pallid

/ˈpæləd//ˈpælɪd/

معنی: کم رنگ، رنگ پریده، رنگ رفته
معانی دیگر: رنگ باخته، رنگ و رو رفته، کم جلا، عاری از لطف و گیرایی، ناگیرا، بی بو و خاصیت، محو

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: pallidly (adv.), pallidness (n.)
(1) تعریف: pale or whitened; lacking color.
مترادف: cadaverous, ghastly, pale, wan
متضاد: florid
مشابه: ashen, blanched, bloodless, chalky, colorless, drawn, green, light, livid, pasty, sickly, white

- The girl's pallid complexion was of concern to the doctor.
[ترجمه گوگل] رنگ پریده دختر مورد توجه پزشک بود
[ترجمه ترگمان] چهره رنگ پریده آن دختر به دکتر توجه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lacking vividness, energy, or interest.
مترادف: dull, lackluster, pale, wan
مشابه: banal, bland, bloodless, colorless, dim, faint, jejune, sickly, tired, watery, wishy-washy

- a pallid imitation of passion
[ترجمه گوگل] تقلید کم رنگ از اشتیاق
[ترجمه ترگمان] تقلیدی بود از شور و شوق،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. pallid poetry
شعر عاری از لطف

2. the pallid sky
آسمان مات

3. the patient's face turned pallid
چهره ی بیمار مثل گچ شد.

4. Next to his tanned face, hers seemed pallid and unhealthy.
[ترجمه گوگل]در کنار صورت برنزه او، صورت او رنگ پریده و ناسالم به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]در کنار چهره آفتاب سوخته او رنگ پریده و ناسالم به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You look a bit pallid do you feel all right?
[ترجمه گوگل]شما کمی رنگ پریده به نظر می‌رسید، آیا احساس خوبی دارید؟
[ترجمه ترگمان]کمی رنگت پریده، حالت خوب است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is a pallid production of what should be a great ballet.
[ترجمه گوگل]این یک تولید کم رنگ از چیزی است که باید یک باله عالی باشد
[ترجمه ترگمان]این یک تولید ناب از آن چیزی است که باید یک باله بزرگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her feelings for him had been a pallid thing beside what she now felt for Fen.
[ترجمه گوگل]احساسات او نسبت به او در کنار آن چیزی که اکنون نسبت به فن احساس می کرد، چیز کم رنگی بود
[ترجمه ترگمان]احساساتش نسبت به او کم رنگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Women with pallid faces flitted bareheaded through the streets searching for their dead or wounded.
[ترجمه گوگل]زنان با چهره های رنگ پریده با سر برهنه در خیابان ها به دنبال کشته ها یا مجروحان خود می گشتند
[ترجمه ترگمان]زنانی که چهره های رنگ پریده داشتند با سر برهنه در خیابان ها می گشتند و به دنبال کشته یا مجروح خود می گشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was neither pallid nor flabby, prison had not marked him in the ways she expected.
[ترجمه گوگل]او نه رنگ پریده بود و نه شل و ول، زندان او را آنطور که او انتظار داشت مشخص نکرده بود
[ترجمه ترگمان]نه رنگ پریده بود و نه شل وول، زندان او را به شکلی که انتظارش را داشت نشان نداده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Pallid and balding, Vladimiro Montesinos, 5 was Fujimori's intelligence chief and right-hand man.
[ترجمه گوگل]ولادیمیرو مونتهسینوس 5 ساله که رنگ پریده و طاس داشت، رئیس اطلاعات فوجیموری و دست راست او بود
[ترجمه ترگمان]pallid و کچل، مونته زینوس، رئیس هوش و دست راست، رئیس هوش و راست دست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Rather smaller and darker than Swift and Pallid Swift, differing especially in its dark throat and faster flight.
[ترجمه گوگل]نسبت به Swift و Palid Swift کوچکتر و تیره تر است، به خصوص در گلوی تیره و پرواز سریعتر آن متفاوت است
[ترجمه ترگمان]اندکی کوچک تر و تاریک تر از سویفت و pallid سویفت، به ویژه در گلو تیره و پرواز سریع تر آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Reaching out he gently touched her pallid face.
[ترجمه گوگل]دستش را دراز کرد به آرامی صورت رنگ پریده او را لمس کرد
[ترجمه ترگمان]دست دراز کرد و به آرامی صورت رنگ پریده اش را لمس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And Sylvie's pallid face and lustreless eyes as she said goodbye to her daughter stayed imprinted on her memory.
[ترجمه گوگل]و چهره ی رنگ پریده و چشمان بی درخشش سیلو در هنگام خداحافظی با دخترش در خاطراتش ماندگار شد
[ترجمه ترگمان]و چهره رنگ پریده و چشم های بی فروغ و چشمان خاموشش را که با دخترش در آن جا مانده بود، به یاد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her eyes were puffy and pinkish and her pallid skin gleamed with sweat.
[ترجمه گوگل]چشمانش پف کرده و مایل به صورتی بود و پوست رنگ پریده اش از عرق برق می زد
[ترجمه ترگمان]چشمانش پف کرده و صورتی کم رنگ داشت و پوست سفیدش از عرق برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کم رنگ (صفت)
colorless, wan, wanly, inconspicuous, pale, pallid, lunar, washy

رنگ پریده (صفت)
colorless, wan, ghastly, peaked, pale, pallid, lurid, whey-faced

رنگ رفته (صفت)
pale, pallid

تخصصی

[نساجی] رنگ پریده - رنگ رفته - کم رنگ - محو

انگلیسی به انگلیسی

• pale, ashen; colorless, white; faint, weak, sickly
pallid means unnaturally pale; a literary word.

پیشنهاد کاربران

pallid
همریشه با pale و
پارسی : پَلید = در اسل به مینه ی تیره و تیرگی است
ضعیف در صفات و اعمال

بپرس