پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٤)

بازدید
٥,٣٣٤
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صدای رعد مثال: are you afraid of thunderclap and lightning? آیا از صدای رعد و صاعقه می ترسید؟

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. تالاپی افتادن. تالاپی خوردن به. تالاپ تالاپ زدن. تالاپ تالاپ امدن. تالاپ تالاپ خوردن به ۲. ( صدای ) تالاپ. تالاپی مثال: she put the box down with ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. رد. عدم پذیرش. وازنش ۲. طرد ۳. ( عضو پیوندی ) دفع مثال: the Union decided last night to recommend rejection of the offer سازمان ملل شب گذشته تصمیم ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: You, the resilient people of Lebanon and Palestine, who are courageous fighters and patient, appreciative people, know that these martyrdoms an ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تپش. زنش ۲. ضربه. ضربان ۳. ارتعاش. لرزش مثال: we could feel the pulsation of the ship's engines ما می توانستیم لرزشهای موتورهای کشتی را احساس کن ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. زدن. تپیدن. ضربان داشتن ۲. مرتعش شدن. لرزیدن ۳. تکان خوردن. بالا و پایین رفتن مثال: blood vessels throb and pulsate رگهای خون زق زق می کنند و می ت ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. محدود ۲. کنترل شده. تحت نظارت ۳. منحصر ۴. کم. ناچیز. جرئی ۵. محقر ۶. محرمانه. سری ۷. ( منطقه ) ممنوع. ممنوعه مثال: restricted resources منابع مح ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: This malicious regime is rootless, fallacious, and unstable, and it has only managed to stand on its feet with difficulty with US support. این ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: This malicious regime is rootless, fallacious, and unstable, and it has only managed to stand on its feet with difficulty with US support. این ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The [Zionist] regime is like "an evil tree, uprooted from the ground, " which according to God's true words, "lacks any stability" این رژیم ص ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( از پستان ) شیر دادن مثال: You don't breast - feed the child frequently enough. شما خیلی اوقات به بچه شیر کافی {از پستان} نمی دهید.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

پی در پی. متوالی. پشت سر هم مثال: two consecutive years of drought. دو سال متوالی و پشت سر هم خشکسالی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. موفق. کامروا ۲. مرفه. ثروتمند ۳. پر رونق مثال: a prosperous designer یک طراح موفق

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: The [Zionist] regime's brutal, reckless behavior toward the [Resistance] fighters stems from its self - serving desire for such a situation. ر ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. گشتن. پرسه زدن ۲. گشت. پرسه مثال: I roamed freely من آزادانه پرسه زدم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. آزادانه ۲. بدون مانع. بدون محدودیت ۳. به راحتی. به سادگی ۴. با رضا و رغبت. با طیب خاطر ۵. مجانی. رایگان ۶. سخاوتمندانه. با دست و دلبازی. با گشاده ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( جاده ) زیرگذر ۲. گذرگاه زیرزمینی. زیرگذر ( عابرپیاده ) مثال: he walked through the underpass

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نمایندگی ( کسی را ) به عهده گرفتن. سمت نمایندگی ( کسی را ) داشتن. به نیابت ( کسی ) عمل کردن. جانشین ( کسی ) بودن مثال: the post - holder is requir ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بقا ۲. بازمانده مثال: they depend on fish for survival. آنها برای بقا به ماهی وابسته اند. the animal's chances of survival were pretty low. شا ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: It is our duty and the responsibility of all Muslims to repay our debt to the wounded, bloodied Lebanon. این وظیفه ما و مسئولیت همه مسلمانها ا ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. رفیع. عالی. والا ۲. بلند مرتبه. صاحب مقام ۳. مشعوف. سرمست. سرخوش. شادمان مثال: Exalted music موسیقی رفیع و عالی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ستایش کردن. تحسین کردن. تمجید کردن ۲. بالا بردن. ارتقاء مقام دادن. به مقامات بالا رساندن مثال: the party will continue to exalt their hero حزب به ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. تار ۲. تیره ۳. کم نور. تاریک ۴. ( نور ) ضعیف. کم ۵. ( چشم ) تار. کم سو. ضعیف ۶. مبهم ۷. کم هوش. خنگ / ۱. تار کردن ۲. تار شدن ۳. تیره کردن. ۴. تیره ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

زن جلف. لوند. بی حیا مثال: just trust me, he will not think you are a hussy. فقط به من اعتماد کن. او فکر نمی کند که تو یک زن جلف هستی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرمخاطره. خطرناک مثال: A risky operation. یک عمل جراحی خطرناک

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. قوی هیکل. هیکل دار. خوش بنیه ۲. تسمه کشی مثال: a strapping lad یک پسر بچه قوی هیکل

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شگفت زده کردن. مبهوت کردن. بهت زده کردن. گیج کردن مثال: she was astounded by the news او بواسطه اخبار مبهوت و شگفت زده شده بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. گیج کردن. منگ کردن ۲. بهت زده کردن. شگفت زده کردن. مات و مبهوت کردن ۳. گیجی ۴. بهت. حیرت مثال: a glancing blow dazed Gary یک ضربه مورب گری را گیج ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Grieving hearts find solace in the remembrance of God and in seeking His help. دلهای داغدار � آرامش� را در یاد خدا و در طلب کمک و نصرت او بدست ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داغدار مثال: Grieving hearts find solace in the remembrance of God and in seeking His help. دلهای �داغدار� آرامش را در یاد خدا و در طلب کمک و نصرت ا ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: It tightens the noose around the neck of the bloodthirsty wolf and will ultimately lead to the elimination of its disgraceful existence from t ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. طعنه آمیز. کنایه دار ۲. مبهم. دو پهلو مثال: backhanded words سخنان طعنه آمیز سخنان مهبم و دو پهلو

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. پاک نشدنی. محو نشدنی. زایل نشدنی ۲. فراموش نشدنی مثال: indelible stains لکه های پاک نشدنی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. لجوج. یک دنده. خودرای. سرسخت ۲. سخت. صعب العلاج مثال: you're too obstinate to admit it تو خیلی یکدنده ای که آن را بپذیری.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مثال: Since the evil, abject enemy is unable to inflict serious harm on the solid Hezbollah organization, Hamas, Islamic Jihad, and other organizatio ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. کنده ( درخت ) ۲. ( سیگار. مداد و غیره ) ته ۳. شق و رق راه رفتن ۴. گیج کردن. گیر انداختن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ته چک ۲. ته رسید. ته قبض مثال: counterfoil for a bank card purchase ته رسید برای یک خرید {با} کارت بانکی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناخوانده مثال: intrusive enemy دشمن ناخوانده مثالی دیگر در قالب یک جمله کامل: His most important message in words and action during his lifetime to y ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ریاست. دوره ریاست ۲. مدیریت مدرسه مثال: the headship of the Conservative Party ریاست حزبِ محافظه کار

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

غارتگر ( صفت است ) مثال: He was the highly raised flag of the Resistance in the face of the tyrannical, plundering devils. او {سید حسن نصرالله} پرچ ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: It is reviving, edifying, inspiring, and brings hope. آن� زنده کننده�، روشنگر، الهام بخش و امید آفرین است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: It is reviving, edifying, inspiring, and brings hope. آن زنده کننده، �روشنگر�، الهام بخش و امید آفرین است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شستشو ۲. لباسهای شسته ۳. رختهای چرک مثال: a big pile of washing. یک کپه بزرگ از رختهای چرک he put the washing on the line او لباسهای شسته را روی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مطلع. آگاه ۲. با خبر. در جریان ۳. آگاهانه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( اتومبیل ) جای پارک ۲. ( عمل ) پارک کردن. پارک. توقف مثال: she had been fined for parking illegally او برای پارک کردنِ بر خلاف قانون جریمه شده بو ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Sayyid Hassan Nasrallah was an admired personage in the Islamic world and the articulate voice of the nations in the region, the shining jewel ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طور غیرقانونی. به طور نامشروع. بر خلاف قانون مثال: she had been fined for parking illegally او برای پارک کردن برخلاف قانون جریمه شده بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. واله. شیدا. شیفته. دلباخته ۲. احمق

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

با تکبر. با افاده. با حالت خودپسندانه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. طفره آمیز. طفره جویانه ۲. گنگ. دو پهلو ۳. ( جواب ) سرابالا ۴. گریز. فرار مثال: After a few months of evasive answers. . . . بعد از چند ماه جوابها ...