پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٣)

بازدید
٥,٣٢٨
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. تراوش کردن. پس دادن ۲. رو به کاهش گذاردن. نقصان یافتن ۳. ( مجازی ) باریدن ۴. لای. لجن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

روان تنی مثال: people who had psychosomatic complaints were probably malingering افرادی که بیماری روان تنی داشتند احتمال داشت تمارض کنند {خود را به ب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تمارض کردن. خود را به بیماری زدن مثال: people who had psychosomatic complaints were probably malingering افرادی که بیماری روان تنی داشتند احتمال داشت ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تهوع آور مثال: the stench was nauseating بوی گند و تعفن تهوع آور بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: It’s a bloodthirsty regime, a wolf - like regime, and the US’s rabid dog in the region. این {رژیم صهونیسیتی} یک رژیم خون آشام، یک رژیم گرگ صف ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرگ صفت مثال: It’s a bloodthirsty regime, a wolf - like regime, and the US’s rabid dog in the region. این یک رژیم خون آشام، یک رژیم گرگ صفت و سگ ها ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. فاحش. وقیحانه. شرم آور ۲. وقیح. بی حیا

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( بدون ازدواج ) با هم زندگی کردن مثال: Mary is now cohabiting with Paul ماری الان با پول ( بدون ازدواج ) با هم زندگی می کنند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شهوانی. نفسانی. جنسی ۲. جسمانی ۳. دنیوی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

جناب محمد حاتمی نژاد عزیز ارادتمندم. reproductive صفت است و قبل از اسم باید قرار بگیرد. صحیح این است که اینطور نوشته بشود. the reproductive organs

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بخیه. بخیه ها ۲. درز ۳. کوک مثال: the gloves were white with black stitching دستکشها سفید بود با کوکهای مشکی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حساسیت مثال: study leads to the growth of sensitivity. مطالعات و بررسی ها منجر به افزایش حساسیت شد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٤

۱. فرقه ۲. کیش. ایین ۳. پرستش ۴. ( مجازی ) بت ۵. تب. موج. مُد ۶. طرفداران. دوستداران. عشاق سینه چاک

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. توبیخ کردن. سرزنش کردن ۲. توبیخ. سرزنش مثال: she had rebuked him for drinking too much. زن او را برای نوشیدن زیاد {مشروب} توبیخ و سرزنش کرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محقق. پژوهشگر مثال: Some researchers believe Wallenberg died in the Gulag penal system as late as the 1980s. برخی از محققین بر این باور هستند که وال ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. منظم ۲. روش مند. قاعده مند. نظام مند ۳. حساب شده. طراحی شده. برنامه ریزی شده مثال: you need to approach it in a more systematic way

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. جدول زمانی ۲. برنامه زمان بندی شده ۳. برنامه / ۱. وقت ( چیزی را ) تعیین کردن ۲. زمان تشکیل ( چیزی را ) معین کردن ۳. زمانبندی کردن مثال: I have a v ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترس اور. ترسناک. وحشت انگیز. هولناک مثال: frightening shadows. سایه های ترسناک و وحشت انگیز

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. با ناراحتی. با دلتنگی. با حالت غمگینی ۲. متاسفانه. بدبختانه. از بخت بد

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Where did these occupiers come from?! این �اشغالگران� از کجا آمده اند؟

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وحشت زده. ترسیده. به هراس افتاده مثال: I was so frightened. من خیلی وحشت زده و ترسیده بودم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. قلپ قلب خوردن. سر کشیدن ۲. قلپ. جرعه مثال: she swigged a mouthful of drink with relish او یک جرعه از نوشابه را با لذت سر کشید.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. لذت ۲. اشتیاق. شور و شوق ۳. جاذبه. جذبه. گیرایی. کشش ۴. چاشنی ۵. لذت بردن. خوش امدن. دوست داشتن مثال: she swigged a mouthful of drink with relish ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تظاهرکنندگان. راه پیمایان ۲. رژه روندگان مثال: he got jeers and mocking laughter as he addressed the marchers او همین که برای تظاهرکنندگان سخنرانی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خندیدن به. هو کردن. مسخره کردن. ریشخند کردن ۲. تمسخر. ریشخند. طعنه. سرکوفت مثال: he got jeers and mocking laughter as he addressed the marchers او ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تمسخرآمیز مثال: he got jeers and mocking laughter as he addressed the marchers او همین که برای تظاهرکنندگان سخنرانی کرد، طعنه و ریشخند و خنده های تمس ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تمسخر آمیز ۲. از خود راضی. از خود متشکر مثال: She attempted a sardonic smile

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صحیح و سالم. آسیب ندیده. بدون صدمه مثال: the lost children are all unharmed. بچه های گم شده همه صحیح و سالم هستند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: votive offerings تحفه های نذری

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پوسیده . خورد شده . زنگ زده مثال: Corroded iron آهن پوسیده آهن خورد شده و زنگ زده

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. خوردن. پوساندن. فرسودن ۲. پوسیدن. خورده شدن. فرسوده شدن ۳. زنگ زدن ۴. تباه کردن. از بین بردن. تحلیل بردن مثال: The iron is corroded. آهن زنگ زده ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

موجه. قابل توجیه. قابل قبول. پذیرفتنی مثال: justifiable anger عصبانیت موجه و قابل قبول

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. گشتن. زیر و رو کردن. به دنبال چیزی گشتن ۲. گشت. جستجو مثال: she rummaged through her wardrobe او تمام جارختی را گشت و زیر و رو کرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به مسخره گرفتن. استهزا کردن. ریشخند کردن. خندیدن به مثال: the decision was derided by environmentalists این تصمیم بوسیله ی طرفداران محیط زیست به تمس ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( غذا ) تزئین کردن ۲. مخلفات مثال: leave a few mushrooms for garnish and slice the remainder یک تعدادی از قارچها را برای تزئین غذا بگذار و بقیه را ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بقیه. باقی ۲. ( ریاضیات ) باقی مانده ۳. کتابهای انباری یا ته انباری ۴. ( کتابهای انباری را ) با تخفیف زیاد فروختن مثال: leave a few mushrooms for ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ثروت ۲. رفاه. ناز و نعمت ۳. فراوانی. وفور مثال: she begrudged Martin his affluence او به ثروت مارتین حسادت کرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. حسادت کردن به ۲. ناراضی بودن از. ناخرسند بودن از ۳. با اکراه دادن مثال: she begrudged Martin his affluence او به ثروت مارتین حسادت کرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخالفت آمیز. حاکی از مخالفت. شاکی. ناراضی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. اسف انگیز. تاسف آور. مایه تاسف ۲. بسیار بد. زشت

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مشخص. بارز. واضح. روشن ۲. قابل تشخیص. قابل شناسایی مثال: His face wasn’t identifiable. صورتش قابل شناسایی و تشخیص نبود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

گیرنده. دریافت کننده مثال: the recipient of a gift گیرنده ی یک هدیه criticism should never cause the recipient to lose face، انتقاد هرگز نباید باعث ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. نافرمان. متمرد ۲. گستاخ. جسور ۳. جسورانه. گستاخانه ۴. مغرضانه. اعتراض آمیز. ناشی از مخالفت مثال: a defiant adolescent یک نوجوان نافرمان و گستاخ

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کهنه. پاره پوره. ژنده ۲. خنزرپنزری. ژنده پوش ۳. پست. بی شرمانه. بی شرفانه. ناجوانمردانه مثال: a shabby child یک بچه ژنده پوش

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. پاره پوره. جرواجر ۲. خنزرپنزری. ژنده پوش ۳. متلاشی. از هم پاشیده. فروپاشیده مثال: tattered jeans شلوار جین پاره پوره

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. طعمه. شکار ۲. ( مجازی ) قربانی. اسیر / ۱. شکار کردن. ۲. ( مجازی ) به دام انداختن ۳. به یغما بردن. چپاول کردن. ۴. رنج دادن. عذاب دادن مثال: The pre ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تغییر ۲. اصلاح. جرح و تعدیل ۳. تعدیل. کاهش مثال: I can't accept it without modification من نمی توانم آن را بدون تغییر و اصلاح بپذیرم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تصدیق شده. تایید شده. گواهی شده ۲. دوره دیده. کارآموخته ۳. ( عامیانه ) دیوانه. روانی مثال: a certified secretary یک منشی دوره دیده و کارآموخته

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حسابرس مثال: the profits for the year had been certified by the auditors سودهای سال توسط حسابرس ها تایید شده بودند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. گواهی دادن. تصدیق کردن. تایید کردن ۲. گواهی نامه دادن به. تصدیق دادن به ۳. ( حقوقی ) مجنون شناختن مثال: the profits for the year had been certifi ...