پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٥٧)

بازدید
٦,٩٢٠
تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. اغوا کردن. وسوسه کردن ۲. اغفال کردن. از راه به در کردن ۳. ترغیب کردن. کشاندن به مثال: the manager tried to entice him to stay. مدیر تلاش کرد او ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. خوددار. خویشتن دار. خونسرد. متعادل ۲. آرام. ملایم

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تلوتلو خوردن ۲. تکان تکان خوردن ۳. به زحمت راه رفتن یا حرکت کردن ۴. متزلزل بودن. دست و پا زدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. زرهی ۲. زره دار مثال: armored car خودروی زرهی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. با استعداد ۲. با ذوق. خوش ذوق. خوش قریحه. خوش طبع ۳. ( کودک ) تیزهوش. استثنایی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. واحد. یگانه. یکپارچه ۲. واحدی ۳. وحدت طلبانه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: the software can be customized to the developing needs of your students. این نرم افزار می تواند طبق سفارش {و برمبنای} نیازهای رو به توسعه دانش ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ناحساس. فاقد حساسیت ۲. بی احساس. بی عاطفه ۳. نفهم. بی شعور. بی توجه ۴. بی اعتنا. بی تفاوت ۵. ناشی از بی احساسی. از روی نفهمی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متورم. باد کرده مثال: malnourished children with distended bellies بچه های دچار سوء تغذیه با شکم های بادکرده و متورم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. خیس کردن ۲. اشباع کردن ۳. پر کردن ۴. غرق کردن در مثال: his food was saturated in gravy غذای او در آبگوشت خیس شده بود. saturated ۱. خیس. ۲. اشباع ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تغییر جهت دادن. تغییر کردن مثال: a car veered into her path یک ماشین به مسیر او تغییر جهت داد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: his unique gift for melodiousness. نعمت منحصر به فرد او بجهت �خوش صدایی�

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به طور خودکار. ناخودآگاه. به طور غیر ارادی ۳. خود به خود مثال: the kettle automatically switched off when it boiled کتری به طور خودکار وقتی جوش آم ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. خودکار. اتوماتیک ۲. غیرارادی. ناخودآگاه ۳. خود به خود ۴. اجتناب ناپذیر. حتمی ۵. اسلحه خودکار. جنگ افزار خود کار ۶. ماشین دنده اتوماتیک مثال: an au ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بلوغ. بزرگسالی مثال: her progress from childhood to adulthood حرکت او از کودکی به بلوغ و بزرگسالی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( حقوقی ) ضامن // ضامن. ضمانت کننده مثال: she's a guarantor for his obligations زن ضامن تعهدات مرد است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. قابل تمدید ۲. جانشین شونده. جایگزین شونده. تجدید پذیر مثال: The main sources of renewable energy are wind, water and sun. منابع اصلی انرژی تجدید ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. مردارخوار. لاشخور ۲. زباله گرد مثال: Vulture is a scavenger bird. لاشخور یک پرنده ی مردارخوار است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به دنبال مردار گشتن. از مردار تغذیه کردن ۲. زباله ها را گشتن. زباله گردی کردن. ( چیزی را ) در زباله ها یافتن مثال: I study vulture scavenging beha ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بی اساس. بی پایه ۲. تاسیس نشده مثال: medicine was riddled with unfounded beliefs. طب و پزشکی آلوده به باورهای بی اساس و بی پایه شده بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برتری. تفوق مثال: the great supremacy of Hoyland over younger abstract painters. برتری زیاد هویلند بر نقاشان جوان تر سبک انتزاعی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

نظارت کردن. سرپرستی کردن. اداره کردن مثال: The children were dressing in the lobby، supervised by Mrs. Moffatt.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوب پرچم. میله پرچم مثال: The car hits the flagpole. ماشین به میله پرچم برخورد کرد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غروب . فرا رسیدن شب مثال: It was nightfall when I reached home. غروب بود که به خانه رسیدم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ( میوه ) گوشت ۲. ( کاغذ ) خمیر ۳. حالت خمیری. حالت له شدگی ۴. مغز ۵. مغز دندان ۶. ( پزشکی ) نرمه ۷. نشریات مبتذل ۸. مبتذل / ۱. خمیر کردن. بصورت خم ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پوک. میان تهی. گود افتاده مثال: hollowed eyes چشمهای گود افتاده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خودتباه سازی. خود ویرانگری ۲. خودکشی مثال: He committed self - destruction in 1774. او در سال 1774 مرتکب خودکشی شد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکوه. شکوه مندی. فر مثال: the stateliness of the procession شکوهِ حرکت دسته جمعی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. بزرگ کردن. بزرگتر کردن ۲. بزرگ شدن. بزرگ تر شدن ۳. توسعه دادن. گسترش دادن ۴. شرح و بسط دادن. توضیح دادن مثال: the lens enlarge the image عدسی تصوی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نسنجیده. بدون تامل. بدون تعقل ۲. بی فکر. بی شعور مثال: a few minutes of unthinking pleasure چند دقیقه لذت نسنجیده و بدون تعقل

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عصبانی کردن. از کوره به در کردن مثال: what infuriates people most is his vagueness آنچه بیشتر مردم رو عصبانی می کند ابهام آنهاست.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. شوم ۲. تهدیدآمیز ۳. پیام آور مثال: banks of ominous clouds توده هایی از ابرهای شوم

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. باقی مانده . باقی. مانده. ته مانده. اضافی ۲. یادگار. بازمانده مثال: It was hiding behind leftover patches of linoleum. آن پشت باقی مانده ی وصله ه ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرزو. حسرت مثال: a yearning for the countryside یک آرزو و حسرت برای ییلاق {رفتن}

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تبدیل ۲. تغییر دین. نوکیشی. نوگروی. گروش ۲. تغییر عقیده ۳. تغییر بنا یا ساختمان ۴. ( منطق ) عکس ۶. ( حقوقی ) تعدی به مال غیر. تصرف در مال غیر. تصر ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ترجمه ۲. ( موسیقی و نمایش ) اجرا مثال: the rendition of the Bible into English ترجمة انجیل به زبان انگلیسی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( به جای دیگری ) منتقل کردن. انتقال دادن ۲. نقل مکان کردن. جا به جا شدن. مثال: in 1228 the bishop was relocated from Salisbury to Durham در سال 1 ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. گذرا. زودگذر. موقت ۲. ناپایدار. سست مثال: This is a transitory situation. این یک وضعیت زودگذر و ناپایدار است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. افزایش دادن. افزودن. زیاد کردن ۲. بهبود بخشیدن. بهتر کردن ۳. افزایش یافتن. زیاد شدن مثال: he augmented his summer income by painting houses او درآ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

نوجوان ( ۱۳ تا ۱۹ سال ) با S در انتهای آن به معنی دوره نوجوانی مثال: A teen scientist’s invention to help wounds heal اختراعِ دانشمند نوجوان برای کمک ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. دنیا. جهان ۲. عالم ۳. سیاره ۴. مردم جهان ۵. مردم ۶. حوزه. قلمرو ۷. بسیار زیاد. یک دنیا. یک عالم ۸. جهانی مثال: From far away, this war had felt li ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The World Health Organization estimates that half of all global hearing loose can be prevented. �سازمان بهداشت جهانی� براورد می کند که نیمی از ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. جهانی ۲. ( سفر ) دور دنیا ۳. کلی ۴. کروی. گوی مانند مثال: The World Health Organization estimates that half of all global hearing loose can be pre ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. خطاکار. خاطی ۲. گنهکار ۳. مجرم مثال: The wrongdoer must be punished. این خاطی و مجرم باید مجازات بشود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. قانون شکنی. تخلف. تخطی ۲. تجاوز ( به حقوق ) مثال: You committed an infringement. شما مرتکب تخلف و قانون شکنی شدید.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سفر دور و دراز با پای پیاده ۲. ( مجازی ) سفر قندهار ۲. راه طولانی ۳. پیاده روی. راه نوردی. راه پیمایی / ۱. با پای پیاده رفتن ۲. پیاده روی کردن. را ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به ) غنا. غنایی. اهل غنا مثال: My mom sent me to school with a Ghanaian staple dish called “fufu”. مامانم من را با یک غذای اصلی غنایی به نام ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: My mom sent me to school with a Ghanaian staple dish called “fufu”. مامانم من را با یک غذای اصلی غنایی به نام فوفو به مدرسه فرستاد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. محصول عمده ۲. رشته. لیف ۳. اصلی. عمده / ۱. مفتول. سیم ته دوزی ۲. مفتول دوخت کاغذ. سوزن منگنه ۳. ( با ماشین دوخت کاغذ ) دوختن مثال: My mom sent me ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. انفجار ۲. ( عامیانه ) انتقاد تند. پوززنی مثال: In this experiment, you randomly assign people to live in blasting zone در این آزمایش، شما بطور تصا ...