پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)
۱. خون. خون لخته ۲. خون و خونریزی. کشت و کشتار
۱. تحقیر آمیز. موهن ۲. متنفر. بیزار ۳. پرنخوت، مغرور مثال: But those who are disdainful and arrogant و اما کسانی که مغرور هستند و استکبار می ورزند. ...
گروه سه گانه. گروه سه تایی. ثلاثه. {مجازی} مثلث {مسیحیت} تثلیث مثال: And do not say, [God is] a trinity. � وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ� �و نگویید خد ...
۱. زبل تر بودن از. زرنگ تر بودن از ۲. کلک زدن به مثال: But it is He who outwits them اما او {خدا} است که به آنها کلک می زند. �وَهُوَ خَادِعُهُمْ�
استراق سمع کننده، شنودگر مثال: Eavesdroppers with the aim of [telling] lies. استراغ سمع کنندگانی با هدف دروغگویی �سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ�
۱. بی خیال. سر به هوا. بازیگوش. شوخ ۲. سرسری. سطحی ۳. سبک. سبک سر. کم عقل. بچه ۴. احمقانه. بچگانه ۵. جزئی. بی اهمیت. بیهوده مثال: Allah will not tak ...
۱. نفرت. انزجار. بیزاری ۲. مایه نفرت. عمل شنیع. پلیدی مثال: Are abominations of Satan’s doing پلیدی ها و اعمال شنیعی از کارهای شیطان هستند �رِجْسٌ م ...
۱. غیرعادی. خارق العاده ۲. غیر مترقبه. دور از انتظار ۳. نامطلوب. ناخواسته مثال: That he may taste the untoward consequence of his conduct تا باشد که ...
۱. کاروان. قافله ۲. دلیجان. ارابه. گاری ۳. کاراوان. واگن مثال: A provision for you and for the caravans توشه ای برای شما و کاروانها و قافله های شما
نگهداری، حفظ. مثال: A means of sustentation for mankind وسیله ای برای حفظ بشریت
۱. مدعی. طلبکار ۲. خواهان مثال: From among those nearest in kinship to the claimants از میان آنهایی که در خویشاوندی و قرابت به طلبکاران و مدعیان نزدی ...
۱. خویشاوندی ۲. قرابت. نزدیکی ۳. تشابه. همانندی مثال: From among those nearest in kinship to the claimants از میان آنهایی که در خویشاوندی و قرابت به ...
۱. بازگشتن. برگشتن. رجعت کردن ۲. {دارایی} دوباره {به کسی} برگشتن. {به کسی}رسیدن مثال: They would revert to what they were forbidden. آنها به همان چ ...
۱. استدعا کردن. تمنا کردن. خواهش کردن. تقاضا کردن ۲. التماس کردن
به صورتهای متفاوتی. به اشکال گوناگون. به طرق مختلف مثال: Look! How We paraphrase the signs variously. بنگر که چگونه نشانه هایمان را به طرق مختلف بیا ...
نذیر. هشدار دهنده مثال: Except as bearers of good news and warner. بجز به عنوان آوردنده بشارت و هشدار دهنده � إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ�
۱. توضیح دادن. شرح دادن. تشریح کردن. تفسیر کردن، به تفصیل شرح دادن مثال: He expounds the truth. اوست که حق را به تفصیل شرح می دهد.
۱. روح تازه ای در کالبد {چیزی} دمیدن. حیات تازه ای به {چیزی} بخشیدن. احیا کردن مثال: Then He reanimates you therein سپس در آنجا حیات تازه ای به شما ...
با التماس. با لابه گری. با تضرع و زاری مثال: when you invoke Him suppliantly and secretly! زمامی که شما با تضرع و زاری و پنهانی از او استدعا می کنید.
مقدر شده مثال: For every prophecy there is a [preordained] setting. برای هر پیغمبری یک موقعیت مقدر شده وجود دارد.
مقدر کردن مثال: Some people believe that fate has been preordained whether they will be happy or not. برخی از مردم بر این باورند که سرنوشت مقدر کرد ...
۱. از روی بی دینی. از روی لامذهبی. از روی کفر ۲. از روی ناسپاسی. از روی حق نشناسی مثال: Gossip impiously about our signs. از روی بی دینی درباره آیا ...
۱. بی دین. لامذهب. کافر ۲. کفرآمیز. ضد دین ۳. ناسپاس. حق ناشناس مثال: He blamed himself for having impious thoughts. او خودش را بخاطر داشتن افکار کف ...
۱. فساد. آلودگی. عفونت ۲. {در مفهوم بد} اثر. نشان ۳. بوی بد ۴. آلوده کردن. فاسد کردن ۵. خراب کردن. تباه کردن ۶. فاسد شدن. خراب شدن مثال: And do not ...
در کشاکش، در گیر و دار، گرفتار، دستخوش مثال: Are in the throes of death در کشاکش و گرفتار مرگ هستند. � فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ�
به دروغ. به ناحق. مثال: Because of what you used to attribute to Allah untruly. به دلیل آنچه شما سابقا به خدا به ناحق نسبت می دادید. �بِمَا کُنْتُ ...
۱. متفاوت. مختلف ۲. نامتجانس. ناهمگن مثال: two completely dissimilar cultures. دو فرهنگ کاملا مختلف و متفاوت.
۱. بار دادن. ثمر دادن. به بار نشستن. بارور شدن ۲. به ثمر رسیدن. به نتیجه رسیدن ۳. حاصلخیز کردن. بارور کردن ۴. به ثمر رساندن مثال Look at its fruit a ...
۱. رسیدن. آماده شدن. عمل آمدن ۲. عمل آوردن مثال: Look at its fruit as it fructifies and ripen به میوه آن هنگامی که بار می دهد و می رسد بنگرید. � ا ...
جن. جنی مثال: They make the jinn partners of Allah و جنیان را شریکان خدا قرار دادند. �وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ�
۱. ترک. رهایی ۲. {حقوقی} ترک انفاق. ترک افراد واجب النفقه ۳. فرار از خدمت. ترک خدمت مثال: If a woman fears from her husband misconduct or desertion ...
۱. کامیاب کردن. ارضا کردن ۲. جبران کردن. پاداش دادن ۳. {مجازی} پاسخ دادن به ۴. تلافی کردن. انتقام گرفتن مثال: Whoever commits evil shall be requited ...
۱. وهم. توهم. تصور باطل. خیال واهی. پندار ۲. وهم زدگی. توهم زدگی ۳. ( روانشناسی} هذیان مثال: Yet Satan does not promise them anything but delusion ا ...
خشمگین، عصبانی، غضبناک، برانگیخته، قهر الود، مثال: Allah shall be wrathful at him and curse him خداوند بر او غضبناک خواهد بود و او را لعنت خواهد کر ...
۱. توطئه کردن ۲. تبانی کردن. هم دست شدن ۳. مقارن شدن. دست به دست هم دادن مثال: A group of them conspire overnight گروهی از آنها در طول شب توطئه می ک ...
۱. اظهار داشتن. ابراز داشتن. بر زبان راندن ۲. ادعا کردن ۳. اقرار کردن. ایمان خود را {به چیزی} بر زبان راندن ۴. پیشه خود ساختن مثال: They profess obed ...
۱. {پارچه و لباس} نازک ۲. بدون استحکام. بی دوام. پیزُری ۳. ضعیف. سست ۴. ناموجه. غیر قابل قبول ۵. کاغذ نازک مثال: Indeed the stratagems of Satan are a ...
دسته جمعی مثال: Then go forth in companies, or go forth en masse پس گروه گروه یا دسته جمعی {به سوی جهاد} به پیش بروید. �فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ ان ...
داننده. عالم مثال: And Allah suffices as knower [of His creatures] و خدا به عنوان عالمِ به مخلوقاتش کافی است.
۱. سکونت ۲. محل سکونت مثال: Or leave your habitation یا از محل سکونت خود بیرون روید. �أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیَارِکُمْ�
۱. مخالفت. ابراز مخالفت ۲. مخالف ۳. مخالف بودن. مخالفت کردن. ابراز مخالفت کردن ۴. پیروی نکردن مثال: then do not find within their hearts any dissent ...
حسن نیت مثال: We desire nothing but good will and comity ما خواهان چیزی جز حسن نیت و نیک رفتاری نیستیم.
نیک رفتاری، حسن رفتار، نزاکت، ادب مثال: We desire nothing but good will and comity ما خواهان چیزی جز حسن نیت و نیک رفتاری نیستیم. \
از روی اکراه و بی میلی. از روی مخالفت. از روی بیزاری مثال: you see the hypocrites keep away from you aversely منافقان را خواهی دید که از روی مخالفت ...
دشنام دادن به. ناسزا گفتن به مثال: Twisting their tongues and reviling the faith زبانهایشان را می پیچانند و دین را دشنام می دهند.
۱. مست ۲. سرمت. به وجد آمده مثال: Do not approach prayer when you are intoxicated. � لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَىٰ� نزدیک نماز نر ...
۱. حکم. داور ۲. سردمدار. داعیه دار. حکمران مثال: Then appoint an arbiter from his relatives and an arbiter from her relatives. پس یک حکم/داور از خوی ...
۱. رابطه نامشروع. فسق ۲. سوء اداره. سوء مدیریت ۳. بدرفتاری. رفتار ناشایست ۴. رابطه نامشروع داشتن با ۵. بد اداره کردن. سوء مدیریت نشان دادن . بد رفتار ...
سرکشی. نافرمانی مثال: That you fall into gross waywardness که شما در یک سرکشی و نافرمانی فاحش بیافتید.
معشوقه، رفیقه مثال: licentious ones or those who take paramours شهوت رانها و یا کسانی که برای خود معشوقه می گیرند.