پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)

بازدید
٢,٢١٠
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شاهانه. عالی 2. مجلل. باشکوه 3. ( لباس ) فاخر مثال: a sumptuous buffet یک بوفه شاهانه و مجلل و باشکوه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شکری. شیرین 2. شیرین مثال: don't snack on sugary foods روی غذاهای شیرین، هله هوله نخور .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( بچه ) نحس. نق نقو. 2. شکوه آمیز. گلایه آمیز مثال: a fretful infant یک نوزاد نق نقو

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تابوت سنگی منقوش مثال: the inscription on the sarcophagus یک نوشته بر روی تابوت سنگی منقوش

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وز وز مثال: an insistent buzzing یک وز وز ِمدام و یکریز

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بازجویی 2. سین. جیم 3. سوالی. پرسشگرانه. کنجکاوانه 4. جستجوگر. کنجکاو مثال: Tony's insistent questioning بازجویی و سین جیمِ مدامِ تونی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

رضای خاطر. رضامندی. رغبت. میل. تمایل مثال: the president indicated his willingness to use force رئیس جمهور تمایل خود را برای استفاده از زور خاطرنشان ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بطور منفی. با دید منفی. از جنبه منفی 2. بطور ناخوشایندی. بطور نامطلوبی مثال: positive ions are attracted to the negatively charged terminal یونهای ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یون مثال: positive ions are attracted to the negatively charged terminal یونهای مثبت، بسویِ ترمینالِ بطورِ منفی شارژ شده، جذب شده اند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نرم چوب. چوب نرم 2. درخت نرم چوب مثال: softwood is prone to rotting چوب نرم مستعد و آماده ی پوسیدن است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مدار 2. دور 3. محیط 4. گشت. گردش 5. میدان ( ورزشی ) 6. مسابقات دوره ای مثال: they build tiny circuits atom by atom آنها توسط ذرات، مدارهای اتم را ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بیمار عشق. دلباخته. گرفتار غم فراق 3. عاشقانه مثال: an immoderate lovesick. یک دلباخته ی افراطی و زیاد از حد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ار لحاظ محیط زیستی. به محیط زیست مثال: we need to be more environmentally aware ما نیاز داریم که آگاهی بیشتری به محیط زیست داشته باشیم. ما نیاز دار ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارام. راحت. آسوده مثال: the hotel has a relaxed atmosphere این هتل فضای راحت و آرامی دارد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حکم. داور مثال: the arbitrator shall appoint a date for the meeting داور/حکم یک تاریخ برای ملاقات تعیین خواهد کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. یک بار مصرف 2. ( گفته ) اتفاقی. تصادفی 3. دور انداختن مثال: don’t throw away a decent offer in pursuit of pie in the sky یک پیشنهاد مناسب را {برای ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کانادایی مثال: modern Canadian authors نویسندگان جدید و متاخر کانادایی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هیکل. بدن. جثه مثال: his athletic physique هیکل و جثه ی ورزشی و خوش بنیه او

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شنی. ماسه ای 2. پوشیده از شن 3. ( رنگ ) حنایی مثال: a sandy beach یک ساحل دریای ماسه ای و شنی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تجزیه. تلاشی. فروپاشی 2. بی نظمی. اختلال 3. آشوب. ناآرامی مثال: they grumbled about the disruption آنها بخاطر این بی نظمی و اختلال گله و شکایت کر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. عکس. تصویر 2. شرح. توصیف مثال: an authentic depiction of the situation یک عکس معتبر و موثق از این موقعیت

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( قله کوه، تپه و غیره ) پوشیده از ابر. ابرپوش مثال: one can imagine the cloud - capped castle کسی که می تواند قلعه پوشیده از ابر را تصور کند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تازگی. طراوت. سرحالی 2. خوردنی و آشامیدنی مثال: refreshments will be available خوردنی و آشامیدنی ها در دسترس خواهد بود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ظلم. تعدی. خشونت 2. اهانت. هتک حرمت 3. خشم. برآشفتگی 4. برآشفته کردن. خشمگین کردن. از کوره به در کردن 5. اهانت کردن. توهین کردن. هتک حرمت کردن 6. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با سرزندگی مثال: she greeted Hank cheerily او با سرزندگی به هنک سلام کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

رفتار. طرز رفتار مثال: the gravity of his demeanor متانت و وقارِ رفتارش

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کاردان فنی. تکنسین 2. متخصص 3. استاد مثال: a technician explained the procedure یک تکنیسین و متخصص روش کار را شرح داد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

گذر. گذار. انتقال مثال: a gradual transition یک انتقال تدریجی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: an ice hockey arena یک سالن هاکی روی یخ

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارامل ( یک جور شیرینی مرکب از قند و شیره و میوه ) مثال: Your caramel sauce will start to crystallize unless you add lemon juice. سس کارامل شما شرو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خلاصه 2. اختصاری 3. مختصر. موجز 4. فوری. بی درنگ. عجولانه. شتاب زده 5. غیر رسمی. سرخود. خارج از تشریفات و مقررات مثال: given the issue's complexit ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تاجی. اکلیلی. ( مربوط به ) شریان های اکلیلی 2. قلبی 3. ( عامیانه ) سکته قلبی. سکته مثال: a coronary artery. یک شریان قلبی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرآن مثال: in which verse of Quran the story of Mohamad’s ascension has been told. در کدام آیه از قرآن داستان معراج محمد بیان شده است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوب سیگار مثال: with his bow tie and cigarette holder, the picture is instantly recognizable. با پاپیون و چوب سیگاری که دارد عکس فورا قابل شناسایی ا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبهای بین المللی مثال: piracy on the high seas دزدی دریایی در آبهای بین المللی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متفکر مثال: Daniel is a thinker more than a doer دانیال بیشتر متفکر است تا اهل کار و عمل

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. توجیه کردن . موجه جلوه دادن 2. دلیل موجه ( برای چیزی ) بودن 3. تبرئه کردن 4. ( چاپ ) فاصله بندی کردن مثال: he justified his boss's faith in him ا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قابل علاج. علاج پذیر. درمان شدنی مثال: most skin cancers are curable بیشتر سرطانهای پوست قابل علاج و درمان شدنی هستند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پت پت کردن 2. پت پت کردن و رفتن 3. پت پت مثال: barges chugged up the canal

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. والان دار. چین دار 2. ( سبک ) مصنوع. پر تکلف مثال: a fussy, frilly bridal gown یک لباس زنانه عروسی چین دار و پر زرق و برق

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٤

( مربوط به ) عروس یا عروسی مثال: a fussy, frilly bridal gown یک لباسِ زنانهِ بلند عروسِ چین دار و پر زرق و برق

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شیک. بطور زیبایی 2. با ظرافت. با دقت. تر و تمیز مثال: the bedrooms are elegantly furnished اتاق خوابها با ظرافت و بطور زیبایی تجهیز شده است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. عضو جدید 2. سرباز جدید 3. ( عضو جدید ) گرفتن. استخدام کردن 4. سربازگیری کردن. 5. فراخواندن. بسیج کردن 6. تجدید قوا کردن. نیروی تازه گرفتن. مثال: ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. استوایی 2. حاره ای 3. بسیار گرم. گرمسیری مثال: type of tropical flowering plant گونه ای گیاه گل دار استوایی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. برنامه 2. تنظیم کردن 3. برنامه ریزی کردن. ترتیب دادن مثال: the program has been beguiling children for years این برنامه برای سالیان {متمادی} بچه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوچرخه سواری مثال: a campaign on behalf of cycling یک کمپین به خاطر دوچرخه سواری

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برجسته. برآمده. بالا آمده مثال: weave a raised pattern into a fabric بافتن یک طرح و الگوی برجسته بر روی یک پارچه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

پیازچه مثال: In this garden there are chives, marjoram and two kinds of basil. در این باغچه ( باغ ) پیازچه و مرزنجوش و دو نوع ریحان وجود دارد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

( گیاه ) مرزنجوش. مرزنجوش مثال: In this garden there are chives, marjoram and two kinds of basil. در این باغچه ( باغ ) پیازچه و مرزنجوش و دو نوع ریح ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گسترده. وسیع 2. با مقیاس وسیع