پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)

بازدید
٢,٢٤٣
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. خون. خون لخته ۲. خون و خونریزی. کشت و کشتار

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تحقیر آمیز. موهن ۲. متنفر. بیزار ۳. پرنخوت، مغرور مثال: But those who are disdainful and arrogant و اما کسانی که مغرور هستند و استکبار می ورزند. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

گروه سه گانه. گروه سه تایی. ثلاثه. {مجازی} مثلث {مسیحیت} تثلیث مثال: And do not say, [God is] a trinity. � وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ� �و نگویید خد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

۱. زبل تر بودن از. زرنگ تر بودن از ۲. کلک زدن به مثال: But it is He who outwits them اما او {خدا} است که به آنها کلک می زند. �وَهُوَ خَادِعُهُمْ�

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استراق سمع کننده، شنودگر مثال: Eavesdroppers with the aim of [telling] lies. استراغ سمع کنندگانی با هدف دروغگویی �سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ�

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. بی خیال. سر به هوا. بازیگوش. شوخ ۲. سرسری. سطحی ۳. سبک. سبک سر. کم عقل. بچه ۴. احمقانه. بچگانه ۵. جزئی. بی اهمیت. بیهوده مثال: Allah will not tak ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. نفرت. انزجار. بیزاری ۲. مایه نفرت. عمل شنیع. پلیدی مثال: Are abominations of Satan’s doing پلیدی ها و اعمال شنیعی از کارهای شیطان هستند �رِجْسٌ م ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. غیرعادی. خارق العاده ۲. غیر مترقبه. دور از انتظار ۳. نامطلوب. ناخواسته مثال: That he may taste the untoward consequence of his conduct تا باشد که ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کاروان. قافله ۲. دلیجان. ارابه. گاری ۳. کاراوان. واگن مثال: A provision for you and for the caravans توشه ای برای شما و کاروانها و قافله های شما

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نگهداری، حفظ. مثال: A means of sustentation for mankind وسیله ای برای حفظ بشریت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مدعی. طلبکار ۲. خواهان مثال: From among those nearest in kinship to the claimants از میان آنهایی که در خویشاوندی و قرابت به طلبکاران و مدعیان نزدی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. خویشاوندی ۲. قرابت. نزدیکی ۳. تشابه. همانندی مثال: From among those nearest in kinship to the claimants از میان آنهایی که در خویشاوندی و قرابت به ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. بازگشتن. برگشتن. رجعت کردن ۲. {دارایی} دوباره {به کسی} برگشتن. {به کسی}رسیدن مثال: They would revert to what they were forbidden. آنها به همان چ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. استدعا کردن. تمنا کردن. خواهش کردن. تقاضا کردن ۲. التماس کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به صورتهای متفاوتی. به اشکال گوناگون. به طرق مختلف مثال: Look! How We paraphrase the signs variously. بنگر که چگونه نشانه هایمان را به طرق مختلف بیا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

نذیر. هشدار دهنده مثال: Except as bearers of good news and warner. بجز به عنوان آوردنده بشارت و هشدار دهنده � إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ�

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. توضیح دادن. شرح دادن. تشریح کردن. تفسیر کردن، به تفصیل شرح دادن مثال: He expounds the truth. اوست که حق را به تفصیل شرح می دهد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. روح تازه ای در کالبد {چیزی} دمیدن. حیات تازه ای به {چیزی} بخشیدن. احیا کردن مثال: Then He reanimates you therein سپس در آنجا حیات تازه ای به شما ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با التماس. با لابه گری. با تضرع و زاری مثال: when you invoke Him suppliantly and secretly! زمامی که شما با تضرع و زاری و پنهانی از او استدعا می کنید.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقدر شده مثال: For every prophecy there is a [preordained] setting. برای هر پیغمبری یک موقعیت مقدر شده وجود دارد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقدر کردن مثال: Some people believe that fate has been preordained whether they will be happy or not. برخی از مردم بر این باورند که سرنوشت مقدر کرد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. از روی بی دینی. از روی لامذهبی. از روی کفر ۲. از روی ناسپاسی. از روی حق نشناسی مثال: Gossip impiously about our signs. از روی بی دینی درباره آیا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی دین. لامذهب. کافر ۲. کفرآمیز. ضد دین ۳. ناسپاس. حق ناشناس مثال: He blamed himself for having impious thoughts. او خودش را بخاطر داشتن افکار کف ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. فساد. آلودگی. عفونت ۲. {در مفهوم بد} اثر. نشان ۳. بوی بد ۴. آلوده کردن. فاسد کردن ۵. خراب کردن. تباه کردن ۶. فاسد شدن. خراب شدن مثال: And do not ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

در کشاکش، در گیر و دار، گرفتار، دستخوش مثال: Are in the throes of death در کشاکش و گرفتار مرگ هستند. � فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ�

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دروغ. به ناحق. مثال: Because of what you used to attribute to Allah untruly. به دلیل آنچه شما سابقا به خدا به ناحق نسبت می دادید. �بِمَا کُنْتُ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. متفاوت. مختلف ۲. نامتجانس. ناهمگن مثال: two completely dissimilar cultures. دو فرهنگ کاملا مختلف و متفاوت.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بار دادن. ثمر دادن. به بار نشستن. بارور شدن ۲. به ثمر رسیدن. به نتیجه رسیدن ۳. حاصلخیز کردن. بارور کردن ۴. به ثمر رساندن مثال Look at its fruit a ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. رسیدن. آماده شدن. عمل آمدن ۲. عمل آوردن مثال: Look at its fruit as it fructifies and ripen به میوه آن هنگامی که بار می دهد و می رسد بنگرید. � ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جن. جنی مثال: They make the jinn partners of Allah و جنیان را شریکان خدا قرار دادند. �وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ�

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

۱. ترک. رهایی ۲. {حقوقی} ترک انفاق. ترک افراد واجب النفقه ۳. فرار از خدمت. ترک خدمت مثال: If a woman fears from her husband misconduct or desertion ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. کامیاب کردن. ارضا کردن ۲. جبران کردن. پاداش دادن ۳. {مجازی} پاسخ دادن به ۴. تلافی کردن. انتقام گرفتن مثال: Whoever commits evil shall be requited ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. وهم. توهم. تصور باطل. خیال واهی. پندار ۲. وهم زدگی. توهم زدگی ۳. ( روانشناسی} هذیان مثال: Yet Satan does not promise them anything but delusion ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خشمگین، عصبانی، غضبناک، برانگیخته، قهر الود، مثال: Allah shall be wrathful at him and curse him خداوند بر او غضبناک خواهد بود و او را لعنت خواهد کر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. توطئه کردن ۲. تبانی کردن. هم دست شدن ۳. مقارن شدن. دست به دست هم دادن مثال: A group of them conspire overnight گروهی از آنها در طول شب توطئه می ک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. اظهار داشتن. ابراز داشتن. بر زبان راندن ۲. ادعا کردن ۳. اقرار کردن. ایمان خود را {به چیزی} بر زبان راندن ۴. پیشه خود ساختن مثال: They profess obed ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. {پارچه و لباس} نازک ۲. بدون استحکام. بی دوام. پیزُری ۳. ضعیف. سست ۴. ناموجه. غیر قابل قبول ۵. کاغذ نازک مثال: Indeed the stratagems of Satan are a ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دسته جمعی مثال: Then go forth in companies, or go forth en masse پس گروه گروه یا دسته جمعی {به سوی جهاد} به پیش بروید. �فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ ان ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داننده. عالم مثال: And Allah suffices as knower [of His creatures] و خدا به عنوان عالمِ به مخلوقاتش کافی است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. سکونت ۲. محل سکونت مثال: Or leave your habitation یا از محل سکونت خود بیرون روید. �أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیَارِکُمْ�

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مخالفت. ابراز مخالفت ۲. مخالف ۳. مخالف بودن. مخالفت کردن. ابراز مخالفت کردن ۴. پیروی نکردن مثال: then do not find within their hearts any dissent ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حسن نیت مثال: We desire nothing but good will and comity ما خواهان چیزی جز حسن نیت و نیک رفتاری نیستیم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیک رفتاری، حسن رفتار، نزاکت، ادب مثال: We desire nothing but good will and comity ما خواهان چیزی جز حسن نیت و نیک رفتاری نیستیم. \

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از روی اکراه و بی میلی. از روی مخالفت. از روی بیزاری مثال: you see the hypocrites keep away from you aversely منافقان را خواهی دید که از روی مخالفت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دشنام دادن به. ناسزا گفتن به مثال: Twisting their tongues and reviling the faith زبانهایشان را می پیچانند و دین را دشنام می دهند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

۱. مست ۲. سرمت. به وجد آمده مثال: Do not approach prayer when you are intoxicated. � لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَىٰ� نزدیک نماز نر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. حکم. داور ۲. سردمدار. داعیه دار. حکمران مثال: Then appoint an arbiter from his relatives and an arbiter from her relatives. پس یک حکم/داور از خوی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. رابطه نامشروع. فسق ۲. سوء اداره. سوء مدیریت ۳. بدرفتاری. رفتار ناشایست ۴. رابطه نامشروع داشتن با ۵. بد اداره کردن. سوء مدیریت نشان دادن . بد رفتار ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرکشی. نافرمانی مثال: That you fall into gross waywardness که شما در یک سرکشی و نافرمانی فاحش بیافتید.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

معشوقه، رفیقه مثال: licentious ones or those who take paramours شهوت رانها و یا کسانی که برای خود معشوقه می گیرند.