پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٧)

بازدید
٥,٣٦٠
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Ballot - box was stolen. صندوق رای دزدیه شده بود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشتی جویانه. مسالمت آمیز. دوستانه مثال: a conciliatory attitude. یک نگرش اشتی جویانه و مسالمت آمیز

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: She was reelected to the parliament. او مجددا برای پارلمان انتخاب شده بود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

نامزد. داوطلب مثال: a presidential nominee یک نامزد و داوطلب ریاست جمهوری

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. معاینه کردن 2. بررسی کردن. رسیدگی کردن به. بازبینی کردن 3. بازرسی کردن 4. درباره ( کسی ) تحقیق کردن 5. دامپزشک

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دیوانه. خل 2. احمقانه 3. عاشق. کشته و مرده 4. کوچک. محقر. خرد 5. لگن بچه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناخوشایند. ناپسند. آزارنده مثال: It was so displeasing. آن خیلی ناخوشایند و آزارنده بود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. لازم. ضروری ۲. شرط لازم. لازمه ۳. {درس دانشگاهی} پیش نیاز مثال: Habits 1 and 2 are absolutely essential and prerequisite to Habit 3. عادتهای یک ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آگاهی دهنده. فرد مطلع 2 جاسوس. خبرچین ( پلیس ) 3. ( زبان شناسی ) گویشور

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اصلاح کردن 2. اصلاح شدن 3. اصلاح مثال: The report may provide further impetus for reform. این گزارش می تواند نیرو و انگیزه بیشتری برای اصلاحات فر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. عفو. عفو عمومی 2. مهلت. ضرب الاجل مثال: They asked for amnesty. آنها درخواست عفو عمومی کردند. آنها درخواست مهلت و ضرب الاجل کردند.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جناس 2. ابهام 3. بازی با کلمات. بازی با الفاظ 4. جناس یا ایهام به کار بردن 5. با کلمات بازی کردن مثال: No pun intended. قصد ندارم با کلمات بازی ک ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

غلبه کردن بر. از سر راه خود برداشتن 2. از چنگ ( چیزی ) گریختن . ( چیزی را ) دور زدن مثال: Stop circumventing the issue. دور زدن موضوع را متوقف کن. { ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. زیپ 2. ( صدای ) ویز. ویژ 2. شور و حال. نشاط. انرژی 3. سرعت 5. هیچ 6. زیپ ( چیزی را ) بستن یا باز کردن 7. ویز کردن 8. به سرعت رفتن. مثل برق گذشتن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مکالمه. گفتگو. گفت و شنود 2. تبادل نظر. بحث. مذاکره 3. مذاکرات مثال: This is the best dialogue in the film. این بهترین گفتگو و دیالوگ در فیلم است ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. باتلاق. لجن زار. گنداب 2. ( عامیانه ) مستراح

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اندوهبار. غم انگیز. دلتنگ کننده. بی روح 2. یکنواخت. کسل کننده. خسته کننده 3. ( هوا ) گرفته. خفه مثال: How dreary to be somebody! چقدر اندوهبار و غ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مددکار. یاری بخش. دلسوز. مهربان 2. پشتیبان. حامی. طرفدار 3. دلسوزانه. همدلانه مثال: He is supportive of her sister. او حامی و پشتیبان خواهرش است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی هیچ اعتنایی. بدون توجه مثال: The club welcomes all new members regardless of age. کلوپ شبانه بدون توجه به سن و سال به همه اعضای جدیدش خوش آمد می ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: You taught me to love someone unconditionally تو به من یاد دادی چطور یک نفر را بدون قید و شرط دوست داشته باشم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مبلمان. سرویس 2. سوئیت. آپارتمان 3. ( موسیقی ) سوئیت 4. سری. دست. مجموعه مثال: Our rooms start at $79 for a standard room and go up to $300 for a ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو رو. ریاکار مثال: Of course, the Democratic president at the time [Barack Obama] was a two - faced, ill - intentioned person. البته رئیس جمهور دم ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مطلع. کتاب خوانده 2. اهل کتاب مثال: He’s knowledgeable and well - read. او زیرک و باهوش و مطلع و کتاب خوانده است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خود ساخته مثال: He is a self - maid man. او مرد خودساخته ای است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کوته بین. کوته فکر 2. متعصب 3. تعصب آمیز

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عقب رفتن 2. فروکش کردن مثال: Your hairline is beginning to recede. خط موی شما داره عقب می رود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. رستنگاه مو ( در بالای پیشانی ) خط مو 2. خط مویی 3. مویی. نازک مثال: Your hairline is beginning to recede. خط موی شما داره عقب می رود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کفِ ریش. کف مخصوص ریش تراشی مثال: Please use shaving foam. لطفاً از کف مخصوص اصلاح ریش استفاده کنید.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Please use shaving cream. لطفاً از خمیر ریش استفاده کنید.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سرد. سرسنگین. نجوش 2. غیر دوستانه 3. خصمانه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. منزوی. کناره گیر. مردم گریز 2. غیر اجتماعی. غیر معاشرتی. نجوش 3. مردم گریزانه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سخت کوش. پرکار. جدی مثال: Iranian craftsmen are hardworking people. صنعت گران ایرانی مردمان سخت کوش و پرکاری هستند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی احساس. سرد 2. بی هیجان مثال: an unemotional response to his cordial advance

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( صورت ) از ته تراشیده. بدون ریش و سبیل مثال: You look smarter when you are clean - shaven, though you are handsome with a beard, too. وقتی ریشتان ر ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کاه بن 2. ته ریش مثال: I’d like to have stubble on my face. من می خواهم ته ریش داشته باشم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

موج هوای گرم. دوره هوای گرم مثال: About one hundred people are reported to have died of sunstroke during a heatwave in northern and central India. گ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نقل. روایت 2. ربط. بستگی. ارتباط 3. نسبت. خویشی 4. خویشاوند 5. ( بصورت جمع ) روابط. مناسباط مثال: a near relation یک خویشاوند نزدیک و صمیمی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

تپه شنی. تلماسه. ریگ روان مثال: The day when the earth and the mountains will quake, and the mountains will be like dunes of shifting sand. روزی که ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: She hoped sanctions would suffice to get Iraq out of Kuwait، but warned that force might eventually be necessary. او امیدوار بود برای خارج کرد ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دود 2. بوی دود 3. گاز 4. بو مثال: the barrels send off nasty fumes بشکه ها بوی دود ناخوشایند و نامطبوعی را متصاعد می کنند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فواره 2. منفذ. سوراخ. دهنه 3. ژیگلور 4. ( هواپیمای ) جت 5. فواره زدن. فوران کردن 6. پراندن. بیرون ریختن 7. با جت مسافرت کردن مثال: the pump sent o ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. فرستادن. ارسال کردن 2. اعزام کردن 3. کشتن 4. به سرعت تمام کردن. به انجام رساندن. پایان دادن / ۱. اعزام ۲. گزارش. خبر ۳. سرعت مثال: they dispatche ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. از صافی رد کردن. صاف کردن 2. از صافی گذشتن. رد شدن 3. داخل کردن. ریختن 4. نفوذ کردن. رخنه کردن. رسوخ کردن 5. بطور پنهانی وارد کردن. مثال: a secre ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برداشتن. لغو کردن مثال: I have repeatedly stated that lifting the sanctions is not in your hands. بنده مکرّر این را گفته ام که برداشتن تحریم دست شما ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بد دل مثال: Of course, the Democratic president at the time [Barack Obama] was a two - faced, ill - intentioned person. البته رئیس جمهور دموکرات آن ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بین المجالس. بین پارلمانی مثال: Or during the trips that the inter - parliamentary delegations of the Parliament take, or even without those things, ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

مذاکره مثال: When a point is raised at the negotiating table during negotiations, the response of the other party may be, " Our Parliament won’t all ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قابل مشاهده. دیده شدنی 2. درخور توجه. قابل ملاحظه مثال: It is observable that Teacher plays the most important role in a society آن درخور توجه است ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قدر نشناخته. گمنام مثال: Behind every successful man or woman, there is an unsung hero. a Teacher who silently enjoy tears of happiness when she sees ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: please enter your password لطفا کلمه رمزتان را وارد کنید.