distended

/ˌdɪˈstend//dɪˈstend/

بادکردن، بزرگ کردن، متورم شدن

جمله های نمونه

1. distended nostrils
پشک های باد کرده،سوراخ های بزرگ دماغ

2. a distended bladder
مثانه ی متورم

3. her eyes distended with surprise
از شدت تعجب چشمانش بیرون زد.

4. emaciated children with distended bellies
کودکان نحیف با شکم های باد کرده

5. malnourished children with distended bellies
کودکان دچار سو تغذیه با شکم های بیرون زده

6. Through this incision, the abdominal cavity is distended with carbon dioxide gas.
[ترجمه علی اکبر منصوری] از طریق این برش، حفره شکمی با گاز دی اکسید کربن، باد میشود/ متورم/ بزرگ میشود.
|
[ترجمه گوگل]از طریق این برش، حفره شکمی با گاز دی اکسید کربن متسع می شود
[ترجمه ترگمان]از طریق این برش، حفره شکمی با گاز کربن دی اکسید تکه تکه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Jiro waddled closer, his belly bulging and distended.
[ترجمه گوگل]جیرو نزدیکتر رفت، شکمش برآمده و متورم شد
[ترجمه ترگمان]Jiro مثل اردک قدم می زد، شکمش بیرون زده بود و ورم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Habitual overeating had distended the boy's stomach.
[ترجمه شان] پرخوری همیشگی پسرک، شکم او را متورم کرده بود.
|
[ترجمه گوگل]پرخوری همیشگی معده پسر را متورم کرده بود
[ترجمه ترگمان]پرخوری شکم پسر را باد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The balloon was distended because of filling of hydrogen.
[ترجمه گوگل]بالون به دلیل پر شدن از هیدروژن منبسط شد
[ترجمه ترگمان]بالون به خاطر پر کردن هیدروژن باد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That heroine of Assassins had distended her jaws and throat and belly by means of Polymorphine, like a python.
[ترجمه گوگل]آن قهرمان Assassins آرواره و گلو و شکم خود را با پلی مورفین مانند یک مار پیتون منبسط کرده بود
[ترجمه ترگمان]آن زن قهرمان زنان، آرواره هایش و گلوی او را به وسیله یک افعی، شکم و گلوی او را باد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Already distended in his excitement he had difficulty in removing his clothes.
[ترجمه گوگل]او که از قبل در هیجانش متورم شده بود در درآوردن لباس هایش مشکل داشت
[ترجمه ترگمان]به زحمت توانسته بود لباس هایش را از تن جدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sea distended about us.
[ترجمه گوگل]دریا در اطراف ما متورم شد
[ترجمه ترگمان]دریا در اطراف ما باد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I was horrified by her swollen and distended stomach.
[ترجمه گوگل]من از شکم متورم و متورم او وحشت کردم
[ترجمه ترگمان]از شکم متورم و ورم کرده اش وحشت زده شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her uterus became distended, causing her horrid pain.
[ترجمه گوگل]رحم او متسع شد و باعث درد وحشتناک او شد
[ترجمه ترگمان]Her ورم کرد و باعث درد شدید او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• bloated, swollen; extended
if a part of someone's body is distended, it is swollen and unnaturally large; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : distend
✅️ اسم ( noun ) : distension ( distention ) / distensibility
✅️ صفت ( adjective ) : distended / distensible / distent
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس