پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٧٣)
۱. ( شطرنج ) پیاده. سرباز ۲. آلت دست / ۱. گرو گذاشتن ۲. ( آبرو. زندگی و غیره ) به خطر انداختن. بازی کردن با ۳. گرو ۴. گرویی مثال: a pawn of the gover ...
مثال: a show with marionette یک نمایش با عروسک خیمه شب بازی
۱. مدافع ۲. طرفدار. حامی. پشتیبان مثال: a defender of the environment. یک حامی و طرفدار محیط زیست
۱. تسکین دادن. آرام کردن ۲. کم کردن. کاهش دادن. کاستن از مثال: an anesthetic to alleviate the pain. یک داروی بیهوشی برای تسکین دادن درد.
۱. نگران. دلواپس. مضطرب ۲. از روی نگرانی. توام با اضطراب. حاکی از دلواپسی مثال: she was always solicitous about the welfare of her students او همیشه ...
۱. ( مواد خوراکی ) ماده نگهدارنده ۲. نگهدارنده. حفظ کننده مثال: the jams contain no artificial colors or preservatives این مرباها دارای هیچ رنگ مصنو ...
۱. پیش گویی کردن. ۲. پیش بینی کردن مثال: Foretelling the future. پیش گویی کردن آینده
۱. فراوان ۲. سرشار. وافر ۳. بسیار. زیاد. متعدد مثال: a plentiful crop of tomatoes یک محصول گوجه فرنگی فراوان
۱. دَمر. دمرو. روی شکم ۲. به خاک افتاده ۳. در حال سجده ۴. از پا افتاده. فرسوده. درمانده. ناتوان. ذلیل / ۱. ( خود را ) به خاک انداختن. ( خود را به پای ...
۱. ( نظامی ) به خط کردن ۲. رژه رفتن ۳. نمایش دادن. به نمایش گذاشتن ۴. به رخ کشیدن ۵. رژه ۶. محل سان ۷. نمایش
مثال: This is because God's mercy includes all kinds of virtues that He imparts to His servants. این بخاطر این است که رحمت خداوند شامل همه انواع فضی ...
۱. کثیف. فقیرانه. غیربهداشتی. نکبت بار. فلاکت بار ۲. بدبخت. فقیر. فلک زده ۳. زشت. زننده. کثیف
۱. اتاق ۲. ( بصورت جمع ) خانه ی اجاره ای ۳. جا ۴. امکان. مجال ۵. منزل کردن. سکونت داشتن. زندگی کردن ۶. جا دادن. منزل دادن
۱. بی خدشه. بی عیب و نقص. پاک ۲. بدون لک. بدون لکه. صاف ۳. سالم. اسیب ندیده ۴. دست نخورده
۱. جادار. وسیع ۲. ( لباس ) گشاد مثال: It was a very roomy place. آن مکان خیلی جادار و وسیعی بود.
۱. جوشان ۲. گازدار ۳. پر جوش و خروش. با شور و شوق مثال: effervescent tablet قرص جوشان
درباره ( ی چیزی ) ، مربوط به ( چیزی ) ، به نسبت، نسبت به مثال: The two groups were similar with respect to income and status. دو گروه �به نسبت� درآم ...
۱. باریکه. تراشه. ورقه ۲. تکه. خرده ۳. باریکه باریکه کردن. ورقه کردن ۴. خرد کردن. شکستن ۵. خرد شدن. شکستن ۶. باریکه باریکه شدن مثال: a sliver of woo ...
۱. به هم بافتن ۲. به هم پیوند خوردن ۳. در هم آمیختن مثال: the ropes are interweaved together طنابها به هم دیگر بافته شده اند. طنابها در هم آمیخته شد ...
۱. لکنت زبان داشتن ۲. با لکنت گفتن ۳. ( موتور اتومبیل و غیره ) پت پت کردن. ریپ زدن ۴. ( مجازی ) لنگان لنگان پیش رفتن ۵. لکنت زبان
مثال: he staunched the flow of blood او جریان خون را �بند آورد. �
۱. ساقه ۲. پایه / ۱. شق و رق راه رفتن. با حالت قهرآمیز یا مغرورانه رفتن ۲. ( به شکار ) پاورچین پاورچین نزدیک شدن ۳. مثل سایه ( کسی را ) تعقیب کردن. د ...
۱. احتمالی ۲. محتمل ۳. داوطلب احتمالی . برنده احتمالی مثال: the probable consequences of his action عواقبِ احتمالیِ عمل او
احتمال مثال: Whether at home, work, school, or during a conversation with a friend, the likelihood of hearing a proverb is high. چه در خانه، سر کار، ...
۱. بحبوحه. اوج ۲. دوران شکوفایی ۳. بهار ( زندگی )
احتیاطی مثال: Precautionary measures کارها و اقدامات احتیاطی
مثال: If you’re worried that people may say that you are doing these things to show off, know that such words are the whisperings of Satan. اگر شما ...
مثال: If you’re worried that people may say that you are doing these things to show off, know that such words are the whisperings of Satan. اگر شما ...
۱. پیش گیرنده. پیش گیر ۲. داروی پیش گیر ۳. وسیله ی پیش گیری ۴. اقدام پیش گیرانه ۵. کاپوت. کاندوم مثال: prophylactic medicine داروی پیش گیرنده prophyl ...
۱. پیشگیرانه. بازدارنده ۲. شُفعه ای. ( مربوط به ) حق شُفعه مثال: Pre - emptive attack حمله ی پیشگیرانه
۱. دقت ۲. درستی. صحت مثال: it is impossible to calculate with mathematical exactness با دقتِ ریاضی حساب کردن غیرممکن است.
۱. سوسیالیست ۲. سوسیالیستی مثال: Socialist party حزب سوسیالیست
۱. تفکر. تامل. تعمق ۲. قصد. نیت ۳. انتظار. توقع ۴. تماشا. مشاهده. سیر
۱. کینه ۲. غرض. سوء نیت. بدخواهی ۳. غرض ورزی کردن با. اذیت کردن
آحاد مردم. عامه مردم. عموم مردم مثال: I wouldn’t give this recommendation to the general public, but I give it to you because you are role models. ...
۱. آرم ۲. مظهر. نشانه. علامت. نماد مثال: Did you design the emblem yourself? خودت به تنهایی آرم را طراحی کردی؟
۱. حمایت. پشتیبانی ۲. حمایت مالی. پشتیبانی مالی ۳. پشتوانه ۴. آستر. لایی ۵. ( موسیقی ) همراه. همراهی کننده مثال: This backing is so perfect. این آست ...
۱. دولت ستیز. آنارشیست ۲. بی قانون. فاقد حکومت ۳. آشوب گر. هرج و مرج طلب ۴. آشفته. هرج و مرج
مطیع قانون. تابع مقررات مثال: a law - abiding political organization یک تشکیلات و سازمان سیاسی مطیع قانون
۱. تشدید کردن ۲. افزایش دادن ۳. تقویت کردن ۴. تشدید شدن مثال: her pleasure was intensified by guilt شهوترانی زن بوسیله گناه تشدید شده بود.
۱. با نظر مساعد. با موافقت. با رضایت ۲. به طور مطلوبی ۳. ( در مقام مقایسه ) بهتر
۱. به شدت. با تندی. قویا ۲. با حرارت. با جوش و خروش مثال: the rumors were vehemently denied شایعات به شدت و قویا تکذیب شده بود.
گرایش. تمایل. میل. رغبت مثال: for students, there is a tendency to socialize in the evenings برای دانش آموزان یک میل و رغبت به معاشرت کردن در شبها وج ...
۱. هل دادن. کشان کشان بردن ۲. به عجله واداشتن. ( کسی را ) هول دادن ۳. با عجله انجام دادن ۴. عجله کردن ۵. گوش ( کسی را ) بریدن. ( کسی را ) تیغ زدن ۶. ...
مثال: his incomprehension of economics ناتوانی و عدم درک او از علم اقتصاد
۱. حرام. محرمات. تابو ۲. تحریم شده. نهی شده. منع شده ۳. تحریم کردن. حرام شمردن ۴. منع کردن. نهی کردن. قدغن کردن
۱. ( صدا ) خشن. زمخت. دو رگه. گرفته ۲. ( سرفه ) خشک ۳. از بیخ گلو ۴. دارای صدای خشن
۱. متقاعد ناکننده. قانع ناکننده. غیر قابل قبول ۲. ( عذر و بهانه و غیره ) غیر موجه ۳. ( داستان و غیره ) باورنکردنی. غیر واقعی مثال: Your excuse is unc ...
۱. اختراع کردن. ابداع کردن ۲. تدارک دیدن. وسیله ( کاری را ) فراهم کردن. ۳. راهی یافتن. چاره ای پیدا کردن. تدبیری اندیشیدن ۴. جور کردن. جفت و جور کردن ...
۱. از توان انداختن. ناتوان کردن. عاجز کردن ۲. سلبِ صلاحیت کردن مثال: They incapacitated the government. آنها دولت را از توان انداختند. آنها دولت را ...