پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٨)

بازدید
٥,٣٧٤
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. گرافیک. گرافیکی. ترسیمی 2. نموداری 3. مشروح. گویا. زنده. بی پرده

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوه نوردی مثال: Iran is a mountaineering paradise. ایران بهشت کوهنوردی است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بورس اوراق بهادار 2. معامله اوراق بهادار مثال: an authority on the stock market یک صاحب نظر و کارشناس در بورس اوراق بهادار

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

قاچاقچی مثال: the authority to arrest drug traffickers حکم و مجوز برای دستگیری قاچاقچیان مواد مخدر

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جدیت 2. وخامت 3. اهمیت مثال: deadly seriousness جدیت فوق العاده و شدید

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. بغل کردن. در آغوش گرفتن 2. یکدیگر را بغل کردن 3. پذیرفتن 4. اعتقاد آوردن به. ایمان آوردن به 5. ( فرصت ) غنیمت شمردن 6. در بر گرفتن. شامل بودن 7. ب ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قضایی 2. مدبرانه. سنجیده 3. منصف. بی طرف مثال: the judicial branch of government بخشِ قضایی دولت بخشِ قضایی فرمانداری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ترور مثال: the failure of the assassination attempt شکست و عدم موفقیت در مبادرک کردن به ترور

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مازاد 2. مانده. اضافی مثال: drain off any surplus liquid هر مایع مازاد و اضافی را بِکِش ( خالی کن )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادگاه استیناف مثال: the case was remitted to the Court of Appeal این پرونده به دادگاه استیناف ارسال شده بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. سپاه 2. یگان. واحد 3. هیئت. گروه مثال: the rig of the American Army Air Corps لباسِ یگان هوایی ارتش آمریکا

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موتورسیکلت مثال: a motorbike roared past یک موتورسیکلت غرش کنان عبور کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( پلیس. تاکسی تلفنی و غیره ) فرستنده مجاز مثال: a CB radio rig یک دکل فرستنده ی مجاز رادیو

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تکه. قطعه. قلنبه 2. قسمت عمده مثال: children can repeat large chunks of text بچه ها می توانند قسمتهای عمده ی کتاب درسی را بازگو کنند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فاصله 2. آنتراکت 3. وقفه 4. ( موسیقی ) فاصله مثال: plant them at regular intervals آنها را در فاصله های منظم بکار.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دانه تگرگ مثال: hailstones rattled against the window دانه های تگرگ بر پنجره تلق و تلوق می کردند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ثروتمند 2. مرفه مثال: affluent young professionals پیشه ورانِ جوانِ ثروتمند و مرفه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. حراج. مزایده 2. حراج کردن. به مزایده گذاشتن مثال: He loves going to auctions and poking around antique shops او عاشق رفتن به حراج ها و گشتن در مغا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جوینده {طلا}. جوینده معدن مثال: prospectors panned for gold جویندگان برای{یافتن} طلا خاکشویی کردند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. معاهده. عهدنامه. پیمان 2. مذاکره. توافق. قول و قرار مثال: the Lords will give the treaty the nod. لردها با معاهده و پیمان موافقت خواهند کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( در فوتبال ) {بازیکن} گوش مثال: the winger was given the nod بازیکن گوش انتخاب شده بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک بغل. بغل مثال: she scooped up armfuls of clothes او چندین بغل لباس برداشت.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. وانیل 2. بستنی وانیلی 3. عادی. معمولی. بی بو و خاصیت مثال: a scoop of vanilla ice cream یک قاشق بستنی وانیلی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. گاز گرفتن 2. نیشگون گرفتن 3. ( لای چیزی ) گیر انداختن 4. زدن. بریدن. کندن 5. صدمه زدن. آسیب رساندن 6. تند رفتن. پریدن 7. ویراژ دادن 8. ( لباس ) در ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رنجش. ناخشنودی. نارضایتی. کدورت 2. عصبانیت. خشم. مثال: they signaled displeasure by refusing to cooperate آنها نارضایتی خود را با امتناع از همکار ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تجاوز کردن. تعدی کردن. دست درازی کردن به. زیرپا گذاشتن. غصب کردن 2. پیشروی کردن 3. ( وقت ) تلف کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به سرقت رفته مثال: Professors are always trying to sniff out plagiarized term papers. اساتید همیشه در حال تلاش هستند که برگه های امتحانی به سرقت رفت ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. آب دهان ( کسی ) ریختن یا چکیدن. از گوشه لبان ( کسی ) آب چکیدن 2. چکیدن. چکه کردن 3. چکاندن. کم کم ریختن. چکه چکه ریختن 4. کم کم آمدن. یکی یکی آمدن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کلسیم مثال: calcium strengthens growing bones کلسیم استخوانهای در حال رشد را تقویت می کند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

( درخت ) راس. راج مثال: a spray of holly یک شاخه کوچکِ درخت راس یا راج

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. شاخص 2. نمایه. نما. توان 3. فهرست راهنما. راهنمای موضوعی 4. فهرست 5. انگشت سبابه. انگشت اشاره 6. عقربه / ۱. ( کتابداری ) نمایه ساختن ۲. در نمایه و ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. استان. ایالت. شهرستان 2. قلمرو. زمینه کار. تخصص مثال: a province under the sway of the Franks یک استان و ایالت تحت سلطه و نفوذ فرانکها

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( درخت ) بید 2. چوب بید مثال: a switch of willow یک شاخه و ترکه از درخت بید.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مالیات بندی 2. مالیات مثال: a switch from direct to indirect taxation یک تغییر از مالیات بندی مستقیم به مالیات بندی غیر مستقیم

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( کارگاه ) ریخته گری 2. ( کارگاه ) شیشه گری مثال: a foundry business on its last legs یک حرفه و کارِ ریخته گری ناموفق و در حال ورشکست شدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ورزشکار 2. ورزش دوست 3. ( فرد ) دارای روحیه ورزشکاری مثال: a great sportsman یک ورزشکار ماهر و چیره دست

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. وسیله رفاه. وسیله اسایش 2. نطافت. خوشایندی مثال: in terms of these amenities, Britain is ahead of other European countries از لحاظ این امکانات و ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

از لحاظ. بر حسب. در مورد، درباره ی، از نظر، از دیدگاه مثال: We try to do what is best for our customer in terms of the quality of our product. ما تل ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. پر زحمت. سخت. شاق. دشوار. وقت گیر 2. پر توقع. متوقع مثال: we have a demanding trip ahead of us ما یک مسافرت وقت گیر و سخت و دشوار در پیش رو داریم.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. نظیر. همتا 2. هم سال. هم سن. هم سن و سال 3. هم سنخ. هم شان. هم تراز 4. اعیان زاده. اشراف زاده. عضو مجلس اعیان / 1. با دقت نگاه کردن. نگریستن 2. زل ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. رشته. لا 2. مو. گیس 3. ساحل. کرانه 4. ( کشتی ) به گل نشستن 5. به گل نشاندن مثال: he fathered a strand of applied economics او یک رشته از علم اقتص ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. استقامت. پایداری. سرسختی 2. طاقت. توان 3. سفتی. سختی. چغرمگی مثال: his writings witness an inner toughness نوشته هایش گواه بر یک استقامت و پایدار ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. گفتار یا کردار یا پندار قالبی 2. قالبی نگریستن به. تصویر کلیشه ای دادن از مثال: the stereotype of Soviet womanhood یک تصویر کلیشه ای دادن از زنان ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جزء. خرده پا 2. ناچیز. کم اهمیت مثال: a small - time crook یک دزد و کلاه بردار ناچیز و خرده پا

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ( قیافه ) درهم کشیده. ناخرسند 2. ( تبسم ) شیطنت آمیز مثال: a wry take on gender issues یک {تبسم} شیطنت آمیز کردن به موضوعات جنسیتی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. امیدبخش. نوید بخش. امیدوار کننده 2. دارای اینده روشن. اینده دار 3. ( هوا ) مساعد. خوب مثال: he was spoken of as a promising student از او به عنوا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. حقه. کلک. دروغ. شیطنت 2. دست انداختن. سر به سر گذاشتن. گول زدن. کلک زدن مثال: you were taken in by a hoax تو با یک حقه و کلک، فریب خورده بودی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( سینما ) کلاکت مثال: a clapperboard for the start of each take یک کلاکت برای شروع هر برداشت.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رنگ کردن 2. رنگ گرفتن. رنگ شدن 3. رنگین کردن 4. رنگ مثال: chemicals are used to fix the dye مواد شیمیایی برای ثابت کردن رنگ استفاده می شوند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فضانورد مثال: We see the other astronauts, already out for the count, in their sealed sleep bubbles ما سایر فضانوردان را می بینیم {که} پیش از این در ...