پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)

بازدید
٢,٢١٥
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکاربان مثال: After the gamekeeper died، Father put in for his job. بعد از اینکه شکاربان مرد، پدر برای {گرفتن} شغلش تقاضا کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. آشوب. شورش. نا آرامی 2. بلوا 3. طغیان 4. هنگامه. محشر. غوغا 5. شخص بامزه 6. شورش کردن. دست به شورش زدن. آشوب به راه انداختن 7. بلوا به پا کردن 8. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خط لوله 2. ( مجازی ) کانال اطلاعاتی مثال: The pipeline's cost is now put at 2. 7 billion pounds هزینة خط لوله تا الان ۲. ۷ میلیارد پوند براورد شده.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خر حمال 2. خر حمالی کردن. جان کندن مثال: a drudge who slaved for her employer یک خر حمالی که برای کارفرمایش جان می کند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رئیس دانشگاه 2. ( در بریتانیا ) رئیس افتخاری دانشگاه 3. صدر اعظم 4. رئیس دیوان عالی کشور 5. وزیر دارایی مثال: the chancellor put up taxes صدراعظم ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اطلاعیه رسمی مثال: he put out a press release او یک اطلاعیه رسمی را انتشار داد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مامور آتش نشانی 2. آتشکار. تون تاب. سوخت انداز مثال: firemen put out the blaze ماموران آتش نشانی شعله و حریق را خاموش کردند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شعله 2. آتش. آتش سوزی. حریق 3. درخشش. تابش. نور 4. حالت ( عصبانیت ) بحبوحه 5. ( بصورت جمع ) جهنم. درک / 1. مشتعل بودن. تابیدن. درخشیدن. برق زدن. 3 ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جویده جویده حرف زدن. 2. در هم برهم نوشتن 3. ماست مالی کردن. لاپوشانی کردن 4. بدگویی. افترا. تهمت 5. لکه ننگ 6. ( موسیقی ) خط اتحاد مثال: Maria was ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( پوند یا دلار ) پنجی . پنج دلاری. پنج پوندی مثال: he put a fiver on Oxford United او یک اسکناس پنج دلاری ( پنج پوندی ) روی آکسفورد یونایتد شرط بست.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. در مقیاس کوچک. 2. کوچک. خرد. محدود 3. خرده پا مثال: a small - scale prototype was tested یک نمونه نخستین در مقیاس کوچک آزمایش شده بود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. الگوی نخستین. نمونه نخستین. نمونه اصلی. مدل 2. مدل مثال: a small - scale prototype was tested یک نمونه نخستین در مقیاس کوچک آزمایش شده بود

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اونس ( واحد وزن برابر با 28. 35 گرم ) 2. ( مجازی ) یک ذره. سر سوزنی مثال: perfume which cost a king’s ransom per ounce عطری که هر اونس آن مقدار بس ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. آبزی 2. آبی مثال: penguin is a black and white aquatic bird that cannot fly پنگوئن پرنده ای سیاه و سفید و آبزی است که نمی تواند پرواز کند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریاضیدان مثال: a congress of mathematicians یک همایش و کنگرة از ریاضی دانها

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. قلوه سنگ 2. با قلوه سنگ فرش کردن. سنگ فرش کردن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I was walking along Amsterdam's narrow cobbled streets من در خیابانهای باریک و سنگفرش شدة آمستردام قدم می زدم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. وحشی. سبع 2. وحشیانه. توام با وحشیگری 3. ظالم. بی رحم. خشن 4. بی تمدن. بی فرهنگ 5. بی ذوق. بی شعور 6. پر از غلط 7. پر سر و صدا. جنجالی مثال: barba ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کابین. جایگاه 2. کلبه. خانه محقر مثال: a tiny cabin یک کلبه بسیار کوچک

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. سازگار. هماهنگ. یک جور 2. منطبق. مطابق 3. استوار. محکم. با ثبات. پی گیر 4. ثابت. دائمی. همیشگی 5. منسجم. یکپارچه. یکدست. مثال: again, evidence wa ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. قیمت شکنی. ارزان فروشی 3. تخلیه. ریختن مثال: increased penalties for dumping oil at sea. جریمه های فزاینده برای ریختن و تخلیه نفت در دریا.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. موجود زنده. سازواره. ارگانیسم 2. نظام. دستگاه. سامانه مثال: the organism can cause pregnant ewes to abort این ارگانیسم می تواند باعث سقط گوسفندا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آتش بس مثال: they had agreed to a ceasefire انها با یک آتش بس موافقت کردند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( آدم ) خوشبین مثال: he was ever the optimist او همیشه {یک آدم} خوش بین بود

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. عرض. پهنا 2. پهنه. گستره 3. وسعت. دامنه 4. گشادگی. فراخی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: we travelled the length and breadth of the island ما به گوشه و کناره ی جزیره سفر کردیم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. ( اتوبوس. تاکسی و غیره ) کرایه 2. مسافر ( تاکسی ) / ۱. گذراندن ۲. از عهده برآمدن. انجام دادن ۳. ( بد یا خوب ) شدن یا اوردن ۴. ( با کسی ) رفتار کرد ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جواز ساختمان. پروانه ساختمان شهرداری مثال: planning permission is necessary پروانه و جواز ساختمان الزامی است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مربوط به ) پیری 2. فرتوت 3. خرفت مثال: you're trying to convince me I'm senile! تو داری تلاش می کنی من را متقاعد کنی که من فرتوت و خرفت هستم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پناه. پناهگاه 2. پناهندگی ( سیاسی ) 3. تیمارستان مثال: They had to put him into an asylum. آنها مجبور بودند او را در تیمارستان بگذارند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوالا ( نوعی پستاندار درخت زی استرالیایی شبیه خرس ) مثال: The koala is a medium - sized creature that lives in trees. کوالا یک جانور با جثه ی متوسط ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

سایز و اندازه و جثه متوسط مثال: The koala is a medium - sized creature that lives in trees. کوالا یک جانور با جثه ی متوسط است که در درختان زندگی می ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. رشد کردن. نمو کردن. بالیدن 2. موفق بودن. موفق شدن 3. پر رونق بودن. رونق یافتن مثال: there may be equivalent ways to thrive, ممکن است روشهای مشابه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شهری. ( مربوط به ) شهر 2. شهروندی. ( مربوط به ) شهروندان مثال: an elaborate civic ritual یک مراسم و تشریفات شهری مفصل

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. دقیق. استادانه. ماهرانه 2. پیچیده 3. مفصل 4. مبسوط. مشروح. پر طول و تفصیل 5. ( سبک ) معلق. مطمطن 6. پر نقش و نگار. مزین 7. آراسته // 1. توضیح دادن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. خرابی. از کار افتادگی. نقص. اختلال. به هم ریختگی 2. قطع 3. اختلال روانی. اشفتگی روانی 4. انقراض. نابودی 5. ریز ( اقلام ) . جزئیات. اجزاء مثال: a ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. از هم پاشاندن. متلاشی کردن 2. به هم زدن و مختل کردن. وقفه ایجاد کردن 3. قطع کردن مثال: a service disrupted by continual breakdowns سرویس بوسیله خ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. نقل کردن. نقل قول کردن 2. ذکر کردن 3. مظنه دادن. قیمت دادن 4. نقل قول 5. ( بصورت جمع ) گیومه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. یافته ها. نتایج. کشفیات 2. ( حقوقی ) حکم. رای مثال: the findings are consonant with other research این کشفیات و یافته ها با دیگر تحقیقات علمی همخو ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

الکترود مثال: electrodes were connected to the device الکترودها به دستگاه وصل شده بودند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

صرفا. فقط مثال: the information is merely conjecture این اطلاعات صرفا حدس و گمان است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تحلیلگر. روانکاو مثال: the figures confounded analysts اعداد و ارقام تحلیلگران را متعجب و مبهوت کرد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شوالیه گری 2. رتبه شوالیه گری. عنوان شوالیه گری 3. عنوان رسمی. سِر 4. شوالیه ها 5. جوانمردی مثال: she conferred a knighthood on him {زن} به {مرد} ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بخار مثال: the water vapor condenses بخار آب متراکم می شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مولکول 2. ذره. مقدار کم مثال: the molecule's component elements اجزای تشکیل دهنده ی مولکول

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارسطو مثال: the philosophy of Aristotle فلسفه ی ارسطو

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عکس 2. عکس گرفتن. عکس انداختن. عکس برداری کردن 3. در عکس ( خوب یا بد ) افتادن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بدهی ( عقب افتاده ) 2. کار عقب افتاده 3. عقب افتاده. معوقه مثال: a mutiny over pay arrears یک سرپیچی برای پرداخت بدهی های معوقه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. با سختگیری. سختگیرانه . با انضباط 2. جدا. بطور جدی. اکیدا 3. مطلقا. کاملا 4. دقیقا 5. بسیار. خیلی 6. صرفا. منحصرا

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

متری. متریک. معیار. واحد. سنجه. شاخص مثال: all measurements are given in metric form همة سنجش ها بر اساس فرم شاخص ارائه شده