پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٥٩)

بازدید
٦,٩٦٦
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. بینش. بصیرت 2. شناخت. فهم. درک مثال: a unique insight into history یک بینش و شناخت بی نظیر نسبت به تاریخ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چریک . پارتیزان مثال: a guerrilla unit یک یگان و واحد چریک ( پارتیزان )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. پول رایج. پول 2. ( پول ) جریان. گردش 3. رواج. شیوع. انتشار. پخش 4. پولی مثال: a unit of currency یک واحدِ پول یک واحد پولی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. طرفدار محیط زیست 2. ( روان شناسی ) محیط گرا. محیط نگر مثال: environmentalists and activists united طرفداران محیط زیست و عملگراها به هم پیوستند. ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. گوتیک 2. زبان گوتیک 3. ( چاپ ) حروف گوتیک. خط گوتیک مثال: the highest Gothic vault in Europe بلندترین طاق قوسی سبک گوتیک در اروپا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مربوط به ) دوره الیزابت ( اول ) 2. معاصر ملکه الیزابت ( اول ) مثال: Elizabethan verse شعرِ مربوط به دوران الیزابت اول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. توهین کردن. اهانت کردن 2. بی احترامی کردن. بی حرمتی کردن 3. آبروی ( کسی را ) ریختن 4. تحقیر کردن. خجالت زده کردن 5. توهین. اهانت. بی احترامی. آبرو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کشور کره مثال: Korea was under effective Japanese control کشور کره تحت کنترل عملی و واقعی ژاپنی ها بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حالت طبیعی. وضعیت عادی. بهنجاری مثال: a departure from normality یک انحراف از حالت طبیعی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. لغزش. خطا 2. انحراف. سقوط 3. ( زمان ) گذشت 4. ( حق ) از دست رفتن. سلب. انقضاء 5. فرو رفتن در. افتادن در 6. لغزیدن. دچار اشتباه شدن 7. سقوط کردن. م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور موجز . مختصرا. اجمالا مثال: the dictionary defines it succinctly فرهنگ لغت آن را بطور موجز شرح داده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مریم عذرا . مریم باکره مثال: the chapel was dedicated to the Virgin Mary این کلیسای کوچک به نام مریم باکره نامگذاری شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( زن ) اشراف زاده مثال: a book dedicated to a noblewoman کتابی به یک زن اشراف زاده اهداء شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. به هم ریخته. قر و قاطی 2. خراب کردن. افتضاح کردن 3. گیج کردن. آشفته کردن 4. اشتباه گرفتن. عوضی گرفتن 5. اشتباه کردن. قاطی کردن 6. هرج و مرج. آشفتگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. حق انحصاری اختراع 2. پروانه ساخت یا بهره برداری انحصاری 3. اختراع ثبت شده 4. ( چرم ) وِرنی 5. واضح. آشکار. روشن 6. ثبت شده. دارای پروانه ساخت انحص ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. بی اهمیت جلوه دادن. کوچک شمردن. دست کم گرفتن 2. کمتر از واقع بیان کردن یا نشان دادن 3. ( افکار. احساسات و غیره ) با احتیاط بیان کردن مثال: the val ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایرلندی مثال: hurling is an Irish variation of hockey هارلینگ یک نوع ایرلندی از هاکی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هرلینگ ( نوعی بازی ایرلندی شبیه به هاکی ) مثال: hurling is an Irish variation of hockey هارلینگ یک نوع ایرلندی از هاکی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. هاکی ( نوعی بازی شبیه به چوگان بازی ) 2. ( در آمریکا ) هاکی روی یخ مثال: hurling is an Irish variation of hockey هارلینگ یک نوع ایرلندی از هاکی اس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. منطقه ای. ناحیه ای 2. محلی مثال: regional variations in farming practice تنوع منطقه ای در شیوه ی زراعت و کشاورزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برنامه آموزشی. برنامه درسی. برنامه مثال: the lack of variety in the curriculum فقدان تنوع در برنامه آموزشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. وسواسی. ناشی از وسواس. وسواس گونه. ( مربوط به ) وسواس 2. وسواس برانگیز 3. آدم وسواسی مثال: a degree of caution that verged on the obsessive اندازه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوش باوری. زودباوری. ساده لوحی مثال: a plot that stretches credulity to the utmost یک طرح داستانی که {با} ساده لوحی به بیشترین حد طولانی شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیچیدگی. ریزه کاری مثال: the intricacies of English usage پیچیدگی ها و ریزه کاری های نحوة کاربرد {واژگان} انگلیسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. مقام. رده. سطح 2. ( نظامی ) آرایش اریب. ستون پلکانی مثال: the upper echelons of the party سطوح و رده های بالاتر حزب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. از نظر ساختاری. از لحاظ ساختی 2. از نظر ساختمانی 3. از لحاظ سازه ای مثال: structurally unsound از لحاظ ساختاری ناصحیح و غلط از لحاظ سازه ای در ح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شکمی مثال: abdominal discomfort درد شکمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. سرنگ 2. آب دزدک مثال: a glass syringe of known volume یک شیشه سرنگ با حجم معلوم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دُم کت. دم فراک مثال: his coat tails wrinkled up دم کتش چروک شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. رابطه عاشقانه 2. ماجرای عاشقانه 3. عشق. شور عشق. احساس عاشقانه 4. عشق ورزی. عشقبازی 5. شور. شور و شوق. هیجان 6. خیال انگیزی. رویا انگیزی. حالت روم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( قانون ) شکستن. نقض کردن. زیر پا گذاشتن. تخطی کردن از 2. ( به حقوق دیگران ) تجاوز کردن مثال: we warrant that the texts do not infringe copyright ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. فرض 2. گمان. خیال. تصور 3. به دست گیری. اتخاذ 4. به عهده گرفتن. تقبل 5. تظاهر. وانمود مثال: there's no warrant for this assumption هیچ توجیهی برای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستبند زدن مثال: he was handcuffed to a warden او در برابر یک رئیس زندان دستبند زده شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. دیوانه وار. شتابزده. سراسیمه 2. از روی استیصال مثال: the dog's tail wagged frantically دم سگ سراسیمه و دیوانه وار می جنبید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. استعماری 2. مستعمراتی. ( مربوط به ) مستعمرات 3. ( مربوط به ) دوره استعمار 4. ( جانور و گیاه ) گروه زی 5. مهاجرنشین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازگردانی به وطن مثال: forced repatriation برگرداندن به میهن اجباری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سرخس مثال: ferns flourish in the shade سرخس ها در سایه رشد می کنند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. فاشیسم 2. ارتجاع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لوله مثال: flexible tubing لوله ی خم شدنی و نرم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( مدل ) آرایش مو مثال: a hairstyle that flattered her یک مدل آرایش مو که او را بهتر نشان داد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. پاک کردن. 2. مالیدن 3. زدن. آهسته زدن. لمس کردن مثال: she dabbed her face with a flannel او صورتش را با یک فلانل پاک کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ایستا. ساکن. ثابت. راکد 2. الکترسیته ساکن 3. ( رادیو و تلویزیون ) پارازیت مثال: the fizz of the static صدای فش فش پارازیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( فیزیک. کامپیوتر ) مبدل. واگردانگر 2. کوره مبدل مثال: the fitting of catalytic converters تاسیسات و نصب مبدلهای کاتالیزوری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاتالیزوری مثال: the fitting of catalytic converters تاسیسات و نصب مبدلهای کاتالیزوری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. گله. رمه 2. عوام الناس. مردم کوچه و بازار. ملت 3. ( در ترکیب ) –دار. –بان. –چران 4. جمع شدن. پیچیدن در. 5. راندن. بردن مثال: the bull is the pride ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. مغذی. مقوی 2. ماده غذایی مثال: the waters are poor in nutrients {این} آبها از نظر مواد غذایی دچار فقر و کمبود هستند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. انحطاط . سقوط. نابودی. زوال 2. موجب نابودی. علت سقوط. مایه شکست 3. بارش. رگبار مثال: he plotted their downfall او نقشه ی سقوط آنها را کشید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( نجاری ) روکش 2. لفافه. ظاهر. سرپوش 3. روکش کردن 4. سرپوش گذاشتن روی مثال: use a long knife to peel the veneer از یک چاقوی بلند برای ور آوردن روک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عضو فعال مثال: Jim Sinclair a prominent autism activist said, when parents say I wish my child did not have autism. ” What they’re really saying is “ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( لباس ) پنبه دوزی. ابردوزی مثال: a quilted jacket padded with duck feathers یک ژاکت پنبه دوزی شده که با پرهای مرغابی پر شده بود.