پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٣٥٩)
پیش بخاری مثال: a whole marble mantelpiece یک پیش بخاری مرمری سالم
کوشا. سخت کوش. پر کار. جدی مثال: they should be industrious at their lessons آنها باید در درسهایشان سخت کوش و پرکار باشند.
1. طفره رفتن. شانه خالی کردن از. از زیر ( چیزی ) در رفتن 2. رو گردان بودن از 3. فرار کردن از. در رفتن از. از چنگ ( کسی یا چیزی ) گریختن 4. جا خالی دا ...
دشمنی مثال: And ill feeling for a people should never lead you to be unfair
1. استراتژیکی. استراتژیک . راه بردی 2. تاکتیکی 3. اساسی. کلیدی. مهم 4. حساس. حیاتی 5. سوق الجیشی . ( مربوط به ) رزم ارایی 7. نظامی. جنگی 8. مهم از لح ...
بند انگشت مثال: he grazed his knuckles on the box او بندهای انگشت اش را روی جعبه چرخاند
1. بسیار سرد 2. سرد. نامهربان. غیر دوستانه 3. ( درجه حرارت ) صفر مثال: fans braved freezing temperatures to see them play تماشاچی های ورزش دوست با ...
1. حفاظت. محافظت. حفظ 2. حفاظت منابع طبیعی 3. حفاظت محیط زیستی 4. ( فیزیک ) بقا. بایستگی. پایستاری. پایندگی 5. صرفه جویی مثال: traffic would destroy ...
ولتاژ. اختلاف سطح مثال: the voltage is not sufficient to cause harm ولتاژ به اندازه ای نیست که باعث آسیب و صدمه بشود.
1. دستگاه فکس 2. پست تصویری. فکس 3. فکس کردن. پست تصویری کردن مثال: the raiders stole a fax machine مهاجمین یک دستگاه فکس {دورنگار} را دزدیدند.
1. عصبانیت. ناراحتی. آزردگی 2. تحریک 3. عامل تحریک. ماده محرک 4. حساسیت ( =سوزش خارش و غیره ) مثال: she suppressed her irritation او عصبانیت و نارا ...
1. بازنمایی. بازنمود 2. تصویرگری 3. عرضه. ارائه 4. نمایندگی 5. ( حقوقی ) وکالت. وکیل 6. تمثال. شمایل 7. نمایش مثال: representation by a union نمایند ...
1. نامزدی. معرفی 2. انتصاب 3. نامزد. داوطلب ( در انتخابات ) مثال: his rival for the nomination رقیب او برای نامزدی {در انتخابات}
اقتصاد آزاد مثال: the principle of laissez - faire اصل و قاعده کلی اقتصاد آزاد
مراسم تشییع جنازه مثال: Of course, we have seen these in various other forms such as the 22nd of Bahman rallies and these incredible, unique funeral ...
1. جوجه های همزاد 2. ( مجازی ) جوجه ها. توله ها 3. تخمی، ( مخصوص ) تخم کشی 4. روی تخم خوابیدن 5. به فکر فرو رفتن 6. خود خوری کردن 7. ( بالای جایی ) ق ...
1. ( موی سر ) مدل آفریقایی 2. آفریقایی مثال: Afro - Caribbean culture تمدن و فرهنگ افریقایی {حوزة} کارائیب
1. تخفیف 2. تنزیل / 1. باور نکردن. مبالغه پنداشتن 2. نادیده گرفتن. اهمیت ندادن به 3. تخفیف دادن 4. تنزیل کردن مثال: discounts for early payment تخفیف ...
1. بطور بحرانی. بطور جدی. وخیم 2. انتقاد آمیز. عیب جویانه 3. نقادانه. موشکافانه مثال: he was critically wounded او بطور جدی مجروح و زخمی شده بود.
بیماری قند. دیابت مثال: the relationship between diet and diabetes ارتباط بین رژیم غذایی و دیابت
تبلیغاتی مثال: In front of cameras, they burned people alive and they drowned them alive, all while benefiting from the financial backing of the US ...
1. قانون اساسی 2. اساسنامه 3. ساخت. ترکیب. تشکل 4. تاسیس. تشکیل 5. سرشت. خمیره. طبع 6. بنیه مثال: the proposal of a new constitution پیشنهاد و طرحِ ی ...
گله. رمه. گذشته فعل drive مثال: soldiers deserted in droves سربازها بطرف گله ها/ رمه ها فرار کردند.
ماشین نویسی مثال: typing was another of her accomplishments ماشین نویسی یکی دیگر از هنر ها و مهارتهای او بود.
یک دوره مسابقه. تورنمنت مثال: a tournament for young players یک دوره مسابقه و تورنمنت برای بازیکنان جوان
1. آتشین. تحریک آمیز. فتنه انگیز. آتش افروز 2. التهابی. ملتهب مثال: anti - inflammatory drugs داروهای ضد التهابی
روزانه. روز به روز. روزمره مثال: the day - to - day administration of the company مدیریت روزمره شرکت
1. ( مربوط به ) جلوگیری. ضد بارداری 2. وسیله جلوگیری. وسیله ضد ابستنی مثال: a contraceptive sheath. یک کاپوت ضد بارداری
اتاق نشیمن مثال: they adjourned to the sitting room for liqueurs آنها برای صرف لیکور ( نوشابه الکلی ) به اتاق نشیمن تشریف بردند.
1. شوالیه مانند. شوالیه وار 2. دلیرانه. جوانمردانه مثال: knightly deeds کردارها و اعمال جوانمردانه و دلیرانه
با املای غلط نوشته شده مثال: flag the misspelt words لغتهای با املای غلط نوشته شده را مشخص کن
اسیدی مثال: acidic water can eat away at pipes آب اسیدی می تواند در لوله ها فرسودگی ایجاد کند.
1. صمیمانه. دوستانه. گرم 2. سالم. قبراق. سرحال. سرزنده 3. شاد و شنگول. باحال 4. بزرگ. زیاد. مفصل مثال: we ate a hearty breakfast ما یک صبحانة مفصل خو ...
دباغ. شش پنس مثال: they gave a tanner each آنها به هر کدام یک {سکه} شش پنسی دادند.
1. حماقت 2. کار احمقانه. عمل احمقانه. حرف احمقانه 3. عمارت مجلل و تزئینی مثال: I have injured no one by my folly من با حماقت خودم به هیچ کسی زیان نر ...
( جانور ) سخت پوست مثال: scientists discovered a new way of dating fossil crustaceans دانشمندان راه جدیدی برای تعیین قدمت فسیل سخت پوستان پیدا کردند.
1. فسیل. سنگواره 2. آدم متحجر 3. فسیلی. سنگواره ای مثال: scientists discovered a new way of dating fossil crustaceans دانشمندان راه جدیدی برای تعیین ...
1. فاقد حس مسئولیت. وظیفه نشناس 2. غیر مسئول. بدون مسئولیت 3. غیر مسئولانه. بی بند و بار مثال: I consider him irresponsible من او را وظیفه نشناس و غی ...
1. کوچک. کم اهمیت. پیش پا افتاده. جزئی 2. خرد. خرده پا. جزء 3. بیهوده. بی جهت 4. تنگ نظر 5. تنگ نظرانه مثال: they got sucked into petty crime آنها { ...
1. توطئه 2. تبانی. همدستی 3. تقارن. همزمانی
1. مسئولیت. تعهد 2. بدهی. دین. تعهد 3. استعداد. آمادگی 4. مایه دردسر. مصیبت. وبال گردن مثال: a written admission of liability یک اعتراف کتبی از دین و ...
1. زیاد. فراوان 2. سخاوتمندانه 3. از روی بزرگواری. با بلند نظری
1. چرخش رو به بهبود. بهبود ناگهانی. بهبود 2. افزایش ناگهانی. افزایش 3. جهش
1. اعطا 2. امتیاز 3. تسلیم. پذیرش. قبول 4. مصالحه. سازش. توافق 5. تخفیف 6. امتیاز بهره برداری 7. حق بهره برداری مثال: concessions were wrung from the ...
1. ( کشتی کوچک یا قایق ) کاپیتان 2. ( تیم ) کاپیتان 3. کاپیتان ( تیم یا قایق ) بودن مثال: the skipper gave the order to abandon ship کاپیتان دستور د ...
سفالی. سفالین. سرامیک مثال: such ceramics are highly esteemed یک چنین سرامیک هایی خیلی با ارزش هستند.
پرچم های کوچک اذین بندی مثال: the street was decked with bunting خیابان با پرچم های کوچک آذین بندی، تزئین شده بود.
جلبک ها مثال: There are various kind of algae in the oceans. انواع و اقسام گوناگون و متنوعی از جلبکها در اقیانوسها وجود دارد.
1. بررسی شده. تحقیق شده. حساب شده 2. مهم. مورد توجه مثال: it was not impulsive, but rather a considered decision آن شتاب زده نبود، بلکه نسبتا یک تصم ...
1. تکانشی. ضربه ای 2. ویری. تابع میل آنی 3. نسنجیده. حساب نشده. شتاب زده 4. آنی. بی مقدمه مثال: it was not impulsive, but rather a considered decisio ...