perplexity

/pərˈpleksəti//pəˈpleksɪti/

معنی: حیرت، بهت، حیرانی، سرگشتگی
معانی دیگر: سردرگمی، گیجی، کاتورگی، هامیدگی، آسیمگی، هاژی، پیچیدگی، در همی، چیز بغرنج، مسئله، معضل، مشکل، بغرنجی، دشواری، گیجی کنندگی، حیرت انگیزی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: perplexities
(1) تعریف: the condition of being puzzled, confused, or uncertain.
مترادف: bafflement, doubt, puzzlement
مشابه: bewilderment, complexity, confusion, nonplus

- It was a difficult and painful decision to make, and she was filled with perplexity.
[ترجمه احمد] تصمیم سخت و دردناکی بود و او سردرگم بود
|
[ترجمه گوگل] این تصمیم سخت و دردناکی بود و او پر از گیجی بود
[ترجمه ترگمان] تصمیم گرفتن از این تصمیم دشوار و دردناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A look of perplexity came over his face as he stared at his textbook.
[ترجمه زهره] وقتی به متن کتابش نگاه میکرد احساس سردرگمی به او دست میداد
|
[ترجمه گوگل] در حالی که به کتاب درسی خود خیره شده بود، نگاهی از گیجی روی صورتش آمد
[ترجمه ترگمان] وقتی به کتاب درسی خود نگاه می کرد، حالت سردرگمی بر چهره اش ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a complicated or confused situation or subject.
مترادف: puzzlement, quandary, tangle
مشابه: bind, complication, dilemma, enigma, intricacy, knot, labyrinth, mess, pickle

- This diplomatic crisis is only the first of many perplexities that the new government will have to deal with.
[ترجمه گوگل] این بحران دیپلماتیک تنها اولین مورد از بسیاری از سردرگمی هایی است که دولت جدید باید با آن دست و پنجه نرم کند
[ترجمه ترگمان] این بحران دیپلماتیک تنها اولین بار است که دولت جدید باید با آن برخورد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something that causes puzzlement, confusion, or uncertainty.
مترادف: enigma, puzzle
مشابه: complication, confusion, fluster, mystery, problem, puzzlement, riddle

- Her intense reaction to his remark was a perplexity to him.
[ترجمه گوگل] واکنش شدید او به اظهارات او برای او گیج کننده بود
[ترجمه ترگمان] واکنش شدید او به گفته او مایه تعجب او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the dense perplexity of vines
در هم پیچیدگی و انبوهی تاک ها

2. a look of perplexity on her face
حالت حاکی از حیرت بر چهره ی او

3. I finally managed to disentangle myself from perplexity.
[ترجمه گوگل]بالاخره توانستم خودم را از گیجی جدا کنم
[ترجمه ترگمان]بالاخره موفق شدم خودم را از این سردرگمی خلاص کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She looked at us in perplexity.
[ترجمه گوگل]با گیجی به ما نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با تعجب به ما نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Most of them just stared at her in perplexity.
[ترجمه گوگل]بیشتر آنها با گیجی به او خیره شدند
[ترجمه ترگمان]بیشتر آن ها با حیرت به او خیره شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He began counting them and then, with growing perplexity, counted them a second time.
[ترجمه گوگل]او شروع به شمردن آنها کرد و سپس با حیرت فزاینده آنها را برای بار دوم شمرد
[ترجمه ترگمان]شروع کرد به شمردن آن ها و بعد با تعجب فراوان آن ها را شمرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She stared at the instruction booklet in complete perplexity.
[ترجمه گوگل]با گیجی کامل به دفترچه آموزش خیره شد
[ترجمه ترگمان]با تعجب به دفترچه راهنما نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was perplexity in both their faces.
[ترجمه گوگل]گیجی در چهره هر دوی آنها بود
[ترجمه ترگمان]هر دو چهره مات و مبهوت به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They looked at each other in evident perplexity.
[ترجمه گوگل]آنها با گیجی آشکار به یکدیگر نگاه کردند
[ترجمه ترگمان]با تعجب به هم نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In our perplexity Bohr is at hand to help us.
[ترجمه گوگل]در حیرت ما، بور برای کمک به ما در دسترس است
[ترجمه ترگمان]در این شک و تردید ما به ما کمک خواهد کرد تا به ما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Holmes halted before the next exhibit in some perplexity.
[ترجمه گوگل]هلمز قبل از نمایشگاه بعدی با کمی گیجی متوقف شد
[ترجمه ترگمان]هولمز پیش از نمایشگاه بعدی در سردرگمی ایستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He felt terror, and relief, and perplexity, and a consequent inability to plan anything.
[ترجمه گوگل]او احساس وحشت، آسودگی، و گیجی و در نتیجه ناتوانی در برنامه ریزی برای هر چیزی داشت
[ترجمه ترگمان]احساس وحشت می کرد، احساس آرامش می کرد، و در نتیجه ناتوانی و ناتوانی در این کار امکان نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Fiver made no reply and Hazel paused in perplexity.
[ترجمه گوگل]فایور جوابی نداد و هیزل متحیر مکث کرد
[ترجمه ترگمان]fiver پاسخی نداد و هیزل از تعجب خشکش زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Bernard was in a torment of perplexity.
[ترجمه گوگل]برنارد در عذاب گیجی بود
[ترجمه ترگمان]برنارد ین دچار سردرگمی شدیدی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حیرت (اسم)
bewilderment, admiration, enthusiasm, wonder, surprise, amazement, wonderment, perplexity, astonishment, consternation, delight, rapture, puzzlement, quandary

بهت (اسم)
bewilderment, amazement, perplexity, consternation, stupefaction, stupor, bedazzlement

حیرانی (اسم)
perplexity, astonishment

سرگشتگی (اسم)
bewilderment, perplexity, astonishment, puzzlement

انگلیسی به انگلیسی

• confusion; complication; bafflement
perplexity is the state of being perplexed.

پیشنهاد کاربران

معضل
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : perplex
✅️ اسم ( noun ) : perplexity
✅️ صفت ( adjective ) : perplexed / perplexing
✅️ قید ( adverb ) : perplexedly
the state of feeling confused and worried because you do not understand something
) در حالت جمع ) مشکلات
مسائل
پیچیدگی ها

بپرس