پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٥٨)

بازدید
٦,٩٣٤
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تفنگدار مثال: a rank of riflemen یک ردیف از تفنگدارها

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. به طور معمول. معمولا. 2. مرتب. مرتبا مثال: oil is routinely discharged from ships

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

با نگرانی. با اضطراب. با تشویش مثال: Ma anxiously twisted a handkerchief

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دعوا. درگیری. کتک کاری 2. نزاع در ملاء عام مثال: two men were charged with affray دو مرد نسبت به دعوا و درگیری و کتک کاری متهم شده بودند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: In various scientific and research departments — such as in the nuclear sector, in the nanotechnology sector, in stem cell sector, and in vari ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: In various scientific and research departments — such as in the nuclear sector, in the nanotechnology sector, in stem cell sector, and in vari ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رای اعتماد مثال: God has been gracious toward you, us, and the country, because, praise God, all the ministers have gained the Majlis’s trust and vot ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بشارت. مژده مثال: I congratulate you, my dear brothers and sisters, on National Government Week, and I hope that, God willing, this week will always ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: First of all, I would like to wholeheartedly praise and honor these days of Arbaeen and thank Almighty God for the people’s participation in th ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Praise God, I am also pleased to see that sports are advancing [in our country], and by the grace of God, this progress should continue. من هم ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لذت بخش مثال: If you can create a spot in international arenas, such as in the Asian Games and in the Olympics, for showing the Iranian Gaud [the spa ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کتابفروش مثال: books bearing the mark of a well - known bookseller کتابها یک نشان از یک کتابفروش سرشناس و معروف دارد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش از کسر مالیات مثال: pre - tax profits jumped سودهای پیش از کسر مالیات افزایش یافت.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لحیم کاری مثال: a soldering iron یک اتوی لحیم کاری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. منزوی 2. جدا. دور افتاده. پرت 3. پنهان مثال: a secluded spot یک نقطه پرت و دورافتاده

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ترشی. مزه ترش. 2. ترش رویی 3. ( مجازی ) تلخی مثال: he made a face at the sourness of the drink او مزه ترش نوشیدنی را در چهره اش نشان داد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی رقیب. سرآمد مثال: Another point is to pay special attention to medal - winning sports as well as sports in which we have historically and national ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مدال آور. پر مدال مثال: Another point is to pay special attention to medal - winning sports as well as sports in which we have historically and natio ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: By doing so, God willing, you will receive an additional reward from Almighty God. �با این کار�، شما ان شاءالله ثواب مضاعفی از خداوند متعال در ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: They say that “sports are apolitical, ” yet they are the ones who exhibit and demonstrate the most politically biased behavior in sports. می ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: Negligence and indifference with regard to what happens in the world and in the region is not permissible. غفلت و بی تفاوتی �راجع به� آنچه در ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Your composed behavior, measured actions, and the rationality governing your movements show that our athletes sense they have an additional res ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. مرسوم. معمول. متداول 2. معمولی. عادی 3. سنتی 4. قدیمی 5. عامه پسند 6. ( سلاح ) متعارف. غیر اتمی مثال: blind acceptance of conventional opinion پذی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. محرک جنسی. محرک باه 2. ماده محرک جنسی. عامل محرک باه مثال: the scents act as a powerful aphrodisiac رایحه ها و عطرها به عنوان یک محرک جنسی نیرومن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

1. احتمالی 2. بالقوه 3. آینده 4. متوجه آینده. عطف به آینده ( در مقابل عطف به ما سبق ) 5. نزدیک. قریب الوقوع

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. شعبده بازی کردن. تردستی کردن. چشم بندی کردن 2. با شعبده بازی ( کاری را ) کردن 3. از غیب حاضر کردن 4. ( روح ) احضار کردن 5. مجسم کردن. تصویر کردن 6 ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اکراه داشتن از. با اکراه ( کاری را ) کردن 2. ناخشنود بودن از. دلخور بودن از. ناراحت بودن از 3. غبطه خوردن به. حسودی کردن به / 1. کینه. غرض. دشمنی. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. واسطه. میانجی. رابط 2. ( ازدواج ) دلاله مثال: don't try to talk me into acting as a go - between سعی نکن من را متقاعد کنی به عنوان یک واسطه و میان ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. برگچه 2. اعلامیه. بروشور 3. اعلامیه پخش کردن در مثال: this leaflet gives our opening times این بروشور زمانهای کار ما را نشان داد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متر مربع مثال: They can withstand about 8000 tons of pressure per square meter. انها می توانند ۸۰۰۰ تن فشار بر هر متر مربع را تاب بیاورند. آنها می ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. مربع 2. مربع شکل 3. قائم. عمودی. راست 4. زاویه دار 5. موازی. هم سطح 6. ( حساب ) تسویه شده. صاف 7. مساوی. برابر 8. مرتب. منظم 9. کامل. بی کم و کاست ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. خمیر 2. مایه 3. ( عامیانه ) پول. پول و پله. مایه مثال: mold the dough into rounds خمیر را دایره وار قالب ریزی کن {دایره دایره کن}

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I certainly don't pass by these things indifferently. من قطعا از کنار این چیزها با بی تفاوتی عبور نمی کنم.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مثال: I always feel sorry for the underdog in a street fight. من همیشه در دعواهای خیابانی دلم برای آدمهای ضعیف و تو سری خور می سوزد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. هان! هان؟ 2. مگه نه؟ مثال: It looks like I'm the winner again. No hard feelings, Dave, eh? به نظر می رسد من دوباره برنده ام. دیو، ناراحتی که نداری ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. رفاه 2. رونق 3. خوشبختی. سعادت مثال: this prosperity has been hard won این رفاه و خوشبختی با دشواری بدست آمده است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: تری یر ( نوعی سگ کوچک شکاری ) the terrier's rough coat موی زمختِ تری یِر ( نوعی سگ کوچک شکاری )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. آتش زدن. ایجاد حریق. ایجاد آتش سوزی {عمدی} 2. ( حقوقی ) حِرق مثال: They have started a new wave of rioting, theft and arson. آنها موج تازه ای از ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. زنده. جاندار. ذی روح 2. سرزنده. پر شور و حال. شاد 3. حیوانی. ( مربوط به ) حیوانات / 1. حیات بخشیدن. زنده کردن 2. شور و حال بخشیدن. سرزنده کردن 3. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خواب 2. قی ( چشم ) 3. حالتهای شبیه به خواب ( مانند مرگ و بیهوشی، زمستان خوابی و غیره ) 4. خوابیدن 5. در حالتی شبیه به خواب ( مانند مرگ و بیهوشی ) ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فعال 2. فعالانه 3. پر جنب و جوش 4. جدی 5. ( دستور زبان ) معلوم 6. ( کامپیوتر ) هوشمند

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پادگان. سربازخانه. قرارگاه 2. خانه سازمانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پاره پورگی. وضع درب و داغون 2. پستی. فرومایگی. ناجوانمردی مثال: the sun showed up the shabbiness of the room

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: only two waitresses showed up. تنها دو پیش خدمت زن حاضر شدند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گل استکانی مثال: a spectacular show of bluebells یک نمایشگاه خارق العاده از گلهای استکانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بی هوش 2. بی اطلاع. بی خبر. ناآگاه 3. ناآگاهانه. ناخودآگاه. غیرعمدی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. چند ملیتی 2. شرکت چند ملیتی مثال: Greens are against multinationals طرفداران محیط زیست مخالف شرکتهای چند ملیتی هستند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جلد. غلاف. پوشش. روکش 2. بدنه 3. ( در و پنجره ) چهارچوب مثال: the casing is tough enough to withstand knocks بدنه به اندازه کافی سفت و محکم هست { ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نهفته. زیربنایی مثال: The film has an underlying theme of grief and loss that will hit home with a lot of viewers. فیلم یک مضمون نهفته و زیربنایی از ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جانشینی. جایگزینی 2. تعویض 3. جانشین. عوض مثال: My secretary left me in the lurch last month and I haven't found a replacement yet ماه گذشته منشیم ...