پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٧٧)
مثال: a monster carp یک ماهی کپور عظیم الجثه
1. افسانه ای. اساطیری 2. مشهور. سرشناس مثال: legendary sea monsters هیولاهای افسانه ای و اساطیری دریا
1. دوشیزه وار. دخترانه 2. ملیح. لطیف. ظریف مثال: her maidenly modesty حجب و حیای دخترانه ی او
1. آرزو. امید. ارمان 2. مکیدن. مکش 3. ( زبان شناسی ) دمِش 4. استنشاق مثال: the modesty of his aspirations اعتدال و میانه روی در آرزوهایش
مخمل مثال: the nap of the velvet پرزِ مخمل
سرتراشیده. اسکین هد. ( جوانانی در بریتانیا که سر خود را می تراشند و شلوار تنگ و چکمه می پوشند و اهل درگیری و خشونت اند ) مثال: a gang of skinheads m ...
پاندا: مثال: pandas rarely mate in captivity پانداها به ندرت در قفس جفتگیری می کنند.
1. یاخته ای. سلولی 2. خانه خانه. سوراخ سوراخ. منفذ دار مثال: the cellular make - up of plants ساختار سلولی گیاهان.
خمره. خم مثال: a vat of liquid یک خمره {حاوی} مایع
بی روح. ملال آور. مرده. خسته کننده مثال: a limp and lackluster speech یک سخنرانی بی حال و خسته کننده
1. توصیف. وصف. تصویر 2. ایفای نقش. نقش. 3. نمایش
غضب. غیظ. خشم مثال: the ire in her face was barely leashed خشم و غضب در صورتش به سختی مهار شده بود.
نطق اتشین مثال: he launched into a tirade او یک نطق آتشین را آغاز کرد.
1. مغرض. خبیث. بد ذات 2. مغرضانه. ناشی از سوء نیت مثال: it was not in Daisy's nature to be bitchy در ذات دیزی نبود که خبیث و بدذات باشد.
1. کنتور 2. متر 3. ( شعر ) وزن 4. ( در ترکیب ) – سنج. – شمار مثالل: the needle on the meter عقربه و شاخصِ روی کنتور Give me the meter. متر را بده ب ...
1. از طریقِ. از راهِ 2. بوسیله ی. توسطِ مثال: the virus is transmitted via needles ویروس ها از طریق سوزن سورنگ منتقل شده اند.
1. حمایت مالی. پشتیبانی مالی. تامین هزینه 2. حمایت مثال: sponsorship is a form of advertising حمایت مالی گونه ای از تبلیغ است.
مردم شهر. اهالی شهر مثال: Townsfolk observed the one - year anniversary of the flood اهالی شهر مراسم سالگرد یکمین سال سیل را برگزار کردند.
مردم شهر. اهالی شهر مثال: townspeople observed the one - year anniversary of the flood اهالی شهر مراسم سالگرد یکمین سال سیل را برگزار کردند.
1. مارکسیست 2. مارکسیستی مثال: broadly Marxist in orientation عمدتا در گرایش مارکسیست
رادار مثال: the orientation of the radar station جهت یابی ایستگاه رادار
1. صرف 2. هزینه. خرج 3. هزینه ها. مخارج مثال: an outline of expenditure for each department خلاصه ای از خرج و مخارج برای هر وزارتخانه
1. برده وار. برده صفت. مطیع 2. فاقد ابتکار. کورکورانه مثال: a slavish addiction to fashion یک میل وافرِ کورکورانه به مد
مثال: his heroin addiction اعتیاد او به هروئین
1. سرویس رفت و برگشت 2. اتوبوس فضایی. شاتل 3. توپ بدمینتون 4. ( نساجی. چرخ خیاطی ) ماکو 5. ( پرواز و غیره ) رفت و برگشت 6. رفتن و آمدن. رفتن و برگشتن ...
۱. فیلارمونیک ( دوستدار یا طرفدار موسیقی ) ۲. ارکستر سمفونی مثال: he rehearsed the Vienna Philharmonic
مثال: They are uninformed. Explain these to them آنها ناآگاه و بی اطلاع هستند. اینها را برایشان توضیح بدهید.
شکاک. مردد مثال: union leaders remain skeptical رهبران اتحادیه شکاک و مردد مانده اند.
امروزی مثال: Finally, this third point is the most important of all, you need to use appropriate language, a modern - day language that is understan ...
1. مشترک. ۲. اعانه دهنده مثال: they refunded the subscribers آنها {پول} مشترکین را بازپرداخت کردند.
سانسور . ممیزی مثال: negligence of censorship rules تسامح درباره ی قوانین سانسور و ممیزی
1. زوزه 2. فریاد. جیغ. عربده 3. زوزه کشیدن 4. فریاد کشیدن. نعره کشیدن 5. حق حق گریه کردن مثال: the wind howled without remission باد بدون فروکش {کردن ...
1. اجرت. دستمزد. حق الزحمه. هزینه 2. ( پزشک ) ویزیت 3. ( دانشگاه یا مدرسه ) شهریه 4. ( وکیل ) حق الوکاله 5. ( عضویت و غیره ) حقِ. . . 6. حق الزحمه پر ...
فراوان. بسیار پر شمار مثال: some animals reproduce prolifically بعضی از حیوانات بسیار پر شمار و فراوان تولید مثل می کنند.
1. ( ضمیر انعکاسی اول شخص جمع ) خودمان را. به خودمان. از خودمان. خودمان 2. ( ضمیر تاکیدی ) خودمان مثال: we resigned ourselves to a long wait ما خودم ...
وکیل مدافع. وکیل دعاوی مثال: solicitors can retain a barrister مشاوران حقوقی می توانند حق الوکاله یک وکیل مدافع را از پیش پرداخت کنند.
1. ذیحق. بر حق. محق 2. قانونی 3. بحق. عادلانه. منصفانه. درست مثال: he restored it to its rightful owner او آن را به صاحب و مالک قانونی اش بازگرداند.
1. کجا 2. کجاها 3. محل. جا مثال: the police can't reveal his whereabouts پلیس نمی تواند محل و جای او را فاش کند.
صندلی چرخ دار مثال: a new kind of wheelchair یک نوع جدید از صندلی چرخ دار
1. نرم. انعطاف پذیر 2. نرمش کردن. ( خود را ) گرم کردن مثال: the runners were limbering up دونده ها داشتند نرمش می کردند. دونده ها داشتند خودشان را گ ...
شرم آور. ننگین. خفت آور مثال: the army's ignominious defeat شکست شرم آور و ننگین ارتش
1. تخریب 2. نفی کردن. در هم کوبیدن 2. ( عامیانه ) بلعیدن مثال: the farmhouse has been saved from demolition خانه رعیتی از تخریب حفظ شده بود.
1. دوشادوش. پهلو به پهلو. به موازات هم. موازی 2. ثانوی. فرعی. جنبی. غیر مستقیم 3. اضافی 4. ( خویشاوند ) نسبی. غیر مستقیم 5. تضمینی. تضمین شده. 6. وثی ...
این طرف و آن طرف سرگردان بودن. این طرف و آن طرف پرسه زدن. آلاخون والاخون بودن مثال: He has fled and is wandering around in order to avoid being arres ...
1. ناکافی . نابسنده 2. کم. ضعیف مثال: there was insufficient collateral to satisfy the loan وثیقه ی ناکافی برای بازپرداخت استقراض وجود داشت. برای با ...
جامعه اروپا مثال: products which satisfy the EC's criteria محصولاتی که ضوابط و معیارهای جامعه ی اروپا را برآورد.
کشور بلغارستان مثال: Bulgaria was then a Russian satellite کشور بلغارستان در آن هنگام یک وابسته و دنباله روی روسی بود.
1. شاد. پر شور. سرزنده 2. متهورانه. شجاعانه مثال: a spirited resistance یک مقاومت و ایستادگی شجاعانه و متهورانه
1. اقتدار. حاکمیت. فرمانروایی 2. خودمختاری. استقلال 3. بلند مرتبگی 4. کشور مستقل
ناظر. تماشاچی مثال: onlookers were scattered in all directions تماشاچی ها در همه جهت پخش و پراکنده شده بودند. panicky onlookers ran for cover تماشا ...