پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٥٩)

بازدید
٦,٩٤٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش بخاری مثال: a whole marble mantelpiece یک پیش بخاری مرمری سالم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کوشا. سخت کوش. پر کار. جدی مثال: they should be industrious at their lessons آنها باید در درسهایشان سخت کوش و پرکار باشند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. طفره رفتن. شانه خالی کردن از. از زیر ( چیزی ) در رفتن 2. رو گردان بودن از 3. فرار کردن از. در رفتن از. از چنگ ( کسی یا چیزی ) گریختن 4. جا خالی دا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دشمنی مثال: And ill feeling for a people should never lead you to be unfair

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. استراتژیکی. استراتژیک . راه بردی 2. تاکتیکی 3. اساسی. کلیدی. مهم 4. حساس. حیاتی 5. سوق الجیشی . ( مربوط به ) رزم ارایی 7. نظامی. جنگی 8. مهم از لح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بند انگشت مثال: he grazed his knuckles on the box او بندهای انگشت اش را روی جعبه چرخاند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. بسیار سرد 2. سرد. نامهربان. غیر دوستانه 3. ( درجه حرارت ) صفر مثال: fans braved freezing temperatures to see them play تماشاچی های ورزش دوست با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. حفاظت. محافظت. حفظ 2. حفاظت منابع طبیعی 3. حفاظت محیط زیستی 4. ( فیزیک ) بقا. بایستگی. پایستاری. پایندگی 5. صرفه جویی مثال: traffic would destroy ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ولتاژ. اختلاف سطح مثال: the voltage is not sufficient to cause harm ولتاژ به اندازه ای نیست که باعث آسیب و صدمه بشود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. دستگاه فکس 2. پست تصویری. فکس 3. فکس کردن. پست تصویری کردن مثال: the raiders stole a fax machine مهاجمین یک دستگاه فکس {دورنگار} را دزدیدند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. عصبانیت. ناراحتی. آزردگی 2. تحریک 3. عامل تحریک. ماده محرک 4. حساسیت ( =سوزش خارش و غیره ) مثال: she suppressed her irritation او عصبانیت و نارا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

1. بازنمایی. بازنمود 2. تصویرگری 3. عرضه. ارائه 4. نمایندگی 5. ( حقوقی ) وکالت. وکیل 6. تمثال. شمایل 7. نمایش مثال: representation by a union نمایند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. نامزدی. معرفی 2. انتصاب 3. نامزد. داوطلب ( در انتخابات ) مثال: his rival for the nomination رقیب او برای نامزدی {در انتخابات}

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اقتصاد آزاد مثال: the principle of laissez - faire اصل و قاعده کلی اقتصاد آزاد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مراسم تشییع جنازه مثال: Of course, we have seen these in various other forms such as the 22nd of Bahman rallies and these incredible, unique funeral ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. جوجه های همزاد 2. ( مجازی ) جوجه ها. توله ها 3. تخمی، ( مخصوص ) تخم کشی 4. روی تخم خوابیدن 5. به فکر فرو رفتن 6. خود خوری کردن 7. ( بالای جایی ) ق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( موی سر ) مدل آفریقایی 2. آفریقایی مثال: Afro - Caribbean culture تمدن و فرهنگ افریقایی {حوزة} کارائیب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. تخفیف 2. تنزیل / 1. باور نکردن. مبالغه پنداشتن 2. نادیده گرفتن. اهمیت ندادن به 3. تخفیف دادن 4. تنزیل کردن مثال: discounts for early payment تخفیف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. بطور بحرانی. بطور جدی. وخیم 2. انتقاد آمیز. عیب جویانه 3. نقادانه. موشکافانه مثال: he was critically wounded او بطور جدی مجروح و زخمی شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بیماری قند. دیابت مثال: the relationship between diet and diabetes ارتباط بین رژیم غذایی و دیابت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تبلیغاتی مثال: In front of cameras, they burned people alive and they drowned them alive, all while benefiting from the financial backing of the US ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. قانون اساسی 2. اساسنامه 3. ساخت. ترکیب. تشکل 4. تاسیس. تشکیل 5. سرشت. خمیره. طبع 6. بنیه مثال: the proposal of a new constitution پیشنهاد و طرحِ ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

گله. رمه. گذشته فعل drive مثال: soldiers deserted in droves سربازها بطرف گله ها/ رمه ها فرار کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماشین نویسی مثال: typing was another of her accomplishments ماشین نویسی یکی دیگر از هنر ها و مهارتهای او بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک دوره مسابقه. تورنمنت مثال: a tournament for young players یک دوره مسابقه و تورنمنت برای بازیکنان جوان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. آتشین. تحریک آمیز. فتنه انگیز. آتش افروز 2. التهابی. ملتهب مثال: anti - inflammatory drugs داروهای ضد التهابی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روزانه. روز به روز. روزمره مثال: the day - to - day administration of the company مدیریت روزمره شرکت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مربوط به ) جلوگیری. ضد بارداری 2. وسیله جلوگیری. وسیله ضد ابستنی مثال: a contraceptive sheath. یک کاپوت ضد بارداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اتاق نشیمن مثال: they adjourned to the sitting room for liqueurs آنها برای صرف لیکور ( نوشابه الکلی ) به اتاق نشیمن تشریف بردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. شوالیه مانند. شوالیه وار 2. دلیرانه. جوانمردانه مثال: knightly deeds کردارها و اعمال جوانمردانه و دلیرانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با املای غلط نوشته شده مثال: flag the misspelt words لغتهای با املای غلط نوشته شده را مشخص کن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسیدی مثال: acidic water can eat away at pipes آب اسیدی می تواند در لوله ها فرسودگی ایجاد کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. صمیمانه. دوستانه. گرم 2. سالم. قبراق. سرحال. سرزنده 3. شاد و شنگول. باحال 4. بزرگ. زیاد. مفصل مثال: we ate a hearty breakfast ما یک صبحانة مفصل خو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دباغ. شش پنس مثال: they gave a tanner each آنها به هر کدام یک {سکه} شش پنسی دادند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. حماقت 2. کار احمقانه. عمل احمقانه. حرف احمقانه 3. عمارت مجلل و تزئینی مثال: I have injured no one by my folly من با حماقت خودم به هیچ کسی زیان نر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( جانور ) سخت پوست مثال: scientists discovered a new way of dating fossil crustaceans دانشمندان راه جدیدی برای تعیین قدمت فسیل سخت پوستان پیدا کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. فسیل. سنگواره 2. آدم متحجر 3. فسیلی. سنگواره ای مثال: scientists discovered a new way of dating fossil crustaceans دانشمندان راه جدیدی برای تعیین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. فاقد حس مسئولیت. وظیفه نشناس 2. غیر مسئول. بدون مسئولیت 3. غیر مسئولانه. بی بند و بار مثال: I consider him irresponsible من او را وظیفه نشناس و غی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کوچک. کم اهمیت. پیش پا افتاده. جزئی 2. خرد. خرده پا. جزء 3. بیهوده. بی جهت 4. تنگ نظر 5. تنگ نظرانه مثال: they got sucked into petty crime آنها { ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. توطئه 2. تبانی. همدستی 3. تقارن. همزمانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. مسئولیت. تعهد 2. بدهی. دین. تعهد 3. استعداد. آمادگی 4. مایه دردسر. مصیبت. وبال گردن مثال: a written admission of liability یک اعتراف کتبی از دین و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. زیاد. فراوان 2. سخاوتمندانه 3. از روی بزرگواری. با بلند نظری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. چرخش رو به بهبود. بهبود ناگهانی. بهبود 2. افزایش ناگهانی. افزایش 3. جهش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. اعطا 2. امتیاز 3. تسلیم. پذیرش. قبول 4. مصالحه. سازش. توافق 5. تخفیف 6. امتیاز بهره برداری 7. حق بهره برداری مثال: concessions were wrung from the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( کشتی کوچک یا قایق ) کاپیتان 2. ( تیم ) کاپیتان 3. کاپیتان ( تیم یا قایق ) بودن مثال: the skipper gave the order to abandon ship کاپیتان دستور د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سفالی. سفالین. سرامیک مثال: such ceramics are highly esteemed یک چنین سرامیک هایی خیلی با ارزش هستند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرچم های کوچک اذین بندی مثال: the street was decked with bunting خیابان با پرچم های کوچک آذین بندی، تزئین شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جلبک ها مثال: There are various kind of algae in the oceans. انواع و اقسام گوناگون و متنوعی از جلبکها در اقیانوسها وجود دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. بررسی شده. تحقیق شده. حساب شده 2. مهم. مورد توجه مثال: it was not impulsive, but rather a considered decision آن شتاب زده نبود، بلکه نسبتا یک تصم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

1. تکانشی. ضربه ای 2. ویری. تابع میل آنی 3. نسنجیده. حساب نشده. شتاب زده 4. آنی. بی مقدمه مثال: it was not impulsive, but rather a considered decisio ...