پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٥٨)

بازدید
٦,٩٢٦
تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. منظم ۲. روش مند. قاعده مند. نظام مند ۳. حساب شده. طراحی شده. برنامه ریزی شده مثال: you need to approach it in a more systematic way

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. جدول زمانی ۲. برنامه زمان بندی شده ۳. برنامه / ۱. وقت ( چیزی را ) تعیین کردن ۲. زمان تشکیل ( چیزی را ) معین کردن ۳. زمانبندی کردن مثال: I have a v ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترس اور. ترسناک. وحشت انگیز. هولناک مثال: frightening shadows. سایه های ترسناک و وحشت انگیز

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. با ناراحتی. با دلتنگی. با حالت غمگینی ۲. متاسفانه. بدبختانه. از بخت بد

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Where did these occupiers come from?! این �اشغالگران� از کجا آمده اند؟

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وحشت زده. ترسیده. به هراس افتاده مثال: I was so frightened. من خیلی وحشت زده و ترسیده بودم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. قلپ قلب خوردن. سر کشیدن ۲. قلپ. جرعه مثال: she swigged a mouthful of drink with relish او یک جرعه از نوشابه را با لذت سر کشید.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. لذت ۲. اشتیاق. شور و شوق ۳. جاذبه. جذبه. گیرایی. کشش ۴. چاشنی ۵. لذت بردن. خوش امدن. دوست داشتن مثال: she swigged a mouthful of drink with relish ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تظاهرکنندگان. راه پیمایان ۲. رژه روندگان مثال: he got jeers and mocking laughter as he addressed the marchers او همین که برای تظاهرکنندگان سخنرانی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خندیدن به. هو کردن. مسخره کردن. ریشخند کردن ۲. تمسخر. ریشخند. طعنه. سرکوفت مثال: he got jeers and mocking laughter as he addressed the marchers او ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

تمسخرآمیز مثال: he got jeers and mocking laughter as he addressed the marchers او همین که برای تظاهرکنندگان سخنرانی کرد، طعنه و ریشخند و خنده های تمس ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تمسخر آمیز ۲. از خود راضی. از خود متشکر مثال: She attempted a sardonic smile

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

صحیح و سالم. آسیب ندیده. بدون صدمه مثال: the lost children are all unharmed. بچه های گم شده همه صحیح و سالم هستند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: votive offerings تحفه های نذری

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

پوسیده . خورد شده . زنگ زده مثال: Corroded iron آهن پوسیده آهن خورد شده و زنگ زده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. خوردن. پوساندن. فرسودن ۲. پوسیدن. خورده شدن. فرسوده شدن ۳. زنگ زدن ۴. تباه کردن. از بین بردن. تحلیل بردن مثال: The iron is corroded. آهن زنگ زده ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

موجه. قابل توجیه. قابل قبول. پذیرفتنی مثال: justifiable anger عصبانیت موجه و قابل قبول

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. گشتن. زیر و رو کردن. به دنبال چیزی گشتن ۲. گشت. جستجو مثال: she rummaged through her wardrobe او تمام جارختی را گشت و زیر و رو کرد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به مسخره گرفتن. استهزا کردن. ریشخند کردن. خندیدن به مثال: the decision was derided by environmentalists این تصمیم بوسیله ی طرفداران محیط زیست به تمس ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( غذا ) تزئین کردن ۲. مخلفات مثال: leave a few mushrooms for garnish and slice the remainder یک تعدادی از قارچها را برای تزئین غذا بگذار و بقیه را ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بقیه. باقی ۲. ( ریاضیات ) باقی مانده ۳. کتابهای انباری یا ته انباری ۴. ( کتابهای انباری را ) با تخفیف زیاد فروختن مثال: leave a few mushrooms for ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ثروت ۲. رفاه. ناز و نعمت ۳. فراوانی. وفور مثال: she begrudged Martin his affluence او به ثروت مارتین حسادت کرد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. حسادت کردن به ۲. ناراضی بودن از. ناخرسند بودن از ۳. با اکراه دادن مثال: she begrudged Martin his affluence او به ثروت مارتین حسادت کرد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مخالفت آمیز. حاکی از مخالفت. شاکی. ناراضی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. اسف انگیز. تاسف آور. مایه تاسف ۲. بسیار بد. زشت

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مشخص. بارز. واضح. روشن ۲. قابل تشخیص. قابل شناسایی مثال: His face wasn’t identifiable. صورتش قابل شناسایی و تشخیص نبود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

گیرنده. دریافت کننده مثال: the recipient of a gift گیرنده ی یک هدیه criticism should never cause the recipient to lose face، انتقاد هرگز نباید باعث ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. نافرمان. متمرد ۲. گستاخ. جسور ۳. جسورانه. گستاخانه ۴. مغرضانه. اعتراض آمیز. ناشی از مخالفت مثال: a defiant adolescent یک نوجوان نافرمان و گستاخ

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کهنه. پاره پوره. ژنده ۲. خنزرپنزری. ژنده پوش ۳. پست. بی شرمانه. بی شرفانه. ناجوانمردانه مثال: a shabby child یک بچه ژنده پوش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. پاره پوره. جرواجر ۲. خنزرپنزری. ژنده پوش ۳. متلاشی. از هم پاشیده. فروپاشیده مثال: tattered jeans شلوار جین پاره پوره

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. طعمه. شکار ۲. ( مجازی ) قربانی. اسیر / ۱. شکار کردن. ۲. ( مجازی ) به دام انداختن ۳. به یغما بردن. چپاول کردن. ۴. رنج دادن. عذاب دادن مثال: The pre ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تغییر ۲. اصلاح. جرح و تعدیل ۳. تعدیل. کاهش مثال: I can't accept it without modification من نمی توانم آن را بدون تغییر و اصلاح بپذیرم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تصدیق شده. تایید شده. گواهی شده ۲. دوره دیده. کارآموخته ۳. ( عامیانه ) دیوانه. روانی مثال: a certified secretary یک منشی دوره دیده و کارآموخته

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حسابرس مثال: the profits for the year had been certified by the auditors سودهای سال توسط حسابرس ها تایید شده بودند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. گواهی دادن. تصدیق کردن. تایید کردن ۲. گواهی نامه دادن به. تصدیق دادن به ۳. ( حقوقی ) مجنون شناختن مثال: the profits for the year had been certifi ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( شطرنج ) پیاده. سرباز ۲. آلت دست / ۱. گرو گذاشتن ۲. ( آبرو. زندگی و غیره ) به خطر انداختن. بازی کردن با ۳. گرو ۴. گرویی مثال: a pawn of the gover ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: a show with marionette یک نمایش با عروسک خیمه شب بازی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مدافع ۲. طرفدار. حامی. پشتیبان مثال: a defender of the environment. یک حامی و طرفدار محیط زیست

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٤

۱. تسکین دادن. آرام کردن ۲. کم کردن. کاهش دادن. کاستن از مثال: an anesthetic to alleviate the pain. یک داروی بیهوشی برای تسکین دادن درد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. نگران. دلواپس. مضطرب ۲. از روی نگرانی. توام با اضطراب. حاکی از دلواپسی مثال: she was always solicitous about the welfare of her students او همیشه ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ( مواد خوراکی ) ماده نگهدارنده ۲. نگهدارنده. حفظ کننده مثال: the jams contain no artificial colors or preservatives این مرباها دارای هیچ رنگ مصنو ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. پیش گویی کردن. ۲. پیش بینی کردن مثال: Foretelling the future. پیش گویی کردن آینده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. فراوان ۲. سرشار. وافر ۳. بسیار. زیاد. متعدد مثال: a plentiful crop of tomatoes یک محصول گوجه فرنگی فراوان

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دَمر. دمرو. روی شکم ۲. به خاک افتاده ۳. در حال سجده ۴. از پا افتاده. فرسوده. درمانده. ناتوان. ذلیل / ۱. ( خود را ) به خاک انداختن. ( خود را به پای ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ( نظامی ) به خط کردن ۲. رژه رفتن ۳. نمایش دادن. به نمایش گذاشتن ۴. به رخ کشیدن ۵. رژه ۶. محل سان ۷. نمایش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: This is because God's mercy includes all kinds of virtues that He imparts to His servants. این بخاطر این است که رحمت خداوند شامل همه انواع فضی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کثیف. فقیرانه. غیربهداشتی. نکبت بار. فلاکت بار ۲. بدبخت. فقیر. فلک زده ۳. زشت. زننده. کثیف

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. اتاق ۲. ( بصورت جمع ) خانه ی اجاره ای ۳. جا ۴. امکان. مجال ۵. منزل کردن. سکونت داشتن. زندگی کردن ۶. جا دادن. منزل دادن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٤

۱. بی خدشه. بی عیب و نقص. پاک ۲. بدون لک. بدون لکه. صاف ۳. سالم. اسیب ندیده ۴. دست نخورده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. جادار. وسیع ۲. ( لباس ) گشاد مثال: It was a very roomy place. آن مکان خیلی جادار و وسیعی بود.