پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٥٩)

بازدید
٦,٩٥٣
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. برگرداندن. چپ کردن 2. سرنگون کردن. واژگون کردن 3. لغو کردن. باطل کردن 4. برگشتن. چپ شدن مثال: the boat overturned in the heavy seas قایق در موجهای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زمین کشاورزی. زمین زراعی مثال: the farmland was submerged زمین کشاورزی زیر اب رفته بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ماجراجو. حادثه جو 2. پر دل و جرات. پر شهامت. جسور 3. پر ماجرا. پر مخاطره مثال: adventurous chefs borrow foreign techniques سرآشپزهای ماجراجو و جس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کروم. عنصر کروم مثال: shining chromium tubes لوله های کروم براق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نامناسب مثال: he dropped his unsuitable friends او دوستهای نامناسبش را کنار گذاشت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مخفف peace be upon them به معنی �سلام الله علیهم� است که بعد از اسم اهل البیت و امامان در حالت جمع بکار می رود مثال: We must speak about the spiritu ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( ریاضیات ) قطر 2. خط مورب. خط مایل 3. قطری 4. کج. مایل. اریب. مورب 5. ضربدری مثال: three diagonal slits سه شکاف مورب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وارث ( زن ) مثال: he managed to snare an heiress او موفق شد یک وارث زن را به دام بیندازد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرنده شکار مثال: game birds were snared پرنده های ( مورد نظر برای ) شکار به دام انداخته شده بودند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مخرب. مخل مثال: aggressive and disruptive behavior. رفتار پرخاشگرانه و مخرب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی وقفه مثال: he played the game with unceasing aggression او مسابقه را با حمله و خشونت بی وقفه بازی کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. آدم رذل. بی شرف 2. ( به شوخی و دوستانه ) پدر سوخته. حرام زاده. تخم جن / 1. ( حیوان وحشی ) تک زی. جمع گریز 2. تک رو. خود سر 3. غیر مترقبه. ناگهانی. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خاکه قند مثال: sprinkle the cake with icing sugar خاکه قند را روی کیک بپاش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنجد مثال: sprinkle sesame seeds over the top بذرها و دانه های کنجد را روی بالا بپاش.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ارعاب. 2. تهدید مثال: intimidation stiffened their resolve

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به زور چاقو. با تهدید چاقو. با نشان دادن چاقو مثال: he raped her at knifepoint مرد با تهدید چاقو به زن تجاوز کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. تشنه 2. خشک . بی آب 3. تشنگی آور 4. مشتاق. تشنه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. تشنگی 2. عطش. شور. اشتیاق 3. تشنه بودن 4. اشتیاق ( چیزی را ) داشتن. تشنه ( چیزی ) بودن مثال: her raging thirst تشنگی و عطش شدید او

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. گروه ارازل و اوباش. لات و لوت ها. چماق به دست ها 2. جمعیت. ازدحام 3. عوام. خلق الله 4. دار و دسته. بر و بچه ها 5. هجوم بردن. حمله کردن 6. دور ( کس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. سوارکارِ ( حرفه ای ) 2. ( برای رسیدن به قدرت و مقام و غیره ) به هر دری زدن. از هر وسیله ای سود جستن مثال: jockey faces quiz over bribes سوارکار حر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( روانشناسی ) شیدا. دیوانه. مانیایی 2. دیوانه وار. جنون آمیز مثال: he tried to quieten manic patients او سعی کرد بیماران شیدا و دیوانه را آرام و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( سیاسی ) مخالف. ناراضی. دگر اندیش مثال: the purge of dissidents تصفیه و پاکسازی ناراضیان و مخالفین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قانون شکن. خلاف کار. مجرم مثال: lawbreakers were purged from the army قانون شکنان و مجرمین از ارتش پاک سازی شده بودند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ارزانی. کم ارزشی. پستی مثال: cheap paint soon proclaims its cheapness رنگ ارزان قیمت طولی نمی کشد که کم ارزشی خود را نشان می دهد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنسرو سازی مثال: a new canning process یک روش جدید کنسرو سازی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. بدون نگرانی. بدون اضطراب. بی خیال 2. بی علاقه. بدون دلبستگی 3. بی ارتباط با. نامربوط به مثال: he made a pretense of being unconcerned او وانمود ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. کارگر چاپخانه 2. ( کامپیوتر ) چاپگر مثال: the company manufactures laser printers این شرکت چاپگرهای لیزری تولید می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماشین تحریر مثال: a manual typewriter یک ماشین تحریر دستی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. قوی 2. ( بو ) بطور زننده ای 3. به شدت. عمیقا مثال: a powerfully masculine man

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ویژگی. خصوصیت. خصلت مثال: a masculine trait یک خصلت و ویژگی مردانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. تاکتیکی 2. رزمی. جنگی 3. ( مربوط به ) روش یا نحوه اجرا 4. مصلحتی 5. ماهرانه مثال: they played with tactical mastery آنها با برتری ماهرانه ای بازی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. جمعیت 2. جمع شدن. ازدحام کردن 3. ( از جمعیت ) پر کردن مثال: merry throngs of students جمعیت های شاد از دانش آموزان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. سپاسگذار. متشکر 2. خوشحال. خرسند 3. تشکرآمیز مثال: we must be thankful for small mercies ما باید برای نعمتهای کوچک سپاسگذار و خوشحال باشیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. پودینگ 2. دسر مثال: the pudding mixture مخلوط پودینگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. محدودیت 2. قید. قید و بند 3. ضعف. نقطه ضعف مثال: our perception of our own limitations درک و فهم ما از محدودیتهای خودمان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. لغو کردن. باطل کردن. 2. فسخ کردن مثال: they petitioned the king to revoke the decision آنها از پادشاه درخواست کردند تصمیم و حکم دادگاه را لغو کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غرب وحشی = غرب آمریکا در اوایل هجوم اروپایان به آن منطقه مثال: the pioneers of the Wild West پیشگامان غرب وحشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوجه خروس مثال: the cockerel pecked my heel جوجه خروس پاشنه ی پایم را نوک زد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

1. جا دادن 2. منزل دادن 3. سازگار کردن. وفق دادن 4. همراهی کردن. مساعدت کردن مثال: to accommodate the overflow, five more offices were built برای جا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( حشره و غیره ) بالدار. پرنده 2. کوتاه. سرپایی 3. ( پرش ) با دور خیز / 1. سفر با هواپیما 2. هوانوردی مثال: they overcame their fear of flying آنه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. زیبا. قشنگ 2. جذاب. خوشایند 3. خوب. عالی 4. دوست داشتنی مثال: a lovely open outlook یک چشم انداز روبازِ زیبا، قشنگ و دوست داشتنی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ظروف سفالی. ظروف سرامیک 2. سفالی. سفالین. سرامیک مثال: earthenware pots گلدانهای سفالی/سفالین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عضله دو سر. ماهیچه دو سر مثال: Keith postured, flexing his biceps کیت با منقبض کردن عضله ی دو سر خودش ژست گرفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. ستیزه جو. جنگ طلب 2. ستیزه جویانه. خشن 3. سختگیر. سر سخت. انعطاف ناپذیر 4. مبارز. رزمنده 5. افراطی مثال: trade unions adopted a militant posture ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رواداری. مدارا. تساهل مثال: they preach toleration آنها مدارا و تساهل را تبلیغ می کنند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. طفلک 2. ذره. چکه. خرده 3. کِرم ریز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اتفاق. پیش آمد. حادثه. تصادف 2. احتمال. امکان 3. ( روان شناسی ) وابستگی 4. احتیاطی مثال: the preparation of contingency plans تدارک و آماده سازی طرح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عاشق سینه چاک مثال: a village maid and her swain زن جوان روستایی و عاشق سینه چاک او

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. دلربا. افسونگر. جذاب. لوند 2. مسحور کننده. پر جاذبه. هیجان انگیز. جالب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ریختن. فرو ریختن. افتادن 2. پرت شدن. پرتاب شدن 3. با سرعت رفتن 4. پرتاب کردن. پرت کردن مثال: it was fun, hurtling madly downhill با سرعت دیوانه وا ...