پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)
۱. شهوت ران. هرزه. بی بند و بار ۲. شهوی. شهوانی مثال: licentious ones or those who take paramours شهوت رانها و یا کسانی که برای خود معشوقه می گیرند.
بجز. به استثنای. به غیر از. مگر مثال: Excluding what is already past مگر آنچه که پیش از این گذشته �إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ�
۱. معطل کردن. گیر انداختن ۲. نگه داشتن. بازداشت کردن. محبوس کردن. در بازداشت نگهداشتن. توقیف کردن مثال: Detain them in [their] houses. آنها را در خا ...
سفارش، دستور، قدغن مثال: This is an enjoinment from Allah این سفارشی از طرف خدا است. �وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ�
۱. خوردن. قورت دادن. فرو دادن ۲. {مجازی} فرا گرفتن. گرفتن مثال: Only ingest fire into their bellies, تنها آتش در شکمهایشان فرو می دهند. �إِنَّمَا ...
بدرفتاری. خشونت. آزار مثال: You should fear the result of mistreating orphans تو باید از نتیجه بدرفتاری و آزار یتیمان بترسی.
حسابگر، شمارگر. حساب کننده مثال: And Allah suffices as reckoner و خداوند برای حسابگر بودن کافی است. �وَکَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِیبًا�
۱. مرتاض منش. اعتدال گرا. میانه رو ۲. مرتاض منشانه ۳. کم. مختصر. ساده مثال: As for him who is well - off, let him be abstemious و {سزاوار است} کسی که ...
۱. با دست و دلبازی. بدون مضایقه ۲. زیاده از حد ۳. با بی بند و باری مثال: And do not consume it lavishly and hastily lest they should grew up. و آن ...
فراخواننده، احضار کننده. منادی مثال: Our Lord, we have indeed heard a summoner calling to faith, declaring “have faith in your Lord” پروردگارا بدرستی ...
۱. مستبد ۲. ظالم. ستمگر ۳. ظالمانه. بی رحمانه مثال: And because Allah is not tyrannical to His servant. و از این رو خداوند بر بندگانش ظالم و ستمگر ن ...
۱. به تردید افتادن. تزلزل نشان دادن. مردد بودن ۲. به لکنت افتادن. به تته پته افتادن. بریده بریده گفتن ۳. {صدا} لرزیدن ۴. لرزان لرزان رفتن. با قدمهای ...
۱. چرخیدن ۲. چرخاندن ۳. به نوبت امدن. نوبتی بودن. گشتن ۴. به نوبت آوردن. نوبتی کردن مثال: And we make such vicissitudes rotate among mankind. ما د ...
فراز و نشیب {زندگی}. پستی و بلندی مثال: And we make such vicissitudes rotate among mankind. ما در میان بشر این چنین فراز و نشیب {زندگی} را می چرخان ...
۱. سابقه ۲. سنت. رسم. روال ۳. {حقوقی} رویه قضایی مثال: Certain [Divine] precedents have passed before you بی شک قبل از شما سنتهای الهی گذشته است. �ق ...
۱. قدر نشناخته. ارج ننهاده ۲. {سرمایه گذاری و غیره} بدون سود. بدون سود دهی. ناسوداور مثال: Whatever good they do, they will not go unappreciated for ...
۱. توسل. کمک گیری. کمک ۲. راه چاره ۳. مراجعه کردن، مراجعه کردن به ۴. متوسل شدن به مثال: Whoever takes recourse in Allah هر کس به خدا متوسل بشود. �وَ ...
{قول. پیمان. غیره} نقض کردن. عدول کردن. عمل نکردن. وفا نکردن مثال: And should anyone renege [on his obligation] و هر کس که به تعهد خود وفا نکرد.
با طیب خاطر. مشتاقانه. از روی رغبت مثال: Whoever there is in the heavens and the earth, willingly or unwillingly هر که در آسمانها و زمین است از روی ر ...
۱. چون. زیرا. به این علت که ۲. تا آنجایی که. تا جایی که مثال: Inasmuch as I have given you [the knowledge] of the Book and wisdom چون که من به شما دا ...
۱. مومن. پارسا. پرهیزگار. خداپرست. خداشناس ۲. پرهیزکارانه. پارسایانه مثال: Rather [he would say], Be a godly people به درستی او خواهد گفت مردمی مومن ...
پیغمبری. نبوت مثال: That Allah should give him the Book, judgement and prophet hood که خدا او را کتاب و حکم و نبوت داد. �أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ ا ...
۱. مرتب. به کرات. به طور مکرر ۲. همواره. همیشه. دائما. دائم. پیوسته ۳. مصرانه. با سماجت مثال: Unless you stand persistently over him. مگر آنکه پیوست ...
۱. واحد وزنی معادل ۱۰۰ کیلوگرم ۲. قنطار: {پوست گاوی که درون آن را پر زر کرده باشند} ۳ - واحد وزن معادل یکهزار و دویست اوقیه یا مساوی یکصد و بیست رطل ...
۱. جدا. بطور جدی ۲. عمیقا. قلبا. صمیمانه. از ته دل مثال: Then let us pray earnestly پس بیایید عمیقا و از ته دل دعا کنیم.
۱. شکاک ۲. شک اندیش. شک پیشه مثال: So do not be among the skeptics. بنابراین از تردیدکنندگان و شکاکان نباش �فَلَا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ�
بی ایمانی، بی اعتقادی، کفر مثال: When Jesus sensed their faithlessness. زمانی که عیسی بی ایمانی و کفر آنها را احساس کرد. � فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَی ...
۱. جذامی ۲. بیمار جذامی ۳. {مجازی} آدم مطرود مثال: I heal the blind and the leper. من کور و بیمار جذامی را شفا می دهم. �وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَا ...
۱. {در آیین یهود} مسیح موعود ۲. {مسیحیت} مسیع، عیسی مسیح ۲. با حرف �m� کوچک : منجی. ناجی مثال: Whose name is Messiah, Jesus, son of Mary که نامش مسی ...
۱. رقابت کردن. مسابقه دادن ۲. مبارزه کردن. دست و پنجه نرم کردن ۳. گفتن. اظهار داشتن. معتقد بودن
تایید کننده. تصدیق کننده مثال: As a confirmer of a Word of Allah به عنوان تصدیق کننده ی کلمه ای از خدا �مُصَدِّقًا بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ�
با حرف اول بزرگ به معنی یوحنا. یا یحیی فرزند حضرت زکریا است. مثال: Allah gives you the good news of John خداوند مژده و بشارت یحیی را به تو می دهد. ...
۱. استغاثه. تضرع ۲. مناجات. دعا مثال: Indeed You hear all supplications براستی تو شنونده همه دعاها و مناجات ها هستی �إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ�
۱. وقف. تخصیص. اختصاص ۲. تبرک. تقدیس ۳. {کشیش. اسقف و غیره} مراسم انتصاب مثال: I dedicate to you what is in my belly, in consecration من آنچه که در ش ...
آموزش ندیده. اُمی مثال: And say to those who were given the Book and the uninstructed ones, و به آنان که کتاب داده شده و به امیان بگو �وَقُلْ لِلَّ ...
نگاه دارنده. اقامه کننده مثال: Maintainer of justice نگاه دارنده ی عدالت � قَائِمًا بِالْقِسْطِ�
جاهای خالی مثال: Cloze test آزمون پرکردن جاهای خالی
۱. مودبانه. با نزاکت ۲. متین. موقرانه. شایسته. اراسته مثال: To mankind has been made to seem decorous در نظر مردم آراسته گردیده است. �زُیِّنَ لِلنَ ...
۱. بخشنده. کریم. گشاده دست. وهاب ۲. سخاوتمندانه مثال: Indeed you are the all - munificent به راستی تو بخشنده و وهاب هستی. �إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّاب ...
گمراهی مثال: Pursuing misguidance and aiming its misinterpretation {تا} گمراهی را دنبال کنند و تفسیر غلط آن را قصد کنند.
استعاری. مجازی. تشبیهی مثال: While others are metaphorical در حالی که دیگر {آیات} تشبیهی و استعاری است. �وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ�
۱. قطعی. مسلم. بی چون و چرا ۲. نهایی ۳. محکم مثال: Parts of it are definitive verses. پاره ای از آن آیات قطعی و محکم است. � مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ�
انتقام گیرنده. تلافی کننده مثال: and Allah is all - mighty, avenger. و خداوند عزیز و انتقام گیرنده است. �و اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ�
مثال: And He had send down the Torah and the Evangel و او تورات و انجیل را نازل کرده بود. �وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ�
۱. لجوج. خود رای. یک دنده. سر سخت ۲. لجوجانه سرسختانه مثال: The Bedouin are more obdurate in unfaith and hypocrisy. اعراب بادیه نشین در کفر و نفاق ...
عرب بدوی. عرب بادیه نشین مثال: Some of the Bedouins who sought to be excused came. برخی از اعراب بادیه نشین که در پی عذر و بهانه بودند آمدند. �وَ ...
سر قبر. سر خاک مثال: And never pray over any of them when he dies, nor stand at his graveside. و هیچ گاه بر احدی از آنان که مُرد نماز مگزار و بر سر ...
میدان جنگ. میدان نبرد. کارزار مثال: If Allah brings you back [from the battlefront] to a group of them پس اگر خداوند تو را از میدان جنگ به سوی گروهی ...
غنی. فراوان. وافر مثال: And more abounding in wealth and children. و در مال و فرزندان فراون تر . �أَکْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا�
۱. سراسیمه. مضطرب. هراسان ۲. دیوانه. دیوانه وار. بی امان. بی اختیار. از خود بیخود ۳. عجولانه. شتابزده ۴. داغ. پر حرارت. پر هیاهو. پر تب و تاب مثال: ...