پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٥٩)

بازدید
٦,٩٦٦
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. خود. خویش. خویشتن 2. شخص خود 3. منافع خود مثال: he is but a shadow of his former self او فقط یک سایه از گذشته سابق خودش است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. سکندری خوردن. پای ( کسی به چیزی ) گیر کردن 2. لنگان لنگان راه رفتن 3. تپق زدن. گیر کردن 4. اشتباه کردن. خطا کردن 5. اتفاقی یافتن. برخورد کردن به 6 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کشتی یا هواپیمای نفتکش 2. تانکر مثال: oil leaking from the tanker نشتی روغن از تانکر چکه کردن روغن از تانکر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. اغوا. فریب 2. گمراهی. فریب خوردگی 3. جذبه. فریبندگی مثال: the seduction scenes suggest his guilt and her loneliness صحنه های اغوا و فریب، گناه مرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. حساس 2. پذیرا. راغب 3. راغب به پاسخگویی 4. پاسخ ده مثال: evidence suggests that teenagers are responsive to price increases شواهد اشاره می کنند ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. زنده. پرشور. با نشاط. سرزنده. سرحال 2. خلاق. بارور 3. ( رنگ ) شاد. روشن 4. پر تحرک 5. پر هیجان. پر شور. داغ. گرم مثال: music suitable for a lively ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. نظم. ترتیب. آرایش 2. خلق. خلق و خو. طبع 3. میل. گرایش 4. آمادگی 5. اختیار 6. حل و فصل. توافق مثال: a sunny disposition یک خلق و خو و طبع شاد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رسانه های گروهی مثال: he was swamped by media attention او در توجه رسانه های گروهی غوطه ور شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ژاندارم مثال: a swarm of gendarmes یک گروه ژاندارم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

1. غیر بومی. خارجی 2. غریب. ناآشنا. کمیاب. کم نظیر 3. نامتعارف. عجیب و غریب 4. قشنگ. زیبا. خارق العاده مثال: the temptation of travel to exotic locat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. روزنامه قطع کوچک 2. ( روزنامه ) قطع کوچک 3. ( مطبوعات ) جنجالی مثال: younger voters tended towards the tabloid press رای دهندگان جوانتر به سمت مطب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. توطئه چیدن. نقشه کشیدن. تبانی کردن 2. کنجکاوی ( کسی را ) برانگیختن. کنجکاو کردن 3. توجه ( کسی را ) جلب کردن 4. متحیر کردن. گیج کردن 5. رابطه نامشر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طنزآمیز. طنزگونه مثال: abrupt, epigrammatic paragraphs پاراگرافهای طنز آمیز ِ بی ربط و جدا از هم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کوری. نابینایی 2. بی خردی. بی عقلی 3. بی فکری. نفهمی مثال: this disease can cause blindness این بیماری می تواند باعث نابینایی بشود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. دعوای حقوقی. اقامه دعوا. دادخواهی 2. خلاصه مذاکرات. صورت جلسه 3. گزارش 4. برنامه 5. اقدامات 6. اتفاقات. جریانات مثال: the company faces the threat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. انحلال. تصفیه 2. واریز. تسویه. پرداخت 3. تبدیل به نقد 4. ( عمل ) سر به نیست کردن. مثال: the company faces the threat of liquidation proceedings ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. عصر. دوره. دوران 2. ( زمین شناسی ) دوران مثال: the threshold of a new era سرآغاز یک عصر و دوره جدید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مخفف teleprocessing کامپیوتر: پردازش از راه دور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. زندگی خانوادگی . کانون خانواده 2. ( اغلب بصورت جمع ) امور خانه و خانواده مثال: traditional values prescribe a life of domesticity ارزشهای سنتی زن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پادزیست. آنتی بیوتیک مثال: Antibiotics are not a panacea, but they are a useful weapon in the fight against disease. آنتی بیوتیکها و پادزیستها، نوش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. وضع موجود 2. وضع سابق مثال: the preservation of the status quo. حراست و صیانت از وضع موجود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( امریکا ) پارک تفریحی موضوعی - نوعی پارک تفریحی که وسایل تفریحی آن اختصاص به موضوع یا به سبک خاصی باشد مثال: Theme parks are very popular in the US. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. موضوع 2. درون مایه. مضمون 3. ( موسیقی ) تم. ملودی اصلی 4. ( رادیو و تلوزیون ) آرم برنامه مثال: I had presupposed that theme make people happy برای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سیاست گذاری. تعیین خط مشی مثال: this presupposes the existence of a policy - making group این فرض را بر وجود یک گروه سیاست گذاری قرار می دهد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. غیر مستقیم 2. انحرافی 3. میدان 4. چرخ و فلک مثال: traffic on the roundabout has priority ترافیک {در عبور وسایط نقلیه}در میدان حق تقدم دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. پارلمانی 2. ( مربوط به ) پارلمان یا مجلس شورا مثال: parliamentary privilege مصونیتِ پارلمانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ملی گرایی. ملیت گرایی 2. وطن پرستی. عرق ملی 3. استقلال طلبی / ناسیونالیسم مثال: nationalism in the narrowest sense of the word ملی گرایی در تنگ ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( در بریتانیا ) تفنگدار سوار ه نظام مثال: the hussars would have been put to flight تفنگداران سوار ه نظام باعث فرار خواهند شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. شتابزده نوشتن. بی دقت نوشتن 2. شر و ور نوشتن. خط خطی کردن 3. نوشته ناخوانا 4. کار ادبی ناخوانا مثال: he scribbled in his book او شتابزده و با خط ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ممانعت. کارشکنی 2. مانع مثال: obstructions allow water to stagnate موانع باعث راکد شدن آب شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. پلاکارد 2. پرچم. علم. لوا 3. اسم. عنوان۴. بنر مثال: he carried a banner او یک پرچم و پلاکارد حمل کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. لولا 2. محور. مدار. اصل. 3. لولا انداختن 4. بستگی داشتن به. مربوط بودن به مثال: the squeak of the hinge جیر جیرِ لولای در the hinges of the ga ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وُل. نوعی موش صحرایی مثال: the vole's dying squeak جیغ و فریادِ وُل ( نوعی موش صحراییِ ) در حال مُردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( گیاه شناسی ) جوزا. جوز بویا. جوز هندی مثال: a sprinkling of nutmeg یک تعداد کمی جوز هندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آمونیاک مثال: a solution of ammonia in water یک محلول آمونیاک در آب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیر. صومعه مثال: they sojourned in the monastery آنها در صومعه و دیر اقامت گزیدند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( نان ) تست 2. برشته کردن. تست کردن 3. گرم کردن مثال: Carolyn chewed a mouthful of toast کارولین یک لقمه نان تست جوید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. زندگی نامه. شرح نامه 2. زندگی نامه نویسی مثال: the omission of recent publications from his biography حذفِ انتشارات اخیر از زندگینامه اش.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ترویج کردن. اشاعه دادن. منتشر کردن. انتشار دادن. پخش کردن مثال: organizing and disseminating information مرتب کردن و اشاعه و انتشار اطلاعات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهاجم. متجاوز مثال: the invaders oppressed the people مهاجمین مردم را سرکوب کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. رنجش. آزردگی. دلخوری 2. خشم. غضب. عصبانیت 3. تنفر. بیزاری مثال: she was smoldering with resentment او داشت با خشم و عصبانیت از درون می سوخت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آتش. آتش بازی. جشن اتش مثال: the bonfire still smoldered آتش بازی ها همچنان با دود می سوخت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ساتن 2. ساتنی. ساتن 3. نرم. لغزنده. براق مثال: satin slippers دمپایی های ساتن دمپایی های و نرم و براق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. طرفدار آزادی زنان. طرفدار تساوی حقوق زن و مرد. زن باور 2. مبتنی بر طرفداری از آزادی زنان. زن باورانه مثال: a feminist slant یک دیدگاه و نگرش فمینی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. وسوسه کردن. اغوا کردن. به هوس انداختن 2. جذب. جاذبه. گیرایی. کشش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حمله ی هوایی مثال: an air raid siren یک آژیر خطرِ حمله هوایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ضامن 2. متعهد 3. پدر یا مادر تعمیدی 4. بانی. مبتکر 5. حامی 6. ضمانت کردن. تعهد کردن 7. حمایت کردن از. پشتیبانی کردن از 8. مسئولیت ( چیزی را ) به ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. رهبری. هدایت. راهنمایی 2. مهم. عمده. اصلی 3. پیشرو. پیشقدم. پیشتاز مثال: a leading biblical scholar یک محققِ وابسته به کتاب مقدسِ پیشرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( مربوط به ) کتاب مقدس مثال: a leading biblical scholar یک محقق و دانشمندِ {مربوط به} کتاب مقدسِ پیشرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( زمین شناسی ) نارسنگ مثال: a garnet in a gold setting یک نارسنگ در یک جای نگین طلایی