پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٤)

بازدید
٥,٣٥١
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حرکات پا 2. ( مشت زنی. تنیس و غیره ) رقص پا 3. چاره اندیشی. چاره جویی . نحوه برخورد

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اقتصادی 2. سودآور. مقرون به صرفه. با صرفه مثال: an economic elite directed the nation's affairs نخبگان اقتصادی امور کشور را اداره کردند.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( حمله ) عقب راندن. دفع کردن 2. رد کردن. نپذیرفتن 3. متنفر کردن. منزجر کردن. مشمئز کردن 4. ( حمله ) دفع 5. رد. طرد مثال: his approaches were repul ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٦

1. محل تخلیه زباله. زباله دانی 2. کپه زباله. زباله 3. انبار موقت. زاغه ( مهمات ) 4. ( کامپیوتر ) روگرفت. کپی 5. ( عامیانه ) خرابه. سگ دونی. آشغال دون ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کارگزار ( اوراق بهادار ) 2. دلال. واسطه 3. مامور تصفیه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بازاریابی. 2. بازار رسانی. عرضه به بازار 2. خرید مثال: I am a marketing director. من یک مدیر بازاریابی هستم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. هستی گرا. اگزیستانسیالیست 2. هستی گرایانه. هستی شناختی مثال: he leans towards existentialist philosophy او به فلسفه اگزیستانسیالیست {هستی گرایانه ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

گمارده شده. منصوب شده. منصوب مثال: the rest of the board are appointees بقیه هیئت مدیره منصوب شده ها هستند.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پدر تعمیدی 2. پدرخوانده. پدر 3. سرپرست. قیم

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. ( منطق ) مقدمه 2. فرض 3. بر اساس ( چیزی ) قرار دادن مثال: the film script rests on an improbable premise متن فیلم بر روی یک فرض نامحتمل متکی است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. لکه. لک 2. خراب کردن. لک کردن. کثیف کردن. دست مالی کردن. 3. مالیدن 4. پخش شدن 5. خراب شدن. لک شدن. کثیف شدن مثال: the grey smudge resolved into a ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. رای دهنده. موکل 2. جزء. جزء سازنده. مولفه 3. تشکیل دهنده. سازنده مثال: the compounds were resolved into their active constituents ترکیبات به اجزا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

به قرار مسموع. به طوری که شایع است. ظاهرا مثال: A Shooting incident has been reported in The Iranian Parliament. A parliament security guard has repo ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. محسور کننده. جذاب. جالب. گیرا. فریبنده. خیره کننده 2. زیبا. قشنگ

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. غیر ماهر. بی مهارت 2. ساده. غیر فنی. بی نیاز به مهارت مثال: The average wage of an unskilled laborer is $ 6 per hour. میانگین دستمزد برای یک کارگ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بیرون. به بیرون. در بیرون. خارج. به خارج 2. خاموش 3. بیهوش 4. ( توپ ) اوت 5. ممنوع. غیر مجاز 6. غلط. اشتباه 7. از مد افتاده 8. در اعتصاب. اعتصاب 9 ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشروطه خواه مثال: They neglected the fact that at some point the policy of the English may require the English bring in someone like Reza Khan to swe ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیام گیر مثال: Your cell phone is always on answering machine. موبایل شما همیشه روی پیام گیر است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. مراقبت. گوش به زنگ ( بودن ) 2. ( برج ) دیدبانی 3. نگهبان. دیده بان 4. چشم انداز. اینده

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغازه دار مثال: shopkeepers are facing ruin مغازه دارها با ورشکستگی مواجه هستند

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بودجه ای. ( مربوط به ) بودجه مثال: it is subject to budgetary approval آن موکول به تصویب بودجه می شود. آن مشروط به تصویب بودجه می شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مکنده 2. ( در برخی جانوران ) بادکش 3. ( گیاه ) پاجوش 4. شخص ساده لوح مثال: What a sucker do you think I am ? من را ساده لوح گیر آوردی؟

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قابل تعویض. عوض شدنی. جانشین پذیر مثال: Everyone is not replaceable. Be careful who you hurt. همه قابل تعویض نیستند مراقب باش چه کسی را آزار می دهی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اردک ماهی / بزرگراه عوارضی / نیزه ( با دسته چوبی ) مثال: he hooked a 24 lb pike او یک اردک ماهی 24 پوندی را با قلاب گرفت.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پوند ( واحد وزن برابر با 454 گرم ) مثال: he hooked a 24 lb pike او یک اردک ماهی 24 پوندی را با قلاب گرفت.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( در ترکیب ) – نفره مثال: the 12 - seater is classed as a commercial vehicle این خودروی دوازده نفره به عنوان یک وسیله نقلیه تجاری طبقه بندی شده است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

راه ورودی اتومبیل مثال: the driveway was lined by poplars {دو طرف} راه ورودی اتومبیل درختان سپیدار ردیف شده بود

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. بن بست 2. کار بی حاصل. کار بی ثمر 3. ( شغل ) بدون آینده. بدون ترقی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( اتومبیل ) هم پیمانی. چند سرنشینی if a group of people carpool, they travel to work together in one car and divide the cost between them اگر یک گروه ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پشتیبانی. حمایت. کمک 2. کمکی. پشتیبان 3. ذخیره. رزرو

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سرخرگی. شریانی . ( مربوط به ) سرخرگ ها 2. اصلی. مهم. حیاتی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سرعت بخشیدن. تندتر کردن. تشدید کردن 2. سرعت گرفتن. تندتر شدن. شدت یافتن 3. افزایش یافتن. بالا رفتن 4. تندتر رفتن. جلو انداختن مثال: The car accele ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. غلتک 2. نورد 3. موج عظیم 4. بیگودی ( حلقه ای برای فر و بیگودی کردن مو )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: My electric shaver doesn’t work. ماشین ریش تراش برقی ام کار نمی کند.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلاه دوش ( کلاهی که خانمها برای رنگ کردن مو و رفتن به حمام سر می کنند )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

فضول مثال: Hey, busybody, mind your own business. آهای فضول، سرت بکار خودت باشه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( مو. طناب و غیره ) بافتن 2. موی بافته. گیس بافته مثال: Her hair was tied back in a long thick plait. موهایش به صورت موی بافته بلند و زخیم به عقب ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جای نفس کشیدن. جای تکان خوردن 2. آزادی عمل. اختیار. میدان مثال: To give someone elbow - room به کسی میدان و آزادی عمل دادن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسابقه دو

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی مزه 2. بی روح. نچسب. کسل کننده مثال: She is beautiful but insipid. او خوشگله اما بی مزه است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حواس ( کسی را ) پرت کردن. ( توجه کسی را ) منحرف کردن 2. گیج کردن. پریشان کردن. آشفته کردن 3. سرگرم کردن مثال: My mind got distracted for a second. ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جزر. فروکشند 2. افول. زوال. انحطاط. افت / 1. ( آب دریا ) پس رفتن. پایین رفتن. فرو نشستن 2. فروکش کردن. آرام شدن 3. ضعیف شدن. رو به ضعف گذاشتن 4. ب ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. گروه کر. همسرایان 2. موسیقی کر. همسرایی 3. آواز جمعی. برگردان جمعی. همخوانی 4. ( نمایش موزیکال ) گروه رقاصان و آواز خوانان 5. فریاد ( جمعی ) 6. ( ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. نمونه ارمانی 2. الگوی نخستین. کهن الگو. صورت مثالی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

( حقیقی و مجازی ) راه میان بر. میان بر مثال: No secret. No short cut. Only hard work. رازی نیست، میانبری هم وجود ندارد، تنها سخت کوشی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جنباندن. تکان دادن. تکان تکان دادن 2. وول خوردن 3. تکان. حرکت. وول مثال: He removed his shoes and wiggled his toes. او کفشش را در آورد و انگشتانش ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تندخویی. اخلاق بد

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Ballot - box was stolen. صندوق رای دزدیه شده بود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشتی جویانه. مسالمت آمیز. دوستانه مثال: a conciliatory attitude. یک نگرش اشتی جویانه و مسالمت آمیز

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: She was reelected to the parliament. او مجددا برای پارلمان انتخاب شده بود.