quickly

/ˈkwɪkli//ˈkwɪkli/

معنی: بزودی، سبک، بسرعت، سریعا
معانی دیگر: تند

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: in a short time; speedily.
مترادف: speedily, swiftly
متضاد: leisurely, slowly
مشابه: apace, fast, lively, on the double, quick, soon, swift

- Come quickly.
[ترجمه ela] به سرعت بیا
|
[ترجمه م] سریع تر
|
[ترجمه پرنیا] زودتر بیا
|
[ترجمه گوگل] سریعتر بیا
[ترجمه ترگمان] زود بیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he quickly rose to affluence
او به سرعت ثروتمند شد.

2. most quickly
با بیشترین سرعت

3. settlers quickly peopled the new lands
ماندگران به سرعت در سرزمین های نوین سکنی گزیدند.

4. she quickly divined their real intention
او به سرعت منظور واقعی آنها را درک کرد.

5. he dressed quickly
سریع لباش پوشید.

6. she tans quickly
(پوست) او زود برنزه می شود.

7. the media quickly conveyed the news
رسانه ها خبر را به سرعت انتقال دادند.

8. the news quickly circulated around the city
خبر به سرعت در شهر پراکنده شد.

9. time passes quickly
زمان زود می گذرد.

10. two policemen quickly secured him
دو پاسبان به سرعت او را بازداشت کردند.

11. some cars depreciate quickly
برخی اتومبیل ها زود از ارزش می افتند.

12. the body corrupted quickly
نعش زود گندید.

13. the bridegroom was quickly wheeled to the airport
داماد را به سرعت به فرودگاه بردند.

14. the drug operated quickly
آن دارو زود کارگر شد (اثر کرد).

15. the swarm hived quickly
دسته ی زنبور به سرعت وارد کندو شد.

16. this cement sets quickly
این سیمان زود سفت می شود.

17. this paint dries quickly
این رنگ زود خشک می شود.

18. this plant grows quickly and makes excellent pasture for sheep
این گیاه زود رشد می کند و برای گوسفند چرامین بسیار خوبی است.

19. tissues that degenerate quickly
بافت هایی که به سرعت فاسد می شوند

20. we must act quickly
باید سریع عمل کنیم.

21. flag me a taxi quickly or i'll miss my train
زود یک تاکسی برایم صدا بزن و الا به قطار نخواهم رسید.

22. these children are learning quickly
این کودکان دارند به سرعت یاد می گیرند.

23. they downed their drinks quickly
آنها نوشابه های خود را سرکشیدند.

24. when we arrived, she quickly donned a welcoming smile
به محض ورود ما،با لبخندی از ما استقبال کرد.

25. he learned arabic well, and quickly too
عربی را خوب آموخت و همچنین با سرعت.

26. strong drinks intoxicate a person quickly
مشروب های قوی زود انسان را مست می کند.

27. suddenly he became angry but quickly controlled the emotion
ناگهان خشمگین شد ولی به سرعت این احساس را مهار کرد.

28. they hosed down the fire quickly
آنان با شیلنگ آتش را بسرعت خاموش کردند.

29. the time we had together passed quickly
زمانی که با هم گذراندیم زود گذشت.

30. work on the bridge is moving more quickly than was expected
کار ساختمان پل از آنچه که انتظار می رفت تندتر جلو می رود.

31. for a moment we were dizzy but we quickly came to ourselves
برای لحظه ای گیج بودیم ولی به سرعت حالمان سرجایش آمد.

32. mohsen fainted twice, but both times he revived quickly
محسن دوبار غش کرد ولی هر دوبار زود به هوش آمد.

33. what with singing and dancing the time passed quickly
آواز و رقص موجب شد که وقت زود بگذرد.

مترادف ها

بزودی (قید)
presently, soon, anon, quickly, early, by and by, erelong

سبک (قید)
quickly, easily, lightly

بسرعت (قید)
fast, quickly, full tilt

سریعا (قید)
quickly, rapidly, swiftly

تخصصی

[فوتبال] به سرعت
[مهندسی گاز] بسرعت، تند

انگلیسی به انگلیسی

• fast, rapidly, speedily; hurriedly, hastily, impetuously

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: سریعاً

⚫ نگارش به خط لاتین: Seriaan

⚫ آمیخته از: سریع ( Quick ) و �‍اً� ( ly )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

Quickly come, quickly go
باد آورده را باد میبرد، بادآورده رو باد میبره
like a knife ( adv. )
( US ) very quickly
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : quicken
✅️ اسم ( noun ) : quickness / quick
✅️ صفت ( adjective ) : quick
✅️ قید ( adverb ) : quickly / quick
تند و سریع فورا به سرعت
apace
in record time=very quickly
quickly ( adv ) = sharply ( adv )
به معناهای: به شدت، به طور ناگهان، تند، یک مرتبه، به سرعت، سریعاً، زود
[به نقل از هزاره]: تند، زود، فورا، سریعا، به سرعت؛ در دم، بلافاصله، بی درنگ.
سرعت سریع
به سرعت : )
عجله کردن٬ سریع
Soon as soon خیلی سریع
بسرعت

ارتاک
به سرعت
با عجله ، سرعت
تند و سریع
فورا
سریع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس