پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٧)

بازدید
٥,٣٦٠
تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

مد. موج. تب مثال: she rushed headlong to join the craze او عجولانه و نسنجیده برای پیوستن به مد هجوم برد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( نان. کیک و غیره ) پخت 2. سوزان. داغ مثال: grease a baking dish یک ظرف {مخصوص} پخت را چرب کن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یهود. یهودی مثال: they adhere scrupulously to Judaic law آنها به حد افراط به قانون یهود وفادار و پایبند هستند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حق. حق قانونی. حق انحصاری 2. قدرت قانونی 3. امتیاز. امتیاز ویژه مثال: the royal prerogative حق انحصاری پادشاهی و سلطنتی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دیواری ( مربوط به ) نقاشی دیواری 2. نقاشی دیواری. دیوارنگاره مثال: a Belfast mural artist یک نقاش دیواری بلفستی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. مخلوط کردن. قاطی کردن 2. مخلوط شدن. قاطی شدن 3. با هم تناسب داشتن. به هم آمدن. با هم جور بودن. مخلوط. امیزه مثال: blend the ingredients to a paste ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ضد اب 2. ( لباس ) بارانی 3. ضد اب کردن مثال: waterproof plasters چسب زخمهای ضد آب

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مجسمه کوچک. تندیسک مثال: a statuette made of plaster یک مجسمه ی کوچک/تندیسک ساخته شده از گچ

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیش از اندازه. بیش از حد لزوم مثال: the poll was unduly low تعداد آراء بیش از اندازه کم و اندک بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سادگی. بی آلایشی 2. آسانی 3. سهولت مثال: the essential simplicity of his style سادگی و بی آلایشی اساسی و بنیادی سبک او his style is marked by simp ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بدخواه. مغرض. شیطان صفت. شریر 2. بدخواهانه. مغرضانه. موذیانه 3. شرارت بار مثال: malevolent existences موجودات شریر و شیطان صفت

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( واقع در ) حومه. حومه ای 2. دهاتی. پشت کوهی مثال: her suburban existence

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پنبه نسوز مثال: he was exposed to asbestos او در معرض پنبه ی نسوز قرار گرفته شده بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هیئت نمایندگان مثال: they feasted the deputation آنها هیئت نمایندگان را مهمان کردند. آنها به افتخار هیئت نمایندگان ضیافت دادند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( لقب ) قدیس. سِنت. سَن مثال: the feast of St Stephen عیدِ قدیس استفان

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حسادت. رشک مثال: fierce, murderous jealousy حسادت شدید و کشنده I was distraught with jealousy من از حسادت پریشان و آشفته شده بودم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سگ نگهبان مثال: a fierce black mastiff یک سگ نگهبان سیاهِ وحشی و درنده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بر هم زننده و اخلالگر {سخنرانی} مثال: I flattened a drunken heckler من یک اخلال گرِ سخنرانیِ مست را با خاک یکسان کردم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

مچاله. چروک مثال: Tom flattened the crumpled paper تام کاغذهای مچاله ( شده ) را صاف کرد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بورس اوراق بهادار مثال: the company was floated on the Stock Exchange این شرکت در بورس اوراق بهادار تاسیس شده بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نرخ برابری ( ارز ) مثال: a floating exchange rate یک نرخ برابری ارزِ متغییر و شناور

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مبادله. تبادل. رد و بدل 2. معاوضه. تعویض. عوض 3. ( ارز ) تبدیل 4. بورس 5. صرافی 6. مشاجره. بگو مگو. جر و بحث 7. مرکز تلفن. تلفن خانه 8. تهاتری. پا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. نشت کردن 2. چکیدن 3. تراوش کردن. تراویدن مثال: the fluid seeps up the tube مایع از لوله نشت کرد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. الوار 2. تیر چهار تراش 3. چوب جنگلی. درختان جنگلی مثال: the grain of the timber رگه ی الوار

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اوج هنر پیشگی. ستاره شدن مثال: they were groomed for stardom آنها برای ستاره شدن پرورش داده شده بودند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ویکتوریایی 2. ( مربوط به ) عصر ملکه ویکتوریا 3. ( مجازی ) سنتی. خشک اندیش. قدیمی 4. شخص معاصر ملکه ویکتوریا مثال: the life and manners of Victoria ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کهنه. مهجور. منسوخ 2. باستانی. قدیمی 3. ابتدایی. اولیه 4. از مد افتاده. مالِ عهد بوق مثال: In the sentence: "what manner of person is he?" manner ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( صدا ) سیستم پخش چهار باندی مثال: quadraphony had arrived سیستم پخش چهار باندی متولد شده بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هنر سوارکاری مثال: he schooled her in horsemanship مرد، زن را در هنر سوارکاری تربیت کرد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

برجسته. نامی. مشهور. سرشناس. پرآوازه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هجی. املاء مثال: spelling mistakes اشتباهات املاء

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مناسب. بجا. به موقع 2. مستعد. اماده. قابل 3. با استعداد. تیزهوش مثال: men are apt to mistake their own feelings مردها در فهم نادرست از احساسات خود ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کتاب جلد نازک. کتاب جلد شمیز 2. جلد نازک. جلد شمیزی. شمیزی مثال: the paperback edition didn't appear for two years چاپ کتاب جلد نازک برای دو سال م ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. وفادار. صادق. صدیق 2. صادقانه. صمیمانه 3. فداکار. از خود گذشته 4. علاقه مند. شیفته. عاشق مثال: they appeared to be completely devoted آنها کاملا و ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

ماهی تابه مثال: my brothers don't know a saucepan from a frying pan برادران من قابلمه را از ماهی تابه تشخیص نمی دهند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. چپ گرا. چپی 2. چپ گرایانه مثال: the left - wing parties احزاب چپ گرا

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جهانگرد. گردشگر. توریست 2. جهانگردی. مسافرتی مثال: a party of British tourists یک دسته از گردشگران انگلیسی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. خشک. سخت 2. بی روح. مرده 3. آشکار. واضح 4. لخت. بدون پوشش 5. کامل. صِرف 6. کاملا مثال: you paint a very stark picture of the suffering شما یک تصو ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اجدادی. آبا و اجدادی. نیاکانی 2. ابتدایی. نخستین. اولیه مثال: visions of the ancestral pilgrims نگرشها و پندارهای مهاجرین اجدادی و نخستین

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. مهربان. رئوف. دل رحم 2. ارام. ملایم 3. معتدل 4. خوشایند. دلنشین. آرام بخش 5. مواظب. با ملاحظه. با احتیاط مثال: a gentle introduction to the life o ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. مشرف بودن بر 2. از بالا نگاه کردن 3. بی توجهی کردن به 4. پی نبردن. ندیدن 5. غفلت کردن 6. نادیده گرفتن. چشم پوشی کردن مثال: his prejudice inclines ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قانونا. بطور مشروع مثال: the election was conducted lawfully این انتخابات بطور مشروع اداره شده بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. آداب معاشرت 2. آداب. رسوم. راه و رسم. آیین 3. تشریفات 4. ضوابط اخلاقی. اخلاق مثال: How should I conduct myself at these dinners? I know nothing ab ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

ضمنی. تلویحی مثال: we had a tacit understanding ما یک تفاهم ضمنی و تلویحی داشتیم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بهبود. بهبودی 2. بازیافت. بازیابی. دریافت 3. پیدا کردن. کشف 4. ( بیمارستان ) اتاق ریکاوری مثال: a holiday will speed his recovery یک تعطیلی بهبودی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. استریو 2. پخش صوت استریو 3. صفحه نواز استریو 4. استریویی. استریو مثال: I've been looking for a new stereo system for my car, and this is just the ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سفر کردن. سفر. مسافرت 2. سیار 3. دوره گرد 4. در حال تردد. در حال عبور و مرور 5. سفری. مسافرتی. ( مربوط به ) سفر یا مسافرت مثال: my job involves a ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تیراندازی 2. شکار 3. ( مربوط به ) شکار مثال: the shooting resulted in five deaths تیراندازی به مرگ پنج نفر انجامید.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. سخت کار کردن. زیاد کار کردن 2. کار کشیدن از. از پا انداختن. فرسودن 3. بیش از حد استفاده کردن از 4. روی ( چیزی را ) تزئین کردن 5. عصبی کردن. سراسیم ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. انتظامات پلیسی. مراقبتهای پلیسی 2. پلیسی مثال: an informal mode of policing یک روال بی تشریفات از مراقبتهای پلیسی