پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)
1. پارلمان. مجلس شورا 2. پارلمان بریتانیا مثال: a coup attempt by a group within the parliament یک قصد کودتا بوسیله جمعی در داخل پارلمان
1. ضربه کاری. اقدام قاطع 2. موفقیت. پیروزی 3. کودتا مثال: He was accused of being the main instigator of the coup. او متهم بود به اینکه عامل اصلی تح ...
1. محکوم کردن. به باد انتقاد گرفتن 2. خبر دادن. معرفی کردن 3. لغو کردن. باطل اعلام کردن مثال: this offer was denounced as a bluff این پیشنهاد خبر از ...
1. آرام. رام. سربراه. بردبار 2. تسلیم. مطیع
1. جر و بحث. بگومگو. مشاجره. مناقشه 2. اختلاف نظر. اختلاف مثال: his reign has been blemished by controversy
غده. دشمل. تومور مثال: a benign tumor یک تومور خوش خیم
1. تکنولوژی 2. فن آوری. فن شناسی. دانش فنی 3. علم کاربسته. فن 4. روش فنی 5. افزار سازی 6. اصطلاحات فنی مثال: the system uses existing technology as i ...
1. ادب. نزاکت 2. احترام 3. ملاحظه 4. لطف. مرحمت
1. جذبه. کشش 2. حیله 3. دام. تله 4. طمع 5. طعمه 6. مرغ دام 7. اغوا کردن. از راه بدر کردن. وسوسه کردن. کشاندن 8. به دام انداختن مثال: was she the bait ...
( پزشکی ) زهرابه. سم مثال: most toxins carry warnings اغلب سموم اخطارها را درج می کنند.
1. مسکن 2. خانه سازی 3. بدنه. محفظه مثال: today's paper carried an article on housing policy روزنامة امروز یک مقاله دربارة خط مشی خانه سازی و مسکن م ...
قایق تفریحی. قایق پارویی کوچک مثال: the dinghy can carry the weight of the baggage قایق تفریحی می تواند سنگینی این چمدان را تحمل بکند.
1. سنگ فرش 2. کف سازی
یادبود مثال: This is a commemorative stone این یک لوح یادبود است.
1. گوساله 2. چرم 3. عضله ی پشت ساق پا. نرمه ی ساق پا مثال: Sheedy has shaken off a calf injury �شیدی� از آسیبِ عضله پشت ساق پایش بهبود یافته است. Sh ...
راننده مثال: careless motorists راننده های بی احتیاط
فرمانده کل قوا مثال: in his capacity as Commander - in - Chief در مقام و سمتش به عنوان فرمانده کل قوا
1. جهانی 2. در سرتاسر جهان مثال: the show will be broadcast worldwide نمایش در سرتاسر جهان پخش خواهد شد. a monolithic worldwide movement. یک جنبش ...
بروشور. دفترچه راهنما مثال: this brochure is well worth a browse این دفترچه راهنما به اندازه ی یک گشتن و تورق کردن خوب است.
1. ( روانشناسی ) خود. من 2. شخصیت 3. غرور. عزت نفس 4. خودخواهی. خودپرستی. منیت مثال: Eric's ego was bruised شخصیت و عزت نفس اریک جریحه دار شده بود.
1. رنجش . نارضایی 2. خشم. عصبانیت مثال: he bridled his indignation او خشم اش را کنترل کرد.
مزامیر. زبور {داوود} مثال: Certainly we wrote in the Psalms, after the Torah همانا ما بعد از تورات در زبور هم نوشتیم. �وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّب ...
( مذهبی ) سرود. مزمور مثال: the choir chanted Psalm 118 دسته سرایندگان سرود{مذهبی} 118 را خواندند.
خوش نوا. خوش اهنگ. ملیح ، دلپذیر، داراى ملودى مثال: the melodious chant of children آواز خوانی ملیح و دلنشین از بچه ها
سحرآمیز. جادویی. افسونی مثال: magical charms طلسم های سحر آمیز و جادویی
بحث. مباحثه. گفتگو مثال: a debating chamber یک تالار بحث و گفتگو
1. صدور. پخش. انتشار 2. خروج. برون ریزی 3. ( فیزیک ) گسیل 4. انزال 5. منی 6. آلایندگی مثال: the campaign to reduce vehicle emissions یک پویش برای کا ...
1. پر فراز و نشیب 2. پیچازی. چهارخانه. شطرنجی مثال: a chequered career یک مسیر پر فراز و نشیب
سفارش پستی مثال: a mail order catalogue یک کاتالوگ سفارش پستی
عشای ربانی مثال: the celebration of the Eucharist بزرگداشت و تجلیل عشای ربانی
1. مدیره ( بیمارستان ) . سرپرستار 2. ( شبانه روزی و غیره ) خانم ناظم 3. زن موقر. زن جاافتاده مثال: the matron had a large chest سرپرستار قفسه ی سینه ...
1. دور. نوبت 2. دوره تصدی 3. دوره فعالیت مثال: the elections gave him his new innings این انتخابات ها دوره تصدی جدیدش را به او داد.
ناودان. مثال: the guttering was choked with leaves ناودان با برگها مسدود شده بود.
جنگل استوایی. جنگل بارانی مثال: they chopped down large areas of rainforest آنها مناطق وسیعی از جنگل بارانی را بریدند.
1. ( کشتی ) پروانه 2. ( هواپیما ) ملخ مثال: the propellers churned up the water پروانه های کشتی آب را زیر و رو کرد.
1. کنسرت 2. هماهنگی. توافق مثال: the event will climax with a concert این رویداد با یک کنسرت به اوج خود خواهد رسید.
قلعه ( نظامی ) . دژ. برج و بارو مثال: a fort built to defend Ireland یک قلعه و دژ نظامی برای دفاع از ایرلند ساخته شد.
1. هوانوردی 2. ( صنعت ) هواپیماسازی 3. هوانیروز مثال: civil aviation هوانوردی غیر نظامی
1. دستگاه ساب. دستگاه سنگ زنی. سنباده زن 2. دستگاه ماسه پاش. شن پاش مثال: the sander is clamped on to the workbench دستگاه ساب با بست به میز کار وصل ...
1. بلور 2. ( ظروف ) کریستال 3. شیشه ساعت 4. بلوری. بلورین 5. شفاف. روشن مثال: the crystal clarity of the water شفافی بلورین آب
1. ( وسیله ) بادنما 2. آدم دمدمی 3. چیز متغیر مثال: a steeple crowned by a gilded weathercock بر فراز برج کلیسا یک بادنمای طلاکاری شده قرار داشت.
1. طلاکاری شده. زر اندود. تذهیب شده 2. اعیان. ثروتمند مثال: a steeple crowned by a gilded weathercock بر فراز برج کلیسا یک بادنمای طلاکاری شده قرار ...
1. برج مناره دار 2. برج کلیسا. برج ناقوس مثال: a steeple crowned by a gilded weathercock بر فراز برج کلیسا با یک بادنمای طلاکاری شده قرار داشت.
1. لانه. کنام 2. مخفیگاه 3. پاتوق 4. گوشه دنج. خلوتگاه مثال: David was closeted in his den دیوید در مخفیگاه خودش پنهان شده بود.
1. اداری 2. دیوان سالاری 3. خشک. مقرراتی 4. ( مستلزم ) کاغذبازی مثال: bureaucratic clowns مقلدین خشک و مقرراتی
تماشاچی. تماشاگر مثال: a cluster of spectators دسته ای از تماشاگران The craven spectators did nothing to help the defenseless victim. تماشاگران ت ...
صرفا. کاملا مثال: responses based purely on emotion پاسخ ها کاملا بر اساس هیجان استوار شده بود.
کشیش ساده مثال: his engagement as a curate استخدام او به عنوان یک کشیش ساده
کنایه مثال: a coarse innuendo یک کنایه ی بی ادبانه و زشت
1. بزرگ. عظیم 2. سنگین. حجیم 3. چشمگیر. برجسته 4. وسیع. گسترده مثال: arches supported by massive columns تاقهای قوسی شکل بوسیله ستونهای بزرگ و عظیم ...