پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٧)

بازدید
٥,٣٥٧
تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: a monster carp یک ماهی کپور عظیم الجثه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. افسانه ای. اساطیری 2. مشهور. سرشناس مثال: legendary sea monsters هیولاهای افسانه ای و اساطیری دریا

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دوشیزه وار. دخترانه 2. ملیح. لطیف. ظریف مثال: her maidenly modesty حجب و حیای دخترانه ی او

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٥

1. آرزو. امید. ارمان 2. مکیدن. مکش 3. ( زبان شناسی ) دمِش 4. استنشاق مثال: the modesty of his aspirations اعتدال و میانه روی در آرزوهایش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخمل مثال: the nap of the velvet پرزِ مخمل

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

سرتراشیده. اسکین هد. ( جوانانی در بریتانیا که سر خود را می تراشند و شلوار تنگ و چکمه می پوشند و اهل درگیری و خشونت اند ) مثال: a gang of skinheads m ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

پاندا: مثال: pandas rarely mate in captivity پانداها به ندرت در قفس جفتگیری می کنند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. یاخته ای. سلولی 2. خانه خانه. سوراخ سوراخ. منفذ دار مثال: the cellular make - up of plants ساختار سلولی گیاهان.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خمره. خم مثال: a vat of liquid یک خمره {حاوی} مایع

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی روح. ملال آور. مرده. خسته کننده مثال: a limp and lackluster speech یک سخنرانی بی حال و خسته کننده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. توصیف. وصف. تصویر 2. ایفای نقش. نقش. 3. نمایش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غضب. غیظ. خشم مثال: the ire in her face was barely leashed خشم و غضب در صورتش به سختی مهار شده بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نطق اتشین مثال: he launched into a tirade او یک نطق آتشین را آغاز کرد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مغرض. خبیث. بد ذات 2. مغرضانه. ناشی از سوء نیت مثال: it was not in Daisy's nature to be bitchy در ذات دیزی نبود که خبیث و بدذات باشد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کنتور 2. متر 3. ( شعر ) وزن 4. ( در ترکیب ) – سنج. – شمار مثالل: the needle on the meter عقربه و شاخصِ روی کنتور Give me the meter. متر را بده ب ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. از طریقِ. از راهِ 2. بوسیله ی. توسطِ مثال: the virus is transmitted via needles ویروس ها از طریق سوزن سورنگ منتقل شده اند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. حمایت مالی. پشتیبانی مالی. تامین هزینه 2. حمایت مثال: sponsorship is a form of advertising حمایت مالی گونه ای از تبلیغ است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مردم شهر. اهالی شهر مثال: Townsfolk observed the one - year anniversary of the flood اهالی شهر مراسم سالگرد یکمین سال سیل را برگزار کردند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

مردم شهر. اهالی شهر مثال: townspeople observed the one - year anniversary of the flood اهالی شهر مراسم سالگرد یکمین سال سیل را برگزار کردند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مارکسیست 2. مارکسیستی مثال: broadly Marxist in orientation عمدتا در گرایش مارکسیست

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رادار مثال: the orientation of the radar station جهت یابی ایستگاه رادار

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. صرف 2. هزینه. خرج 3. هزینه ها. مخارج مثال: an outline of expenditure for each department خلاصه ای از خرج و مخارج برای هر وزارتخانه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. برده وار. برده صفت. مطیع 2. فاقد ابتکار. کورکورانه مثال: a slavish addiction to fashion یک میل وافرِ کورکورانه به مد

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: his heroin addiction اعتیاد او به هروئین

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. سرویس رفت و برگشت 2. اتوبوس فضایی. شاتل 3. توپ بدمینتون 4. ( نساجی. چرخ خیاطی ) ماکو 5. ( پرواز و غیره ) رفت و برگشت 6. رفتن و آمدن. رفتن و برگشتن ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. فیلارمونیک ( دوستدار یا طرفدار موسیقی ) ۲. ارکستر سمفونی مثال: he rehearsed the Vienna Philharmonic

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: They are uninformed. Explain these to them آنها ناآگاه و بی اطلاع هستند. اینها را برایشان توضیح بدهید.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکاک. مردد مثال: union leaders remain skeptical رهبران اتحادیه شکاک و مردد مانده اند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

امروزی مثال: Finally, this third point is the most important of all, you need to use appropriate language, a modern - day language that is understan ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مشترک. ۲. اعانه دهنده مثال: they refunded the subscribers آنها {پول} مشترکین را بازپرداخت کردند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سانسور . ممیزی مثال: negligence of censorship rules تسامح درباره ی قوانین سانسور و ممیزی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زوزه 2. فریاد. جیغ. عربده 3. زوزه کشیدن 4. فریاد کشیدن. نعره کشیدن 5. حق حق گریه کردن مثال: the wind howled without remission باد بدون فروکش {کردن ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اجرت. دستمزد. حق الزحمه. هزینه 2. ( پزشک ) ویزیت 3. ( دانشگاه یا مدرسه ) شهریه 4. ( وکیل ) حق الوکاله 5. ( عضویت و غیره ) حقِ. . . 6. حق الزحمه پر ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراوان. بسیار پر شمار مثال: some animals reproduce prolifically بعضی از حیوانات بسیار پر شمار و فراوان تولید مثل می کنند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( ضمیر انعکاسی اول شخص جمع ) خودمان را. به خودمان. از خودمان. خودمان 2. ( ضمیر تاکیدی ) خودمان مثال: we resigned ourselves to a long wait ما خودم ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

وکیل مدافع. وکیل دعاوی مثال: solicitors can retain a barrister مشاوران حقوقی می توانند حق الوکاله یک وکیل مدافع را از پیش پرداخت کنند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ذیحق. بر حق. محق 2. قانونی 3. بحق. عادلانه. منصفانه. درست مثال: he restored it to its rightful owner او آن را به صاحب و مالک قانونی اش بازگرداند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کجا 2. کجاها 3. محل. جا مثال: the police can't reveal his whereabouts پلیس نمی تواند محل و جای او را فاش کند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صندلی چرخ دار مثال: a new kind of wheelchair یک نوع جدید از صندلی چرخ دار

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نرم. انعطاف پذیر 2. نرمش کردن. ( خود را ) گرم کردن مثال: the runners were limbering up دونده ها داشتند نرمش می کردند. دونده ها داشتند خودشان را گ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرم آور. ننگین. خفت آور مثال: the army's ignominious defeat شکست شرم آور و ننگین ارتش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تخریب 2. نفی کردن. در هم کوبیدن 2. ( عامیانه ) بلعیدن مثال: the farmhouse has been saved from demolition خانه رعیتی از تخریب حفظ شده بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دوشادوش. پهلو به پهلو. به موازات هم. موازی 2. ثانوی. فرعی. جنبی. غیر مستقیم 3. اضافی 4. ( خویشاوند ) نسبی. غیر مستقیم 5. تضمینی. تضمین شده. 6. وثی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

این طرف و آن طرف سرگردان بودن. این طرف و آن طرف پرسه زدن. آلاخون والاخون بودن مثال: He has fled and is wandering around in order to avoid being arres ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ناکافی . نابسنده 2. کم. ضعیف مثال: there was insufficient collateral to satisfy the loan وثیقه ی ناکافی برای بازپرداخت استقراض وجود داشت. برای با ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جامعه اروپا مثال: products which satisfy the EC's criteria محصولاتی که ضوابط و معیارهای جامعه ی اروپا را برآورد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشور بلغارستان مثال: Bulgaria was then a Russian satellite کشور بلغارستان در آن هنگام یک وابسته و دنباله روی روسی بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شاد. پر شور. سرزنده 2. متهورانه. شجاعانه مثال: a spirited resistance یک مقاومت و ایستادگی شجاعانه و متهورانه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اقتدار. حاکمیت. فرمانروایی 2. خودمختاری. استقلال 3. بلند مرتبگی 4. کشور مستقل

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

ناظر. تماشاچی مثال: onlookers were scattered in all directions تماشاچی ها در همه جهت پخش و پراکنده شده بودند. panicky onlookers ran for cover تماشا ...