پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)

بازدید
٢,٢٢٥
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. صندلی دسته دار ۲. مبل / ۱. اهل حرف. بی عمل. دور از عمل. غیر عملی ۲. کتابی. روی کاغذ. در عالم حرف ۳. راحت طلبانه مثال: he settled into an armchair ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. رسوب. ته نشین ۲. لِرد ۳. لای مثال: sediment settles at the bottom رسوب در پایین ته نشین می شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

( رنگ مو ) شرابی. خرمایی مثال: the blue dress set off her auburn hair لباس آبی، {رنگ موی} خرمایی و شرابی اش را تقویت می کند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ضربدری. متقاطع ۲. به طور ضربدری. به حالت متقاطع / ۱. شبکه ۲. همدیگر را قطع کردن. ۳. قطع کردن. ایجاد شبکه کردن ۴. ضربدر زدن. با ضربدر علامت گذاشتن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وفادارانه. باوفاداری. صادقانه مثال: he served his party loyally according to his lights او با وفاداری مطابق با شناختش به حزبش خدمت کرد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

( غذا ) شاهانه. حسابی مثال: he treated her to a slap - up lunch او زن را به یک نهار شاهانه و حسابی مهمان کرد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روان درمانی مثال: We used suggestion, a method inspired by the psychotherapy we saw in this cases, ما از تلقین استفاده کردیم، با روان درمانی {که} در ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. دشوار. سخت. پیچیده ۲. مشکل آفرین. مسئله ساز ۳. نامعین. نامعلوم. غیر قابل پیش بینی مثال: That is slightly problematic for me because I work in HIV. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. متحد ۲. مشترک مثال: My mother works in a consolidated farm. مادرم در یک مزرعه مشترک کار می کند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. استحکام. تحکیم. تثبیت. تقویت ۲. ادغام مثال: The two tribes succeeded in defending their lands through consolidation of forces. دو قبیله در دفاع ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فربه. چاق مثال: Your daughter is too obese, she should get some exercise. دخترت خیلی چاق شده. او باید کمی ورزش کند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( بیماری ) بومی ۲. شایع. رایج. هر روزی. همیشگی ۳. بیماری بومی مثال: These plants are endemic to this region. این گیاهان بومی این منطقه هستند. Be ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. عملی. معقول ۲. ممکن. امکان پذیر. محتمل. شدنی ۳. قابل قبول. باور کردنی مثال: Do you think it is feasible for America to start war against Iran? فکر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. درست. بدرستی ۲. بحق. بجا مثال: Your expectations are very high and quite rightly so. انتظارات شما خیلی عالی و همچنین کاملا درست و بجا است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تا. تا اینکه ۲. به جای. به جای این که مثال: The party's policies were based on prejudice rather than on any coherent ideology. سیاستهای حزب بر اس ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. تکثر. چندگانگی ۲. آیین کثرت. کثرت گرایی. چندگرایی ۳. تعدد مقام. تعدد شغل مثال: They are committed to democracy, human rights and pluralism. آنها ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کثرت گرا ۲. کثرت گرایانه ۳. متکثر. چندگانه مثال: We don’t let pluralist intellectuals join the group. ما اجازه نمی دهیم روشنفکران کثرت گرا و پلور ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. تعدد. کثرت. تکثیر. چندگانگی ۲. اکثریت نسبی ۳. تعدد مقام. تعدد شغل مثال: He defeated the incumbent governor by a large plurality. او فرماندار وقت ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مشتاق. خواهان. راغب. با انگیزه ۲. با انگیزه ی. با علت ِ مثال: I am so motivated to win the game. من خیلی مشتاق و راغب هستم که بازی را ببرم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

نیکوتین مثال: some tobaccos have a lot of tar and nicotine. برخی تنباکوها جرم و نیکوتین زیادی دارند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مهم نیست! ۲. ناراحت نباش! ۳. ولش کن! مثال: Don’t cry my love! Never mind! گریه نکن عشق من! مهم نیست! ناراحت نباش!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. رایزن. مشاور ۲. معلم. مربی مثال: they believed that each young man needed a mentor آنها بر این عقیده بودند که هر مرد جوانی نیاز به یک معلم و مربی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ایجاد مصونیت. ایمن سازی، ایجاد ایمنی در موجود زنده با تزریق پادتن مثال: The disease was stopped in its tracks by immunization programs. این بیماری ب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بدون سکنه، خالی از سکنه مثال: The Island is presently uninhabited. جزیره در حال حاضر خالی از سکنه است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مسدود کردن. بند آوردن. بستن ۲. کند کردن، سد راه شدن مثال: The police arrested him for obstructing the highway. پلیس او را بخاطر مسدود کردن بزرگرا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بزرگراه مثال: My car gets 53 miles per gallon in the city and 58 miles on the expressway. مصرف ماشین من در شهر ۵۳ مایل و در بزرگراه ۵۸ مایل برای هر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تفنگ شکاری، تفنگ ساچمه ای مثال: The gang tried to rob the bank using a shotgun. باند تبهکار سعی کرد با استفاده از تفنگ شکاری از بانک سرقت کند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

( خانه و غیره ) زدن، دزدی کردن از، دستبرد زدن به، خالی کردن مثال: Two teenagers burglarized the office. دو تا نوجوان به دفتر دستبرد زدند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

به اشتباه، به غلط، از روی ناآگاهی، ندانسته مثال: He says they mistakenly believed the standard licenses they held were sufficient. او می گوید آنها ن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیار مثال: cucumber seed can be sown in May. بذر خیار می توانند در ماه می کاشته بشوند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

۱. انسجام. نظم منطقی. پیوستگی ۲. یکپارچگی. وحدت ۳. چسبندگی ۴. ( فیزیک ) همدوسی مثال: his thoughts lack sufficient coherence. افکارش فاقد انسجام و ن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

ضد گلوله مثال: The police all wear bullet–proof vest under their shirts. همة افراد پلیس زیر پیراهن خود جلیقة ضدگلوله می پوشند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. نظام قبیله ای ۲. قبیله گروی مثال: His argument was that multi - party systems encourage tribalism. استدلال او این بود که سیستم های چند حزبی، نظا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لگن خاصره مثال: Take care not to tilt your pelvis forward. مراقب باش لگن خاصره ات را به سمت جلو کج نکنی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فوق العاده. بی اندازه. خیلی. بسیار مثال: any mention of sexual matters embarrassed him tremendously هرگونه ذکر مسائل جنسی فوق العاده او را خجالت زده ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. تقویت کردن ۲. استحکام بخشیدن مثال: She supplied facts to reinforce her argument. او برای تقویت کردن استدلالش حقایق را عرضه کرد. They reinforced ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شپش ۲. ( عامیانه ) آدم پست مثال: The louse then feeds by sucking the fish's blood. این شپش سپس با مکیدن خون ماهی تغذیه می کند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شپش ها {جمع کلمه louse به معنی شپش است} مثال: Flies, lice, rats, foxes and cockroaches can all be described as vermin. مگس ها، شپش ها، موش ها، روباه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. متخاصم. در حال جنگ ۲. ستیزه جو، ناسازگار ۳. مخالف با یکدیگر. مغایر با هم مثال: After two years of fighting, the warring countries have initiated p ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فعال ساز، فعال کننده مثال: Thus, at low concentrations, calcium is an activator of the enzyme. بنابراین، در غلظت های پایین، کلسیم یک فعال کننده آنزی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مرموز. اسرار آمیز. رازورزانه ۲. محرمانه. سری ۳. خاص. اختصاصی. خصوصی مثال: some of his predictions are so esoteric that only a few of his followers ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. عموما ۲. معمولا ۳. در تداوم عام مثال: The President of Korea is popularly elected every five years. رئیس جمهور کره عموما هر پنج سال یکبار انتخاب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. خودخواهی. خود پرستی. خودبینی. خودپسندی ۲. منم منم کردن. منیت. لاف زنی مثال: Egotism is the source and summary of all faults and miseries. خودخوا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

�fungi� به معنی قارچ ها صورت جمع �fungus� به معنی قارچ است. مثال: Antibiotics are chemicals produced naturally by fungi to kill their rivals. آنتی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از نظر دستوری . به لحاظ دستوری مثال: The sentence is grammatically correct, but doesn't sound natural. جمله به لحاظ گرامری و دستوری درست است، اما ط ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ادغام. یکی شدن مثال: It is the merging of our self with divinity that is the lesson and purpose of our spiritual path and all of our faith traditions ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. زنده کردن. احیا کردن ۲. دوباره بکار انداختن. از نو رواج دادن مثال: In the Christian Bible story, Lazarus is resurrected four days after his death. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٤

۱. فرمان. حکم ۲. منشور ۳. مجوز. پروانه. امتیاز ( نامه ) ۴. اساس نامه ۵. ( وسیلة نقلیه ) کرایه. اجاره ۶. دربست. دربستی ۷. فرمان ( چیزی را ) صادر کردن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( روانشناسی ) ناخود اگاه، ۲. نیمه اگاه، ۳. ضمیر ناخودآگاه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مهربان، رئوف. دلسوز. دل رحم مثال: Oh your brother is a really soft - hearted person. اوه برادر شما واقعا یک انسان مهربان و دل رحمی است.