nullify

/ˈnələˌfaɪ//ˈnʌlɪfaɪ/

معنی: بر انداختن، لغو کردن، خنثی نمودن، خنثی کردن، بی اثر کردن، بهم زدن
معانی دیگر: (حقوق) باطل کردن، بی ارزش کردن، ملغی کردن، کان لم یکن کردن، بلا اعتبار کردن، نهست کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: nullifies, nullifying, nullified
مشتقات: nullifier (n.)
(1) تعریف: to cause or declare to have no legal force or effect; make null; invalidate.
مترادف: abrogate, annul, invalidate, negate, quash, rescind, void
متضاد: ratify
مشابه: abate, abolish, annihilate, cancel, countermand, override, overturn, remit, repeal, retract, reverse, revoke, veto, vitiate

(2) تعریف: to cause to have no value or consequence.
مترادف: cancel, compensate for, counteract, neutralize, offset
مشابه: abolish, annihilate, annul, balance out, counterbalance, destroy, eliminate, negate, overcome, revoke, vitiate

- Our extra effort nullified our opponents' early lead.
[ترجمه گوگل] تلاش اضافی ما برتری اولیه حریفان را باطل کرد
[ترجمه ترگمان] تلاش بیشتر ما باعث شد تا مخالفان ما زودتر رهبری شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. we tried to nullify the enemy's propaganda
کوشیدیم که تبلیغات دشمن را خنثی کنیم.

2. He used his broad executive powers to nullify decisions by local governments.
[ترجمه گوگل]او از قدرت اجرایی گسترده خود برای باطل کردن تصمیمات دولت های محلی استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]او از اختیارات اجرایی خود برای خنثی کردن تصمیمات دولت های محلی استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. How can we nullify the enemy's propaganda?
[ترجمه گوگل]چگونه تبلیغات دشمن را باطل کنیم؟
[ترجمه ترگمان]چطور می تونیم تبلیغات دشمن رو از بین ببریم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He may be able to nullify that disadvantage by offering a wider variety of produce.
[ترجمه گوگل]او ممکن است بتواند با ارائه محصولات متنوع تر، این ضرر را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]او ممکن است بتواند این عیب را با ارائه طیف گسترده ای از محصولات خنثی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Recent inflation could nullify the economic growth of the last several years.
[ترجمه گوگل]تورم اخیر می تواند رشد اقتصادی چند سال اخیر را باطل کند
[ترجمه ترگمان]تورم اخیر می تواند رشد اقتصادی چند سال گذشته را خنثی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Even if disease or injury does not nullify our appearance, the law of gravity will soon alter it significantly!
[ترجمه گوگل]حتی اگر بیماری یا آسیب ظاهر ما را باطل نکند، قانون جاذبه به زودی آن را به طور قابل توجهی تغییر خواهد داد!
[ترجمه ترگمان]حتی اگر بیماری یا جراحت ظاهر ما را خنثی نکند، قانون جاذبه به زودی آن را تغییر خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It involves the power to nullify legislative acts on constitutional grounds.
[ترجمه گوگل]این شامل قدرت ابطال اقدامات قانونی بر اساس قانون اساسی است
[ترجمه ترگمان]این لایحه شامل قدرت برای خنثی کردن اقدامات قانونی در زمینه قانون اساسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The revision bill would nullify the 1982 court decree that governs the Bell System breakup.
[ترجمه گوگل]لایحه تجدیدنظر، حکم دادگاه 1982 را که بر فروپاشی سیستم بل حاکم است، باطل می کند
[ترجمه ترگمان]لایحه بازبینی حکم دادگاه ۱۹۸۲ را که بر فروپاشی سیستم بل نظارت دارد را باطل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Its subtle body shift has the power to nullify a forceful attack from an opponent.
[ترجمه گوگل]تغییر بدن ظریف آن قدرت خنثی کردن یک حمله شدید از طرف حریف را دارد
[ترجمه ترگمان]حرکت ظریف بدن قدرت برای خنثی کردن یک حمله قوی از طرف حریف دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The agency has sued to nullify the contract, claiming it was illegal.
[ترجمه گوگل]این آژانس با ادعای غیرقانونی بودن قرارداد، شکایت کرده است
[ترجمه ترگمان]این نهاد برای ابطال قرارداد، اقامه دعوی کرده است و ادعا می کند که این قرارداد غیر قانونی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her husband may confirm or nullify any vow she any sworn pledge to deny herself.
[ترجمه گوگل]شوهرش می‌تواند هر عهدی را که او برای انکار خود قسم خورده تأیید یا باطل کند
[ترجمه ترگمان]شوهرش ممکن است هر قولی را که سوگند یاد کرده باشد از بین ببرد یا از آن قسم بخورد که انکار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When government issues an unconstitutiond law, states can nullify ( ignore ) the law.
[ترجمه گوگل]وقتی دولت قانون غیرقانونی صادر می کند، ایالت ها می توانند قانون را باطل کنند (بی توجهی کنند)
[ترجمه ترگمان]زمانی که دولت یک قانون unconstitutiond را حل کند، دولت ها می توانند قانون را ابطال (نادیده بگیرند)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Judges were unwilling to nullify government decisions.
[ترجمه گوگل]قضات حاضر به ابطال تصمیمات دولت نبودند
[ترجمه ترگمان]قضات مایل به خنثی کردن تصمیمات دولتی نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If voted into law, it will nullify the CRB's decision.
[ترجمه گوگل]اگر به قانون رای داده شود، تصمیم CRB باطل خواهد شد
[ترجمه ترگمان]اگر به قانون رای داده شود، تصمیم CRB را باطل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. What if some were unfaithful? Does their faithlessness nullify the faithfulness of God?
[ترجمه گوگل]اگر بعضی ها خیانت می کردند چه؟ آیا بی ایمانی آنها وفای خدا را باطل می کند؟
[ترجمه ترگمان]اگه یه خورده بی وفایی کرده باشن چی؟ خیانت اونا به خاطر وفاداری به خدا خیانت می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برانداختن (فعل)
abolish, overthrow, deracinate, destroy, exterminate, nullify, overturn, subvert

لغو کردن (فعل)
abrogate, annul, nullify, repeal, cancel, override, countermand, disannul, rescind, revoke, supersede

خنثی نمودن (فعل)
nullify, cancel, annihilate, thwart, neutralize, negate, frustrate

خنثی کردن (فعل)
negative, annul, nullify, cancel, undo, stultify, neuter, thwart, neutralize, negate, frustrate, counteract, foil, offset, counterbalance, countervail, discomfit

بی اثر کردن (فعل)
nullify, undo, void, counteract, foil, deactivate, enervate

بهم زدن (فعل)
rough, overthrow, nullify, stir, mix, shake, disturb, poach, knock up, liquidate, poke, disorganize, disestablish, rouse

تخصصی

[حقوق] باطل کردن، لغو کردن، خنثی کردن، کان لم یکن کردن

انگلیسی به انگلیسی

• make null; annul; invalidate, negate
to nullify something means to make it ineffective; a formal use.
to nullify a legal decision or procedure means to declare it not legally valid; a legal use.

پیشنهاد کاربران

از درجه اعتبار ساقط شدن
بی اثر شدن
1 - ابطال کردن، باطل کردن، ملغی کردن، لغو کردن
2 - خنثی نمودن/ کردن، بی اثر کردن، بی ارزش کردن
nullify
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : nullify
✅️ اسم ( noun ) : nullity / nullification
✅️ صفت ( adjective ) : null
✅️ قید ( adverb ) : _
بی اثر کردن

بپرس