پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٥٨)

بازدید
٦,٩٢٨
تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. جوشان ۲. گازدار ۳. پر جوش و خروش. با شور و شوق مثال: effervescent tablet قرص جوشان

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درباره ( ی چیزی ) ، مربوط به ( چیزی ) ، به نسبت، نسبت به مثال: The two groups were similar with respect to income and status. دو گروه �به نسبت� درآم ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. باریکه. تراشه. ورقه ۲. تکه. خرده ۳. باریکه باریکه کردن. ورقه کردن ۴. خرد کردن. شکستن ۵. خرد شدن. شکستن ۶. باریکه باریکه شدن مثال: a sliver of woo ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به هم بافتن ۲. به هم پیوند خوردن ۳. در هم آمیختن مثال: the ropes are interweaved together طنابها به هم دیگر بافته شده اند. طنابها در هم آمیخته شد ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. لکنت زبان داشتن ۲. با لکنت گفتن ۳. ( موتور اتومبیل و غیره ) پت پت کردن. ریپ زدن ۴. ( مجازی ) لنگان لنگان پیش رفتن ۵. لکنت زبان

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مثال: he staunched the flow of blood او جریان خون را �بند آورد. �

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ساقه ۲. پایه / ۱. شق و رق راه رفتن. با حالت قهرآمیز یا مغرورانه رفتن ۲. ( به شکار ) پاورچین پاورچین نزدیک شدن ۳. مثل سایه ( کسی را ) تعقیب کردن. د ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. احتمالی ۲. محتمل ۳. داوطلب احتمالی . برنده احتمالی مثال: the probable consequences of his action عواقبِ احتمالیِ عمل او

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احتمال مثال: Whether at home, work, school, or during a conversation with a friend, the likelihood of hearing a proverb is high. چه در خانه، سر کار، ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. بحبوحه. اوج ۲. دوران شکوفایی ۳. بهار ( زندگی )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احتیاطی مثال: Precautionary measures کارها و اقدامات احتیاطی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: If you’re worried that people may say that you are doing these things to show off, know that such words are the whisperings of Satan. اگر شما ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

مثال: If you’re worried that people may say that you are doing these things to show off, know that such words are the whisperings of Satan. اگر شما ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. پیش گیرنده. پیش گیر ۲. داروی پیش گیر ۳. وسیله ی پیش گیری ۴. اقدام پیش گیرانه ۵. کاپوت. کاندوم مثال: prophylactic medicine داروی پیش گیرنده prophyl ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٥

۱. پیشگیرانه. بازدارنده ۲. شُفعه ای. ( مربوط به ) حق شُفعه مثال: Pre - emptive attack حمله ی پیشگیرانه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. دقت ۲. درستی. صحت مثال: it is impossible to calculate with mathematical exactness با دقتِ ریاضی حساب کردن غیرممکن است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سوسیالیست ۲. سوسیالیستی مثال: Socialist party حزب سوسیالیست

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. تفکر. تامل. تعمق ۲. قصد. نیت ۳. انتظار. توقع ۴. تماشا. مشاهده. سیر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. کینه ۲. غرض. سوء نیت. بدخواهی ۳. غرض ورزی کردن با. اذیت کردن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

آحاد مردم. عامه مردم. عموم مردم مثال: I wouldn’t give this recommendation to the general public, but I give it to you because you are role models. ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. آرم ۲. مظهر. نشانه. علامت. نماد مثال: Did you design the emblem yourself? خودت به تنهایی آرم را طراحی کردی؟

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. حمایت. پشتیبانی ۲. حمایت مالی. پشتیبانی مالی ۳. پشتوانه ۴. آستر. لایی ۵. ( موسیقی ) همراه. همراهی کننده مثال: This backing is so perfect. این آست ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دولت ستیز. آنارشیست ۲. بی قانون. فاقد حکومت ۳. آشوب گر. هرج و مرج طلب ۴. آشفته. هرج و مرج

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطیع قانون. تابع مقررات مثال: a law - abiding political organization یک تشکیلات و سازمان سیاسی مطیع قانون

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٤

۱. تشدید کردن ۲. افزایش دادن ۳. تقویت کردن ۴. تشدید شدن مثال: her pleasure was intensified by guilt شهوترانی زن بوسیله گناه تشدید شده بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. با نظر مساعد. با موافقت. با رضایت ۲. به طور مطلوبی ۳. ( در مقام مقایسه ) بهتر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. به شدت. با تندی. قویا ۲. با حرارت. با جوش و خروش مثال: the rumors were vehemently denied شایعات به شدت و قویا تکذیب شده بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

گرایش. تمایل. میل. رغبت مثال: for students, there is a tendency to socialize in the evenings برای دانش آموزان یک میل و رغبت به معاشرت کردن در شبها وج ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. هل دادن. کشان کشان بردن ۲. به عجله واداشتن. ( کسی را ) هول دادن ۳. با عجله انجام دادن ۴. عجله کردن ۵. گوش ( کسی را ) بریدن. ( کسی را ) تیغ زدن ۶. ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: his incomprehension of economics ناتوانی و عدم درک او از علم اقتصاد

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. حرام. محرمات. تابو ۲. تحریم شده. نهی شده. منع شده ۳. تحریم کردن. حرام شمردن ۴. منع کردن. نهی کردن. قدغن کردن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( صدا ) خشن. زمخت. دو رگه. گرفته ۲. ( سرفه ) خشک ۳. از بیخ گلو ۴. دارای صدای خشن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. متقاعد ناکننده. قانع ناکننده. غیر قابل قبول ۲. ( عذر و بهانه و غیره ) غیر موجه ۳. ( داستان و غیره ) باورنکردنی. غیر واقعی مثال: Your excuse is unc ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

۱. اختراع کردن. ابداع کردن ۲. تدارک دیدن. وسیله ( کاری را ) فراهم کردن. ۳. راهی یافتن. چاره ای پیدا کردن. تدبیری اندیشیدن ۴. جور کردن. جفت و جور کردن ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. از توان انداختن. ناتوان کردن. عاجز کردن ۲. سلبِ صلاحیت کردن مثال: They incapacitated the government. آنها دولت را از توان انداختند. آنها دولت را ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مبهم. نامعین. نامشخص. نامعلوم مثال: an indeterminate period یک دوره و عصر نامعلوم

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ناکافی. ناقص ۲. غیر قطعی. غیر قاطع ۳. بدون نتیجه ی ( قطعی ) مثال: an inconclusive result یک نتیجه غیر قطعی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( کتاب و آثار هنری ) اهداء ، اهداءیه. تقدیم نامه ۲. از خود گذشتگی. ایثار. احساس تعهد ۳. ( کلیسا ) نامگذاری ۴. وقف

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. حکاکی. کنده کاری ۲. گراورسازی ۳. گراور. کلیشه ۴. تصویر گراوری

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. اجتماعی کردن. با جامعه سازگار کردن ۲. سوسیالیستی کردن. ملی کردن ۳. مردمی کردن. به خدمت اجتماع در آوردن ۴. اجتماعی شدن. در امور اجتماعی شرکت جستن ۵ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدون تبعیض نژادی مثال: a desegregated school

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. واحد. یکپارچه. متحد ۲. یکنواخت. یکسان مثال: Unified nations کشورهای یکپارچه و متحد

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. تضمین. تعهد. تامین ۲. مصونیت ( قضایی ) ۳. خسارت. تاوان ۴. غرامت جنگی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. حدسی ۲. شهودی. درونی. باطنی مثال: his intuitive understanding of the readers real needs درک شهودی و درونی او از نیازهای واقعی خوانندگان

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٤

If, God forbid, the country is confronted with this bitter, difficult fate — that is, an aging population — there will no longer be any remedy for th ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: If, God forbid, the country is confronted with this bitter, difficult fate — that is, an aging population — there will no longer be any remedy ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

عصبانی کننده. ناراحت کننده. آزارنده. زجر آور

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی دین. بی ایمان. لامذهب ۲. شکاک

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدون حرکت مثال: Claudia sat unmoving behind her desk کلودیا بدون حرکت پشت میز تحریرش نشست.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. متغیر. بی ثبات. ناپایدار ۲. دمدمی. دمدمی مزاج. متلون مثال: She has a fickle character. او یک شخصیت بی ثبات و ناپایداری دارد.