پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٧٤)
( جانور ) سخت پوست مثال: scientists discovered a new way of dating fossil crustaceans دانشمندان راه جدیدی برای تعیین قدمت فسیل سخت پوستان پیدا کردند.
1. فسیل. سنگواره 2. آدم متحجر 3. فسیلی. سنگواره ای مثال: scientists discovered a new way of dating fossil crustaceans دانشمندان راه جدیدی برای تعیین ...
1. فاقد حس مسئولیت. وظیفه نشناس 2. غیر مسئول. بدون مسئولیت 3. غیر مسئولانه. بی بند و بار مثال: I consider him irresponsible من او را وظیفه نشناس و غی ...
1. کوچک. کم اهمیت. پیش پا افتاده. جزئی 2. خرد. خرده پا. جزء 3. بیهوده. بی جهت 4. تنگ نظر 5. تنگ نظرانه مثال: they got sucked into petty crime آنها { ...
1. توطئه 2. تبانی. همدستی 3. تقارن. همزمانی
1. مسئولیت. تعهد 2. بدهی. دین. تعهد 3. استعداد. آمادگی 4. مایه دردسر. مصیبت. وبال گردن مثال: a written admission of liability یک اعتراف کتبی از دین و ...
1. زیاد. فراوان 2. سخاوتمندانه 3. از روی بزرگواری. با بلند نظری
1. چرخش رو به بهبود. بهبود ناگهانی. بهبود 2. افزایش ناگهانی. افزایش 3. جهش
1. اعطا 2. امتیاز 3. تسلیم. پذیرش. قبول 4. مصالحه. سازش. توافق 5. تخفیف 6. امتیاز بهره برداری 7. حق بهره برداری مثال: concessions were wrung from the ...
1. ( کشتی کوچک یا قایق ) کاپیتان 2. ( تیم ) کاپیتان 3. کاپیتان ( تیم یا قایق ) بودن مثال: the skipper gave the order to abandon ship کاپیتان دستور د ...
سفالی. سفالین. سرامیک مثال: such ceramics are highly esteemed یک چنین سرامیک هایی خیلی با ارزش هستند.
پرچم های کوچک اذین بندی مثال: the street was decked with bunting خیابان با پرچم های کوچک آذین بندی، تزئین شده بود.
جلبک ها مثال: There are various kind of algae in the oceans. انواع و اقسام گوناگون و متنوعی از جلبکها در اقیانوسها وجود دارد.
1. بررسی شده. تحقیق شده. حساب شده 2. مهم. مورد توجه مثال: it was not impulsive, but rather a considered decision آن شتاب زده نبود، بلکه نسبتا یک تصم ...
1. تکانشی. ضربه ای 2. ویری. تابع میل آنی 3. نسنجیده. حساب نشده. شتاب زده 4. آنی. بی مقدمه مثال: it was not impulsive, but rather a considered decisio ...
1. یک ششم 2. ششمی. شماره شش 3. ششمین. ششم مثال: a survey placed the company sixth یک برسی و براورد شرکت را {در رتبه} ششم قرار داد.
1. آهسته. یواش 2. به اهستگی. به آرامی 3. به تدریج. کم کم. آرام ارام مثال: Hundreds of thousands of people were exterminated, slowly and painfully. ص ...
گِرداله. تخته سنگ مثال: boulders made progress difficult تخته سنگها پیشروی را سخت کردند
1. فراصوت 2. فراصوتی 3. ( مربوط به ) سونوگرافی مثال: pulses of ultrasound تکانه های فراصوتی تکانه های {مربوط به} سونوگرافی
1. ( کشتی ) شکستگی. خرد شدگی. توفان زدگی 2. کشتی شکسته. کشتی توفان زده 3. ( اتومبیل ) آهن پاره. آهن مچاله 4. ( ساختمان ) ویرانه. خرابه. 5. ( امید. نق ...
1. رهن گذاشتن 2. وام مسکن 3. رهن 4. مبلغ رهن مثال: the redemption of the mortgage فک رهن / از گرو در آوردن رهن
( هزینه ) رسید. سند 2. حواله 3. بن. ژتون. کوپن مثال: the redemption of credit vouchers
1. ساکسون 2. ( مربوط به ) ساکسون ها. ساکسونی. ساکسون مثال: the name refers to a Saxon village این اسم به یک روستای {نژاد} ساکسون اشاره دارد.
بیمه گر مثال: the matter has been referred to my insurers کالا برای بیمه گرهای من فرستاده شد.
1. کتاب شناسی 2. کتاب نامه مثال: references are given in the bibliography منابع در {قسمت} کتابشناسی/کتاب نامه ارائه شده
1. نشریه 2. روزنامه 3. مجله 4. یادداشت روزانه 6. ( دفتر ) خاطرات 7. ( حسابداری ) دفتر روزانه 8. سرمحور. یاتاقان گرد
1. اصل. اصیل. حقیقی. واقعی 2. راست. درست. صادق 3. شریف مثال: they left with genuine regret آنها با تاثر واقعی {اینجا را} ترک کردند.
از لحاظ اقتصادی 2. با صرفه جویی 3. موجز. بطور موجز مثال: an economically backward country یک کشور از لحاظ اقتصادی عقب مانده
حسن تفاهم. رابطه نزدیک مثال: many critics remarked on their rapport بسیاری از منتقدین بر روی حسن تفاهم و رابطه نزدیک شان اظهار نظر کردند.
1. بی چون و چرا. تردیدناپذیر. مطلق 2. کورکورانه. چشم بسته مثال: unquestioning obedience is required درخواست اطاعت و فرمانبرداری بی چون و چرا و مطلق ...
( مربوط به ) مامایی مثال: the resident registrar in obstetrics یک پزشکِ متخصصِ ماماییِ مقیم
1. لَ له. دایه 2. ننه. ننه جون. مثال: His family decided to employ the redoubtable nanny who was going to look after you. خانواده اش تصمیم گرفتند ی ...
پارچه ی حوله ای مثال: a toweling robe یک جامه ی بلند {از جنس} پارچه ی حوله ای یک حوله ی سرتاپایی
کشیشی. ( مربوط به ) کشیشان مثال: priestly robes لباس رسمی ( مربوط به ) کشیشان
1. رنگارنگ 2. شاد. پر هیجان. پرشور. شورانگیز 3. دیدنی. تماشایی 4. درخشان. روشن مثال: they lit some colorful rockets آنها چند تا فشفشه ی رنگارنگ روشن ...
1. تغییر مسیر . تغییر جهت 2. انحراف 3. سرگرمی. وسیله تفریح 4. موجب حواس پرتی. مایه جلب توجه 5. اقدام انحرافی. عمل انحرافی 6. ( نظامی ) عملیات انحرافی
1. بی شرمی. وقاحت 2. غرور. تکبر. ادعا مثال: such a declaration savored of immodesty یک چنین اظهار و بیانی بر بی شرمی و وقاحت دلالت می کند.
1. قافیه 2. سجع 3. شعر 4. قافیه ساختن 5. هم قافیه شدن. هم قافیه بودن مثال: the sonnet's rhyme scheme آرایشِ قافیه ی غزل
مثال: the sonnet's rhyme scheme آرایشِ قافیه ی غزل
با خشونت. با سخت گیری. با سختی. با بی رحمی. با تندی مثال: they tax foreign companies more harshly آنها با سختگیری بیشتری {برای} کمپانی های خارجی ما ...
نوگرایی. مدرنیسم مثال: a reaction against modernism یک واکنش علیه مدرنیسم و نوگرایی
طرف بحث. طرف دعوا مثال: the reconciliation of the disputants آشتی و توافق طرفین دعوا
1. بنیادی. اساسی 2. جدی. حاد. شدید. سخت مثال: they had to reconcile themselves to drastic losses آنها مجبور شده بودند خودشان را با زیانها و خسارتهای ...
مشورتی. مشاوره ای مثال: the advisory group's recommendations پیشنهادهای گروه مشورتی
مثال: psychotherapists who are recognized رواندرمانگر هایی که شناخته شده اند.
1. فناپذیری. میرندگی 2. ( میزان ) مرگ و میر 3. ( بصورت جمع ) تلفات مثال: mortality is related to unemployment levels میزان مرگ و میر به ترازهای بیکار ...
( پیامد و غیره ) ناخواسته مثال: an unintended slight یک بی اعتنایی و تحقیر ناخواسته
مثال: a monster carp یک ماهی کپور عظیم الجثه
1. افسانه ای. اساطیری 2. مشهور. سرشناس مثال: legendary sea monsters هیولاهای افسانه ای و اساطیری دریا
1. دوشیزه وار. دخترانه 2. ملیح. لطیف. ظریف مثال: her maidenly modesty حجب و حیای دخترانه ی او