پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٩)

بازدید
٥,٣٩٨
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فضانورد مثال: We see the other astronauts, already out for the count, in their sealed sleep bubbles ما سایر فضانوردان را می بینیم {که} پیش از این در ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پاسبان جنگل 2. ( در آمریکا ) پلیس سواره 3. ( در امریکا ) تکاور. کماندو 4. ( در بریتانیا ) دختر پیشاهنگ مثال: they hadn't counted on Rangers' indom ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تسخیرناپذیر. شکست ناپذیر. تزلزل ناپذیر 2. راسخ. استوار مثال: they hadn't counted on Rangers' indomitable spirit آنها انتظار روحیه شکست ناپذیر تک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خارجی 2. خارج از کشور. خارج مثال: a company with 250 overseas staff یک شرکت با 250 کارمند و پرسنل، خارجی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برونشیت ( التهاب نایژه ها ) مثال: I went down with an attack of bronchitis من با یک حمله برونشیت مریض شدم.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. مردد. دو دل 2. تردید امیز. دوگانه. ضد و نقیض 3. ( روانشناسی ) دوسوگرا. دوسویه مثال: you seem ambivalent in your attitude به نظر می رسد شما در نگرش ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٦

1. چشم انداز. دورنما 2. امید. جای امیدواری 3. احتمال 4. فکر. تصور 5. مشتری احتمالی. برنده احتمالی. داوطلب مثال: they were excited about the prospect ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. حمله. هجوم. تهاجم 2. تجاوز. تعرض. تخطی 3. بروز. شیوع مثال: invasion would be too risky تهاجم و حمله بیش از حد پرمخاطره خواهد بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمادگرایی. سمبولیسم مثال: the symbolism of this myth is transparent نمادگرایی در این اسطوره آشکار و واضح است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دیوانسالاری 2. دستگاه اداری 3. مقامات اداری 4. تشریفات اداری. کاغذبازی مثال: a jungle of bureaucracy یک کلاف سر در گم از تشریفات اداری و کاغذبازی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ارام کردن. فرو نشاندن 2. راضی کردن. ارضا کردن. خشنود کردن 4. تسکین دادن. تسلی دادن. دلداری دادن 5. برطرف کردن. رفع کردن مثال: sacrifices to appeas ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صورت جمع shelf ۱. تاقچه ها. رف ها. 2. قفسه ها. مثال: he began filling his shelves او شروع کرد به پر کردن قفسه هایش.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماشین ظرفشویی مثال: I emptied the dishwasher من ماشین ظرفشویی را خالی کردم.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کتابچه. دفترچه 2. جزوه. رساله مثال: the booklet is written in simple, everyday language این کتابچه و جزوه به کلام ساده و هر روزی نوشته شده.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اسارت 2. قفس مثال: elephants breed readily in captivity فیلها به آسانی و سهولت در قفس جفتگیری کردند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ملافه و روبالشی مثال: crisp white bedlinen ملافه و روبالشیِ سفیدِ تازه و تر و تمیز

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دیپلماسی 2. مذاکره 3. تدبیر. کاردانی. سیاست مثال: she used craft and diplomacy او حیله و نیرنگ و سیاست بکار برد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکور. دکوراسیون مثال: floral designs coordinate with the decor طرح ها و زمینه های گلدار با دکوراسیون هماهنگ و متناسب است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. گلدار 2. با گل 3. ( مربوط به ) گل مثال: floral designs coordinate with the decor طرح ها و زمینه های گلدار با دکور هماهنگ و متناسب است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. کفایت. قابلیت. لیاقت. توانایی. شایستگی 2. مهارت. تبحر 3. ( حقوقی ) صلاحیت 4. ( زبانشناسی ) توانش

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گنهکار 2. خلاف کار 3. خطاکار مثال: they sought to convert sinners آنها در صدد برآمدند که عقیده گنهکاران را عوض کنند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. عبوس. اخمو. ترشرو. عنق. نجوش 2. بُق کرده. ترش رویانه. توام با اخم مثال: she was sulky and contrary او عبوس و اخمو و یکدنده و لجباز بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. منتشر نشده. چاپ نشده 2. ( نویسنده ) که اثرش منتشر نشده مثال: the archive contains much unpublished material این بایگانی و آرشیو شامل چیزهای منتشر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بایگانی. آرشیو 2. اسناد. اوراق. سوابق مثال: the archive contains much unpublished material بایگانی و آرشیو شامل چیزهای منتشر نشده زیادی است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. مشاور حقوقی 2. وکیل مثال: you need to consult a solicitor شما نیاز دارید که با یک مشاور حقوقی مشورت کنید.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لبریز. پر. لبالب مثال: she's brimming with confidence او لبریز از اعتماد به نفس است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معلق شده مثال: he condemned the suspended players او بازیکنان معلق شده را سرزنش و ملامت کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. آویزان کردن. 2. معلق کردن 3. به حال تعلیق درآوردن 4. به تعویق انداختن. مسکوت گذاشتن. 5. محروم کردن مثال: They suspended the chandelier directly ov ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. صافی 2. فیلتر 3. ( الکترونیک ) پالایه 4. ( ترافیک بریتانیا ) نیمه ابری. غبار الود / 1. صاف کردن. از صافی رد کردن. از فیلتر گذراندن یا عبور دادن 2. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ماده ضد عفونی کننده 2. ضد عفونی مثال: soap compounded with disinfectant صابون با ماده ضد عفونی کننده ساخته شده بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

ادا و اصول. اطوار. اخلاق مثال: mannerisms peculiar to the islanders اخلاق ها و ادا و اصولهای خاص و ویژه در جزیره نشین ها

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

( اقتصاد ) سهم بازار مثال: they plan to segment their market share آنها در نظر دارند سهم بازار شان را تقسیم کنند. آنها در نظر دارند سهم بازار شان ر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. کابین خلبان. کابین فضانورد 2. ( اتومبیل مسابقه ) جای راننده 3. میدان نبرد. نبردگاه. عرصه کارزار مثال: check all the cockpit instruments همه ی ابز ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پر هیجان. پر حرارت. داغ 2. عصبانی. هیجان زده 3. گرم شده. داغ شده

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاغذ دیواری مثال: the detachment of the wallpaper جداسازی ِ کاغذدیواری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مرموز. غیرعادی مثال: her likeness to Anne is quite uncanny شباهت او به آنا کاملا غیر عادی و مرموز است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تحمیلی 2. اجباری مثال: the enforced loneliness of a prison cell تنهایی و انزوای اجباری و تحمیلی یک سلول زندان

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بارورسازی مثال: fertilization can be timed precisely زمان بارورسازی می تواند با دقت تنظیم بشود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. ( جایزه. هدیه و غیره ) اهدا. اعطا 2. هدیه. جایزه 3. عرضه. ارائه. نحوه ارائه 4. نمایش. اجرا 5. معرفی 6. ( جنین ) نما 7. اهدایی مثال: the orderly pr ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جغرافیایی مثال: the geographical distribution of plants پراکندگی جغرافیایی گیاهان

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. صریح. روشن. 2. بی پرده. عیان. آشکار 3. رک مثال: explicit directions about nursing care دستورالعملهای روشن و صریح درباره مسئولیت پرستاری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جنگ صلیبی 2. جهاد. مبارزه 3. جهاد کردن. مبارزه کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ائتلاف 2. دولت ائتلافی 3. ائتلافی مثال: the creation of a coalition government ایجاد یک دولت ائتلافی she led a coalition of radicals او دولتی ائت ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تماشایی. دیدنی 2. چشمگیر. خارق العاده 3. اجرای جالب. نمایش دیدنی. مسابقه تماشایی مثال: the station was a spectacular construction این ایستگاه یک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سناتور . نماینده مجلس سنا مثال: the congress is composed of ten senators کنگره از ده تا سناتور {نماینده مجلس سنا} تشکیل شده است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ترس. وحشت. دلهره. نگرانی 2. ناامیدی. یاس 3. ترساندن. به وحشت انداختن. نگران کردن 4. روحیه ( کسی را ) خراب کردن. مایوس کردن 5. شگفت زده کردن. بهت ز ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قاب بندی. قاب بند مثال: the wood paneling deadened any noise این قاب بندی چوبی {جلوی} هر سر و صدایی را می گیرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. استعداد 2. ابتکار. ابتکار عمل 3. شم. شامه ی قوی. قوه ی تشخیص مثال: his flair compensated for his faults استعدادِ او نواقص و کاستی های او را جبران ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( دادگاه ) جایگاه قاضی. کرسی قضاوت 2. هیئت داوری. هیئت حل اختلاف. دادگاه مثال: the case was judged by a tribunal موضوع توسط یک دادگاه و هیئت حل اخ ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ( حواس ) تیز. قوی 2. شدید. عمیق. سخت 3. حاد 4. بحرانی. وخیم 5. مبرم 6. دقیق. موشکاف. تیزبین 7. ( صدا ) زیر. گوش خراش