پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٩)

بازدید
٥,٤٠٢
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پلاکارد 2. پرچم. علم. لوا 3. اسم. عنوان۴. بنر مثال: he carried a banner او یک پرچم و پلاکارد حمل کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. لولا 2. محور. مدار. اصل. 3. لولا انداختن 4. بستگی داشتن به. مربوط بودن به مثال: the squeak of the hinge جیر جیرِ لولای در the hinges of the ga ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وُل. نوعی موش صحرایی مثال: the vole's dying squeak جیغ و فریادِ وُل ( نوعی موش صحراییِ ) در حال مُردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( گیاه شناسی ) جوزا. جوز بویا. جوز هندی مثال: a sprinkling of nutmeg یک تعداد کمی جوز هندی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آمونیاک مثال: a solution of ammonia in water یک محلول آمونیاک در آب

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیر. صومعه مثال: they sojourned in the monastery آنها در صومعه و دیر اقامت گزیدند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( نان ) تست 2. برشته کردن. تست کردن 3. گرم کردن مثال: Carolyn chewed a mouthful of toast کارولین یک لقمه نان تست جوید.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. زندگی نامه. شرح نامه 2. زندگی نامه نویسی مثال: the omission of recent publications from his biography حذفِ انتشارات اخیر از زندگینامه اش.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

ترویج کردن. اشاعه دادن. منتشر کردن. انتشار دادن. پخش کردن مثال: organizing and disseminating information مرتب کردن و اشاعه و انتشار اطلاعات

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مهاجم. متجاوز مثال: the invaders oppressed the people مهاجمین مردم را سرکوب کردند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. رنجش. آزردگی. دلخوری 2. خشم. غضب. عصبانیت 3. تنفر. بیزاری مثال: she was smoldering with resentment او داشت با خشم و عصبانیت از درون می سوخت.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آتش. آتش بازی. جشن اتش مثال: the bonfire still smoldered آتش بازی ها همچنان با دود می سوخت.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ساتن 2. ساتنی. ساتن 3. نرم. لغزنده. براق مثال: satin slippers دمپایی های ساتن دمپایی های و نرم و براق

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. طرفدار آزادی زنان. طرفدار تساوی حقوق زن و مرد. زن باور 2. مبتنی بر طرفداری از آزادی زنان. زن باورانه مثال: a feminist slant یک دیدگاه و نگرش فمینی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. وسوسه کردن. اغوا کردن. به هوس انداختن 2. جذب. جاذبه. گیرایی. کشش

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حمله ی هوایی مثال: an air raid siren یک آژیر خطرِ حمله هوایی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ضامن 2. متعهد 3. پدر یا مادر تعمیدی 4. بانی. مبتکر 5. حامی 6. ضمانت کردن. تعهد کردن 7. حمایت کردن از. پشتیبانی کردن از 8. مسئولیت ( چیزی را ) به ع ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. رهبری. هدایت. راهنمایی 2. مهم. عمده. اصلی 3. پیشرو. پیشقدم. پیشتاز مثال: a leading biblical scholar یک محققِ وابسته به کتاب مقدسِ پیشرو

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

( مربوط به ) کتاب مقدس مثال: a leading biblical scholar یک محقق و دانشمندِ {مربوط به} کتاب مقدسِ پیشرو

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( زمین شناسی ) نارسنگ مثال: a garnet in a gold setting یک نارسنگ در یک جای نگین طلایی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نابخشودنی. غیر قابل بخشش. غیر قابل چشم پوشی. غیر قابل گذشت مثال: In law, treason is an unforgivable crime مطابق با قانون خیانت و پیمان شکنی یک جزم ن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فرض کردن 2. مسلم فرض کردن 3. فکر کردن. گمان کردن. حدس زدن 4. جسارت کردن. به خود اجازه دادن. فضولی کردن 5. سوء استفاده کردن مثال: the accused is pr ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساده شده مثال: this is simplified for the sake of clarity این برای خاطر وضوح و روشنی ساده شده است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

معلم مدرسه مثال: a retired schoolteacher یک معلم مدرسه بازنشسته

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. لایه. ورقه. پوشش. روکش 2. پارچه پالتویی. پارچه کت و شلواری مثال: a repellent coating یک روکش غیر قابل نفوذ و ضد آب

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بوی تعفن. بوی گند. گند مثال: a repellent stench یک بوی تعفن مشمئز کننده و نفرت انگیز

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تضمین کردن 2. حتمی کردن. مسلم کردن 3. تامین کردن. در اختیار گذاشتن. فراهم کردن. دادن 4. مجهز کردن در برابر. ( خود را ) آماده کردن برای 5. اطمینان ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ته رنگ زدن 2. آمیختن 3. ته رنگ 4. رد. اثر. نشان مثال: optimism tinged with realism خوشبینی، با واقعیت گرایی آمیخت.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. افرای چنار 2. چوب افرای چناری مثال: all the dead sycamores had to be felled تمام درختان چنار خشک شده باید قطع می شدند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به گوش ( کسی ) خوردن . اتفاقی شنیدن. شنیدن. مثال: they are fearful of being overheard آنها نگران هستند که کسی صدایشان را بشنود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بی حوصلگی. کسالت. خستگی. دلتنگی مثال: an escape from boredom یک راه فرار از خستگی و کسالت

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مهلک. کشنده مثال: lethal gas escaped گازِ مهلک و کشنده به بیرون نشت کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تعقیب کننده مثال: he escaped his pursuers او از تعقیب کننده گانش نجات و رهایی یافت.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زیر بغل 2. ( پرتاب. ضربه و غیره ) پایین تر از سطح شانه مثال: an underarm deodorant یک اسپری بدن ( مخصوص ) زیر بغل

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازگشت مثال: And ring me when you’ve found out more about your Grandfather’s reappearance too. و همچنین وقتی چیز بیشتری درباره بازگشت پدربزرگت بدست ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دفتر اشیاء گمشده مثال: I am going to pick something up from the Lost Property Office. من می خواهم از دفتر اشیاء گم شده چیزی {که جا گذاشتم} را بردارم.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( در بریتانیا ) وزارت امور خارجه مثال: The Foreign Office rang at lunch - time today. امروز موقع نهار از وزارت امور خارجه زنگ زدند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موقع نهار. ظهر مثال: The Foreign Office rang at lunch - time today. امروز موقع نهار از وزارت امور خارجه زنگ زدند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. اعجاز. معجزه. شگفتی 2. مایه شگفتی 3. مظهر. نمونه 4. تعجب کردن 5. مبهوت شدن. حیرت کردن مثال: She stood at the foot of the Matterhorn and marveled a ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. ( برای منظور دیگری ) بکار گرفتن. ( در جهت دیگری ) به کار انداختن 2. به طرف دیگری هدایت کردن. در مسیر دیگری انداختن 3. به آدرس جدید فرستادن مثال: H ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. غذای بخر و ببر 2. رستوران بخر و ببر . رستوران بیرون بر 3. ( غذا و رستوران ) بخر و ببر. بیرون بر مثال: And we can pick up some takeaway pizzas on t ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. با سردی. با بی اعتنایی. بدون شور و شوق 2. با خونسردی مثال: "I thought you might be pleased" said Androw rather coolly. اندرو نسبتا با سردی و بی ا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ریاست طلب 2. رئیس مآب. 3. مستبد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

عامه پسند. بازاری. بنجل مثال: That was the problem, Ever since the paper had been taken over by an American businessman, it had gone down market. مش ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوبنده. تند. مثال: A bit hard - hitting I thought. من فکر کردم کمی کوبنده و تند بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سخت. به سختی. زیاد. خیلی. بدجوری 2. با تلخ کامی. از روی تلخ کامی مثال: he Said rather bitterly. او نسبتا به سختی و با تلخ کامی گفت.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. معتمد. امین. امانت دار 2. قیم. وصی. سرپرست 3. متولی 4. عضو هیئت امنا 5. کشور قیم ( کشوری که قیمومیت کشور دیگری را به عهده دارد ) مثال: Everything ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میلیونر مثال: They believed they would become millionaire. آنها باور داشتند که میلیونر خواهند شد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از روی دلسوزی مثال: "He ran out of money" Stef said helpfully. استف از روی دلسوزی گفت: او پولهایش تمام شد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

1. فراخواندن. احضار کردن 2. به یاد آوردن 3. پس گرفتن. لغو کردن 4. احضار. فراخوانی 5. ( به ) یادآوری مثال: recall when we delivered you from Pharaoh’s ...