پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)

بازدید
٢,٢٣٨
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. در آوردن. بیرون آوردن. بیرون بردن ۲. از جا در آوردن. از جا کندن ۳. بیرون راندن. بیرون کردن. بیرون انداختن مثال: And he dislodged them from what [s ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از روی بخشندگی مثال: And He turned to him clemently و خداوند از روی بخشندگی به {سوی} او بازگشت. {کنایه از آنکه توبه او را پذیرفت}

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ناچیز. کم. اندک. بی مقدار. ۲. بی ارزش. بی اهمیت. پیش پا افتاده ۳. پست. حقیر مثال: and do not sell My signs for a paltry gain و آیات مرا برای یک من ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. طایفه. ایل ۲. جماعت. فرقه. دار و دسته مثال: recall when we delivered you from Pharaoh’s clan {و به یاد آورید} زمانی که ما شما را از طایفه فرعون ن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از روی پشیمانی و توبه مثال: Now turn penitently to your Maker. اکنون به سوی خالقتان از روی پشیمانی و توبه بازگشت کنید. �فَتُوبُوا إِلَی بَارِئِکُمْ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بلافاصله. فورا. سپس. پس از آن ۲. در نتیجه. متعاقبا مثال: Thereupon a thunderbolt seized you. پس از آن صاعقه شما را ربود. �فَأَخَذَتْکُمُ الصَّا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در آنجا مثال: Thereat twelve fountains gushed forth from it در آنجا دوازده چشمه از آن جوشید. �فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا�

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرهیزگارانه، از روی عدالت، درست کارانه. به درستی مثال: Those of them who have faith in Allah and the last day and act righteously کسانی از آنان که ب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بعد ۲. آینده مثال: For the present and the succeeding [generations] برای حاضرین و {نسل های} آینده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

۱. کشت و زرع. زراعت ۲. زمین زیر کشت مثال: Not broken to till the earth, or water the tillage نه رام که زمین را شخم زند یا زراعت را آب دهد. �لَا ذَ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بدان وسیله، با آن مثال: So that they may argue with you therewith before your lord برای اینکه آنها شاید بدان وسیله با تو نزد پروردگارتان محاجه کنند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. شهادت دادن ۲. نشان {چیزی} بودن. گواه {بر چیزی} بودن ۳. گواهی کردن مثال: And you testify [to this pledge of your ancestors] و شما بر این عهد و پیم ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ارسال کردن. فرستادن ۲. سپردن. واگذار کردن. دادن ۳. انداختن. دور انداختن مثال: They shall be consigned to the severest punishment. آنها به سخت ت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بی خبر. غافل ۲. بی اعتنا ۳. ناهشیار مثال: And Allah is not oblivious of what you do و خداوند از آنچه شما انجام می دهید بی خبر و غافل نیست. �وَ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی ایمانی مثال: Due to their unfaith به سبب بی ایمانی شان

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

منحصرا. بالاخص. صرفا مثال: If the abode of the Hereafter were exclusively for you with Allah and not for other people اگر سکونت با خدا در روز قیامت م ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جبرئیل {فرشته نازل کننده وحی بر انبیاء} مثال: say whoever is an enemy of Allah, His apostles and His angels, and Gabriel and Michael [let him know th ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میکائیل {از فرشتگان مقرب خداوند} مثال: say whoever is an enemy of Allah, His apostles and His angels, and Gabriel and Michael [let him know that] All ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( انجیل ) حضرت سلیمان، صلح دوست مثال: And Solomon was not faithless. و سلیمان کافر نبود. �وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ�

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. علم غیب. نیروهای غیبی. پدیده های غیبی ۲. علوم خفیه. علوم مکنونه ۳. غیبی. فرا طبیعی ۴. مرموز. اسرار امیز. سری ۵. نهان. پوشیده. مستور. خفیه . نامرئی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حضرت اسماعیل مثال: We charged Abraham and Ishmael, purify My House for those who go around it. ما بر عهده ابراهیم و اسماعیل گذاشتیم که خانه ما را بر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نگهداری، تعمیر، هزینه نگهداری و تعمیر، نگه داری کردن مثال: Most of the money is spent on the upkeep of the building. بیشتر پول برای حفظ و نگهداری س ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. از ارزش {چیزی} کاستن. بی مقدار کردن ۲. {شخص} کوچک کردن. سبک کردن. خوار کردن ۳. عیار {سکه را} کم کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یعقوب نبی قوم یهود مثال: Were you witness when death approach Jacob آیا شما آنگاه که مرگ یعقوب نزدیک شد شاهد بودید؟ �أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسحق فرزند حضرت ابراهیم مثال: They said we will worship your God, and the God of your fathers, Abraham, Ishmael, and Isaac آنها گفتند ما خدای تو را پ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شکاک ۲. شک اندیش. شک پیشه مثال: So do not be among the sceptics. و در زمره ی شکاکان نباش. �فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ�

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. {مسیحیت} آیین مقدس ۲. نان عشاء ربانی ۳. شعائر { الهی}. نشانه {الهی} مثال: Indeed Safa and Marwah are among Allah’s sacraments. براستی صفا و مروه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. قدردان. سپاسگزار ۲. فهمیده. با فهم. با احساس ۳. تحسین آمیز ۴. حاکی از قدردانی مثال: Then Allah is indeed appreciative, all - knowing. پس خداوند ب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همرتبه، همتا، هم شان، همتراز مثال: Among the people are those who set up compeer besides Allah. در میان مردم کسانی هستند که در کنار خدا همتا{یانی} ق ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. پر حرارت. پر شور. داغ ۲. وفادار. دو اتشه. پر و پا قرص ۳. شدید. حاد. تند ۴. شیفته. دلباخته. مشتاق ۵. درخشان. براق مثال: But the faithful have a mor ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. طرد کردن. ۲. انکار کردن. تکذیب کردن مثال: When those who were followed will disown the followers. زمانی که پیشوایان، پیروان خود را طرد و انکار م ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

لاشه. مردار مثال: He has forbidden you only carrion, blood, the flesh of the swine خدا فقط برای شما مردار و خون و گوشت خوک را حرام کرده است. �إِنَّ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متجاوز، گناهکار، خطاکار. مثال: Without being rebellious or transgressive. بدون اینکه سرکش و یا متجاوز و خطاکار باشند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. تخفیف {جرم} ۲. عذر. بهانه مثال: But if one is granted any extenuation by his brother. اما اگر کسی توسط برادر خود مورد تخفیف قرار بگیرد. �فَمَنْ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انحراف مثال: but should someone, fearing deviance or sin on the testator’s behalf. اما {اگر} کسی ترس از انحراف و یا گناه از طرف وصیت کننده داشته با ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

۱. جبران. ۲. تاوان. خسارت ۳. کفاره مثال: To atonement by feeding a needy person. کفاره {آن} غذا دادن به یک شخص فقیر و نیازمند {است} � فِدْیَةٌ طَعَا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

{ماه} رمضان مثال: The month of Ramadan is one in which the Quran was sent down. ماه رمضان ماهی است که قران در آن نازل شده است. �شَهْرُ رَمَضَانَ ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نزدیک. قریب مثال: tell them that I am indeed nearmost. {به آنها بگو} من به راستی نزدیکم. �فَإِنِّی قَرِیبٌ�

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

اشتباها. به اشتباه. به غلط. به ناحق مثال: Do not eat up your wealth among yourselves wrongfully, nor proffer it to the judges اموالتان را میان یکدیگر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تقدیم کردن. تسلیم کردن. ۲. {چیزی را} تعارف کردن ۳. پیشنهاد کردن. عرضه کردن. ارائه کردن ۴. پیشنهاد مثال: Do not eat up your wealth among yourselve ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

تجاوز کردن، ابتدا حمله کردن مثال: So should anyone aggress against you, assail him پس هر که بر شما تجاوز کرد بر او بتازید و حمله ور شوید. �فَمَنِ اع ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

۱. حمله کردن. حمله ور شدن. تاختن ۲. به باد {انتقاد، سوال و غیره} گرفتن ۳. روی {سر کسی} ریختن. هجوم آوردن به مثال: So should anyone aggress against yo ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وقت شناسی مثال: Say, they are timekeeping signs for the people and [for the sake of] hajj. بگو آنها نشانه های وقت شناسی برای مردم و برای حج است. �ق ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گناهکارانه، باگناه مثال: In order to eat up a part of the people’s wealth sinfully. تا قسمتی از اموال مردم را گناهکارانه بخورید. � لِتَأْکُلُوا فَر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معین. موعود. مقرر شده مثال: Until the offering reaches its [assigned] place تا پیشکش {قربانی} به مکان معین خود برسد. �حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. {خوراکی} شریک شدن ۲. شرکت جستن. شرکت کردن ۳. حاکی بودن از. نشان {از چیزی} داشتن مثال: Such shall partake of what they have earned, and Allah is sw ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هیجان انگیز کردن. جذاب تر کردن. جالب تر کردن. جلوه بیشتری دادن به. زینت دادن مثال: Worldly life has been glamorized for the faithless. زندگی و حیات ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. دچار تشنج کردن ۲. دچار تشنج شدن. تشنج پیدا کردن ۳. اشفته کردن. دچار اشوب کردن. متشنج کردن. به هم ریختن ۴. لرزاندن. به لرزه در اوردن. تکان دادن. زی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخفف �something� چیزی، یک چیزی، چیزی، قدری، مثال: For those who prefer sth a little more energetic there are also some other activities. برای کسانی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نفرت انگیز. مشمئز کننده. مهوع ۲. {فیزیک}رانشی. دافع مثال: Warfare has been prescribed for you, though it is repulsive to you. جنگ و محاربه برای ...