested the presence of an adjudicator من درخواست حضور یک قاضی و داور را کردم.
1. برقی. الکتریکی 2. با برق مثال: presence of a train was indicated electrically حضور یک قطار {بصورت} الکتریکی نشان داده شده بود.
1. متوحش. وحشت زده 2. متنفر. منزجر 3. وحشتناک. مهیب مثال: appalled at the poverty of the homeless people وحشت زده از فقر و تنگدستی مردم بی خانمان
1. غیر اتحاده ای 2. خارج از اتحادیه های کارگری مثال: The issue of the non - union workers is a real hot potato that we must deal with مسئلة کارگرانی ...
1. ( بصورت جمع ) تظاهرکنندگان 2. کمک فروشنده ( متصدی نشان دادن طراز کار کالا ) 3. دستیار آزمایشگاه مثال: More than fifty thousand demonstrators have ...
1. بیابان. برهوت 2. طبیعت وحشی 3. پهنه. گستره مثال: manna is a food which God miraculously gave to the Israelites in the wilderness �مَن� غذایی است ...
1. بطور معجزه آسایی 2. به طور اعجاب آوری مثال: manna is a food which God miraculously gave to the Israelites in the wilderness �مَن� غذایی است که خد ...
1. مه رقیق. غبار 2. تیرگی ذهن. گیجی. ابهام
صلیب. صلیب مسیح مثال: a photograph of a crucifix floating in an amber haze. عکسی از یک صلیب عیسی شناور در هاله ای از کهربا
1. رای. حکم 2. نظر. عقیده مثال: a verdict of lawful killing یک حکم درباره قتلِ مجاز the jury returned a unanimous verdict هیئت منصفه یک رای متفق و و ...
1. رنگ ارغوانی 2. ارغوانی 3. ( چهره ) سرخ. قرمز 4. ( سبک ) متکلف
خوشبو. معطر مثال: Many of a number of plants or shrubs belonging to the mint family and having scented purple flowers تعداد زیادی از گیاهان و بوته ه ...
درختچه. بوته مثال: Many of a number of plants or shrubs belonging to the mint family and having scented purple flowers تعداد زیادی از گیاهان یا بوته ...
1. سینه. پستان 2. آغوش 3. قلب. دل 4. پهنه 5. صمیمی. نزدیک مثال: she held the infant to her bosom او طفل را در آغوشش کشید.
1. روشن ساختن. توضیح دادن. نشان دادن 2. ( کتاب ) مصور کردن 3. مثال آوردن مثال: Mick Jagger used a guitar and amplifier to illustrate the way he compo ...
عیب. نقص. نقطه ضعف مثال: he has highlighted shortcomings in the plan. او عیب و نقص ها را در برنامه برجسته کرده است. او نقاط ضعف را در برنامه برجسته ...
1. اثبات کردن 2. گواه بر ( چیزی ) بودن 3. تصدیق کردن. گواهی دادن. تایید کردن 4. سوگند دادن 5. ( با سوگند ) اظهار داشتن مثال: I can attest to his hone ...
1. وحشتناک. افتضاح. مزخرف 2. نفرت انگیز. مهوع 3. هولناک. مخوف. فجیع 3. رنگ پریده. ناخوش. مریض 5. غمگین. ناراحت 6. فاحش. جدی. بزرگ مثال: she horrified ...
1. نعنا 2. آب نبات نعنایی / 1. ضراب خانه 2. ( پول ) یک عالمه. یک خروار 3. تمیز. نو. دست نخورده 2. ضرب کردن. ( سکه ) زدن 5. از خود درآوردن. ساختن مثال ...
1. بوکسور سبک وزن 2. ادم بی اهمیت. آدم بی عرضه 3. ( بوکسور ) سبک وزن 4. سبک. کم وزن 5. غیر جدی. بی اهمیت مثال: New، lightweight coins will be minted ...
از لحاظ سیاسی مثال: politically illiterate از لحاظِ سیاسی بی سواد و ( نادان )
1. طبقه کارگر 2. کارگری. از طبقه کارگر مثال: they were ignorant of working - class life آنها از زندگی طبقه کارگر بی خبر و غافل بودند.
1. داربست. چفته. شبکه 2. داربست بستن مثال: Anchor the bush to a trellis. بوته ها را به یک داربست ببند.
گودال ماسه بازی ( بچه ها ) مثال: she improvised a sandpit او فورا یک سندپیت ( محوطه ای محصور و کوچک که از ماسه پر شده برای بازی کودکان ) تهیه و تعبی ...
1. حرفهای خاله زنکی. غیبت. دری وری. شر و ور. اراجیف 2. شایعه. شایعات 3. گپ 4. آدم خاله زنک. وراج. شایعه پراکن / غیبت کردن. حرفهای خاله زنکی زدن. وراج ...
1. کار عظیم. شاهکار. کار 2. ( مجازی ) معجزه. اعجاز مثال: an incredible feat of engineering یک شاهکار عالی از {علم} مهندسی
1. شانه بالا انداختن 2. ( شانه ) بالا انداختن 3. بی اعتنایی نشان دادن. کم اهمیت جلوه دادن مثال: an indifferent shrug یک شانه بالا انداختنِ ( حاکی ا ...