fickle

/ˈfɪkl̩//ˈfɪkl̩/

معنی: دمدمی، لوس، بی وفا، متلون، بی ثبات
معانی دیگر: هوس باز، بوالهوس، دمدمی مزاج، لان، بی مهر، ناپایدار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fickleness (n.)
• : تعریف: quickly changing without reason or warning, esp. in affection or allegiance; variable or capricious.
مترادف: capricious, changeable, fanciful, mercurial, mutable, unstable, variable, volatile
متضاد: constant, saturnine, true
مشابه: erratic, flighty, impetuous, impulsive, inconstant, indecisive, moody, uncertain, unpredictable, unreliable, unsteady, wayward, whimsical

- The public is fickle, and no film star or recording artist remains on top forever.
[ترجمه گوگل] مردم متزلزل هستند و هیچ ستاره سینما یا هنرمندی برای همیشه در اوج باقی نمی ماند
[ترجمه ترگمان] مردم بی ثبات هستند، و هیچ ستاره فیلم یا یک هنرمند برای همیشه در صدر باقی نمی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a fickle lover
یار بی وفا

2. he is very fickle in his political views
او در عقاید سیاسی خود بسیار دمدمی است.

3. the cold, marble skin of that fickle mistress
پوست مرمرین و سرد آن دلدار بی وفا

4. i did not foresee that you would be unkind and fickle
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

5. little did i know, from the start, that you are unkind and fickle
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

6. The group has been notoriously fickle in the past.
[ترجمه گوگل]این گروه در گذشته بسیار متزلزل بوده است
[ترجمه ترگمان]این گروه در گذشته به شدت بی ثبات بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As long as they read, short but fickle.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که می خوانند، کوتاه اما بی ثبات
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که آن ها بخوانند، کوتاه اما بی ثبات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She's so fickle - she's never been interested in the same man for more than a week!
[ترجمه گوگل]او بسیار متزلزل است - او هرگز بیش از یک هفته به یک مرد علاقه مند نشده است!
[ترجمه ترگمان]خیلی بی ثبات است - تا حالا هیچ وقت به یک مرد علاقه مند نشده، بیشتر از یک هفته!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If the fickle into good forget, I think I'll more kind.
[ترجمه گوگل]اگر بی ثبات به خوبی فراموش، من فکر می کنم من مهربان تر
[ترجمه ترگمان]اگر موجودات دمدمی مزاجی که فراموش می کنند، من فکر می کنم که من بیشتر از او مهربان باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They have no use for fickle supporters.
[ترجمه گوگل]آنها هیچ فایده ای برای حامیان بی ثبات ندارند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای حامیان بی ثبات استفاده نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The world of popular music is notoriously fickle.
[ترجمه گوگل]دنیای موسیقی عامه پسند به طرز بدنامی بی ثبات است
[ترجمه ترگمان]دنیای موسیقی مردمی بسیار بی ثبات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fluctuating prices usually base on a fickle public's demand.
[ترجمه گوگل]نوسان قیمت ها معمولاً بر اساس تقاضای بی ثبات مردم است
[ترجمه ترگمان]قیمت Fluctuating معمولا براساس تقاضای عمومی بی ثبات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Fickle winds made sailing conditions difficult.
[ترجمه گوگل]بادهای متزلزل شرایط قایقرانی را دشوار می کرد
[ترجمه ترگمان]باده ای شدید شرایط قایقرانی را دشوار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His mercurial and fickle temperament left him with few friends.
[ترجمه گوگل]خلق و خوی سخت و متزلزلش او را با دوستان کمی رها کرد
[ترجمه ترگمان]mercurial و fickle او را با چند دوست تنها گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But don't for one moment feel you're fickle if you change your perfume constantly, on a whim.
[ترجمه گوگل]اما اگر به طور مداوم عطر خود را تغییر دهید، برای یک لحظه احساس نکنید که بی ثبات هستید
[ترجمه ترگمان]اما برای یک لحظه احساس پوچی نکن اگر مدام عطر تو را مدام عوض کنی، از روی هوس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دمدمی (صفت)
uncertain, chimerical, ambivalent, quirky, fickle, fitful, freakish, unpredictable

لوس (صفت)
spoiled, fickle, facetious, capricious, gaudy, spoilt

بی وفا (صفت)
fickle, variable, recreant, disloyal, unfaithful, faithless, untrue, fair-weather, inconstant

متلون (صفت)
erratic, mercurial, fickle, freakish, instable, particolored, particoloured, protean

بی ثبات (صفت)
fickle, variable, shifty, unstable, shifting, mutable, instable, impermanent, slippery, slippy, inconstant, wonky

انگلیسی به انگلیسی

• changeable, inconsistent; inconstant in one's affections
a fickle person keeps changing their mind about what they like or want; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

دمدمی
متزلزل
شتاب زده
تغیرپذیری زیاد در نظر یا رفتار
عدم ثبات یاعدم قابلیت اطمینان
someone or something that is constantly changing their mind or behavior. It implies a lack of stability or reliability.
کسی یا چیزی که مدام در حال تغییر ذهن یا رفتار خود است.
این به معنای عدم ثبات یا قابلیت اطمینان است.
...
[مشاهده متن کامل]

دم دمی مزاج، ملون، ناپایدار
مثال؛
She’s so fickle, one day she loves me and the next day she hates me.
A person discussing fashion trends might say, “The industry is fickle, what’s in today might be out tomorrow. ”
Someone might comment on a fickle weather pattern, saying, “The forecast is so fickle, it changes every hour. ”

Fortune is fickle
چنین نبوده و چنان نخواهد بود
سست عهد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fickleness
✅️ صفت ( adjective ) : fickle
✅️ قید ( adverb ) : _
🌐 کلماتی کاربردی برای بیان تغییرات آب و هوایی:
✅ break – if the weather breaks, it changes unexpectedly, and usually becomes worse
✅ break through – if the sun breaks through the clouds, it appears from behind them
...
[مشاهده متن کامل]

✅ brighten up – if the weather brightens up, it becomes sunnier
✅ clear up – if the weather clears up, the clouds or rain go away
✅ close in – if the weather closes in, it becomes unpleasant
✅ cloud – to become darker because grey clouds are forming in the sky
✅ ease – if bad weather such as wind or rain eases, it becomes less strong
✅ fickle – weather that is fickle changes often and unexpectedly
✅ lift – if something such as cloud or fog lifts, the weather improves and you can see clearly again
✅ melt away – if ice or snow melts away, it changes into water as it gets warmer
✅ thaw – if the weather thaws, it becomes warmer and causes ice or snow to change into liquid
✅ track – if weather tracks in a particular direction, it moves in that direction
منبع: www. writerswrite. co. za

دم دمی
متزلزل
ناپایدار
بی ثبات
بی وفا، disloyal
Changeble , unsteody
بیوفا unloyalty
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس