پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٤)

بازدید
٥,٣٣٤
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. پیشتر. زودتر. قبلا. پیش از این 2. قبل. قبلی. گذشته. پیشین

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: he dipped his headlights او {نور} چراغهای جلوی ( اتومبیل ) اش را پایین آورد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( نان ) برشته 2. بد خلق. بد عنق. بی حوصله مثال: crusty rolls نان های ساندویچی برشته

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( زبان شناسی ) خیشومی. غنه ای 2. تو دماغی. ( مربوط به ) بینی 3. ( زبان شناسی ) صدای خیشومی مثال: the nasal passages مجاری بینی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. استعفا 2. استعفانامه 3. تسلیم. رضا مثال: she tendered her resignation او استعفایش را ارائه کرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مشروب خور. عرق خور 2. ( در ترکیب ) – خور مثال: a heavy drinker یک مشروب خور خراب و ناجور

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

جنگ. درگیری مثال: heavy fighting جنگ و درگیری سخت و سنگین

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ورزشی 2. ورزش دوست 3. ورزشکارانه 4. دلیرانه. متهورانه 5. منصفانه. جوانمردانه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تکذیب. انکار 2. حاشا 3. عدم پذیرش. رد 4. محرومیت مثال: a flat denial یک عدمِ پذیرشِ صریح یک تکذیب و انکارِ رک و راست

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ورم. بادکردگی. خیز 2. تورم مثال: the swelling will burst and discharge pus ورم سرباز خواهد کرد و چرک ِ {زخم} بیرون خواهد ریخت.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

( زخم و غیره ) چرک مثال: the swelling will burst and discharge pus ورم سرباز خواهد کرد و چرک ِ {زخم} بیرون خواهد ریخت.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( فعل معین ) خواستن 2. ( در جمله های سوالی ) موافقید که . . . 3. اجازه می دهید که. . . . 4. آیا

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. خواندن. قرائت 2. دانش. مطالعات 3. تعبیر. برداشت 4. خوانش 5. مواد خواندنی مثال: her interests include reading علایق او شامل خواندن و قرائت است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. محوطه دانشگاه. پردیس 2. دانشگاه 3. شعبه ( دانشگاه ) 4. دانشگاهی مثال: the far side of the campus آن طرف محوطه دانشگاه Because out of the universit ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. گوش به زنگ. مترصد 2. هشیار. مراقب. مواظب مثال: his watchful eyes چشمان هوشیار و مراقب او

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تند. سریع 2. فرز. چابک 3. با شیب تند. دارای شیب تند

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

تفنگدار مثال: a rank of riflemen یک ردیف از تفنگدارها

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. به طور معمول. معمولا. 2. مرتب. مرتبا مثال: oil is routinely discharged from ships

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با نگرانی. با اضطراب. با تشویش مثال: Ma anxiously twisted a handkerchief

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دعوا. درگیری. کتک کاری 2. نزاع در ملاء عام مثال: two men were charged with affray دو مرد نسبت به دعوا و درگیری و کتک کاری متهم شده بودند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: In various scientific and research departments — such as in the nuclear sector, in the nanotechnology sector, in stem cell sector, and in vari ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: In various scientific and research departments — such as in the nuclear sector, in the nanotechnology sector, in stem cell sector, and in vari ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رای اعتماد مثال: God has been gracious toward you, us, and the country, because, praise God, all the ministers have gained the Majlis’s trust and vot ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بشارت. مژده مثال: I congratulate you, my dear brothers and sisters, on National Government Week, and I hope that, God willing, this week will always ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: First of all, I would like to wholeheartedly praise and honor these days of Arbaeen and thank Almighty God for the people’s participation in th ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Praise God, I am also pleased to see that sports are advancing [in our country], and by the grace of God, this progress should continue. من هم ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لذت بخش مثال: If you can create a spot in international arenas, such as in the Asian Games and in the Olympics, for showing the Iranian Gaud [the spa ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کتابفروش مثال: books bearing the mark of a well - known bookseller کتابها یک نشان از یک کتابفروش سرشناس و معروف دارد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش از کسر مالیات مثال: pre - tax profits jumped سودهای پیش از کسر مالیات افزایش یافت.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لحیم کاری مثال: a soldering iron یک اتوی لحیم کاری

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. منزوی 2. جدا. دور افتاده. پرت 3. پنهان مثال: a secluded spot یک نقطه پرت و دورافتاده

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ترشی. مزه ترش. 2. ترش رویی 3. ( مجازی ) تلخی مثال: he made a face at the sourness of the drink او مزه ترش نوشیدنی را در چهره اش نشان داد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی رقیب. سرآمد مثال: Another point is to pay special attention to medal - winning sports as well as sports in which we have historically and national ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مدال آور. پر مدال مثال: Another point is to pay special attention to medal - winning sports as well as sports in which we have historically and natio ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: By doing so, God willing, you will receive an additional reward from Almighty God. �با این کار�، شما ان شاءالله ثواب مضاعفی از خداوند متعال در ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: They say that “sports are apolitical, ” yet they are the ones who exhibit and demonstrate the most politically biased behavior in sports. می ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: Negligence and indifference with regard to what happens in the world and in the region is not permissible. غفلت و بی تفاوتی �راجع به� آنچه در ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Your composed behavior, measured actions, and the rationality governing your movements show that our athletes sense they have an additional res ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. مرسوم. معمول. متداول 2. معمولی. عادی 3. سنتی 4. قدیمی 5. عامه پسند 6. ( سلاح ) متعارف. غیر اتمی مثال: blind acceptance of conventional opinion پذی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. محرک جنسی. محرک باه 2. ماده محرک جنسی. عامل محرک باه مثال: the scents act as a powerful aphrodisiac رایحه ها و عطرها به عنوان یک محرک جنسی نیرومن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٥

1. احتمالی 2. بالقوه 3. آینده 4. متوجه آینده. عطف به آینده ( در مقابل عطف به ما سبق ) 5. نزدیک. قریب الوقوع

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. شعبده بازی کردن. تردستی کردن. چشم بندی کردن 2. با شعبده بازی ( کاری را ) کردن 3. از غیب حاضر کردن 4. ( روح ) احضار کردن 5. مجسم کردن. تصویر کردن 6 ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اکراه داشتن از. با اکراه ( کاری را ) کردن 2. ناخشنود بودن از. دلخور بودن از. ناراحت بودن از 3. غبطه خوردن به. حسودی کردن به / 1. کینه. غرض. دشمنی. ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. واسطه. میانجی. رابط 2. ( ازدواج ) دلاله مثال: don't try to talk me into acting as a go - between سعی نکن من را متقاعد کنی به عنوان یک واسطه و میان ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. برگچه 2. اعلامیه. بروشور 3. اعلامیه پخش کردن در مثال: this leaflet gives our opening times این بروشور زمانهای کار ما را نشان داد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متر مربع مثال: They can withstand about 8000 tons of pressure per square meter. انها می توانند ۸۰۰۰ تن فشار بر هر متر مربع را تاب بیاورند. آنها می ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. مربع 2. مربع شکل 3. قائم. عمودی. راست 4. زاویه دار 5. موازی. هم سطح 6. ( حساب ) تسویه شده. صاف 7. مساوی. برابر 8. مرتب. منظم 9. کامل. بی کم و کاست ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. خمیر 2. مایه 3. ( عامیانه ) پول. پول و پله. مایه مثال: mold the dough into rounds خمیر را دایره وار قالب ریزی کن {دایره دایره کن}

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I certainly don't pass by these things indifferently. من قطعا از کنار این چیزها با بی تفاوتی عبور نمی کنم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مثال: I always feel sorry for the underdog in a street fight. من همیشه در دعواهای خیابانی دلم برای آدمهای ضعیف و تو سری خور می سوزد.