پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)

بازدید
٢,٢٤٨
تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ادم کور ذهن، خرفت، پیر یاوه گو. فرتوت مثال: I sense the scent of Josef, if you will not consider me a dotard. من بوی یوسف را احساس می کنم. اگر شما م ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. دیرینه. قدیمی ۲. ریشه دار. عمیق ۳. قهار. کهنه کار مثال: You persist in your inveterate error تو بر اشتباه دیرینه خودت اصرار می کنی. �إِنَّکَ لَ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

روبرو شدن. مواجه شدن مثال: That you may be certain of encountering your Lord. که شاید شما به {روزی که} با پروردگارتان روبرو می شوید یقین پیدا کنید. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کمین کردن ۲. مخفی بودن. نهفته بودن. باقی بودن ۳. پاورچین پاورچین رفتن. دزدانه رفتن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. طلب یاری. استمداد. استدعا ۲. استغاثه. دعا ۳. توسل ۴. وِرد ۵. احضار. فراخوانی مثال: only to Him belongs the true invocation. دعا و استغاثه واقعی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیج کننده مثال: So that the creation seemed confusable to them? به طوری که برای آنها آفرینش گیج کننده به نظر رسید.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. {ذوب فلزات} ریم، کف باره ۲. اشغال. پس مانده

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی اهمیت. جزئی. ناچیر. پیش پا افتاده مثال: They boast of the life of this world, but compared with the Hereafter the life of this world is but a tri ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. پاک کردن. محو کردن. از بین بردن ۲. فراموش کردن. به دست فراموشی سپردن. از یاد بردن ۳. {خود را} کنار کشیدن. کناره گرفتن. تواضع کردن مثال: Allah eff ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

{زخم و غیره} چرکی مثال: [where] he shall be given to drink of a purulent fluid. جایی که به او مایعی چرکی خورانده می شود. �وَیُسْقَی مِنْ مَاءٍ صَد ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. بلعیدن. قورت دادن ۲. لاجرعه سر کشیدن ۳. اب دهان خود را قورت دادن ۴. نفس عمیق کشیدن ۵. {مجازی} پنهان کردن / ۱. قورت. بلع ۲. قلپ. جرعه ۳. لقمه ۴. نف ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. از ریشه کندن. از ریشه در اوردن ۲. دل کندن. ترک کردن ۳. اواره کردن. مجبور به ترک {جایی} کردن مثال: The storm uprooted many trees. طوفان بسیاری از ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. تغییر در جهت بهبود. بهبود. تحول ۲. افزایش ۳. چرخش رو به بالا مثال: the upturn in economic activity بهبود و تحول در فعالیت اقتصادی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

بارور کننده مثال: And we send the fertilizing winds and send down water from the sky و ما بادهای بارور کننده می فرستیم و از آسمان باران نازل می کنیم.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابلیس مثال: Thereat the angels prostrated, all of them together, but not Iblis. در آنجا فرشتگان همه با هم سجده کردند به جز ابلیس �فَسَجَدَ الْمَلائ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تیزهوش. هوشمند. تیزبین. زیرک ۲. هوشمندانه. زیرکانه مثال: There are indeed signs in that for the percipient. براستی در آن نشانه هایی برای هوشمندا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خستگی. فرسودگی. بیزاری، فتور، خستگی، ستوه، ماندگی مثال: Therein neither weariness shall touch them, nor will they [ever] be expelled from it. در آنج ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

۱. دستور. فرمان ۲. ماموریت ۳. کار ۴. پادویی مثال: He said, o messengers, what is now your errand? او گفت: ای فرستادگان اکنون ماموریت شما چیست؟ �قَال ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تحمل. صبر. شکیبایی ۲. خودداری. خویشتن داری ۳. گذشت. چشم پوشی مثال: So forbear with a graceful forbearance. پس با صبری زیبنده {از آنان} چشم پوشی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استهزا کنندگان. مسخره کنندگان مثال: Indeed We will suffice you against the derider براستی ما تو را در برابر استهزا کنندگان و مسخره کنندگان کفایت می ک ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. حریف. رقیب ۲. مدعی مثال: And, behold, he is an open contender و بنگر او حریف و رقیب آشکار است. �فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. جشن. مراسم ۲. شکوه. شکوه و جلال ۳. زرق و برق

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

فرسایش. تضعیف مثال: They're trying to stop the attrition of their rights. آنها دارند تلاش می کنند از تضعیف حقوقشان ممانعت بکنند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناسپاس، حق نشناس مثال: Being unthankful for what we have given them. در برابر انچه به انها داده ایم ناسپاس اند. �لیکفروا بما ءاتینهم�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بردبارانه. با بردباری. با ملایمت ۲. رام خویانه. با رام خویی ۳. از روی فروتنی یا افتادگی مثال: And follow meekly the ways of your Lord. و راههای ب ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. خشنود کردن. بر سر مهر اوردن. استمالت کردن ۲. خشم {کسی را} فرنشاندن. ارام کردن. تسکین دادن مثال: Nor will they be asked to propitiate [Allah] و از ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

سازنده، جعل کننده، دروغ پرداز مثال: They say, “you are only a fabricator’. آنها می گویند تو تنها یک دروغ پرداز هستی. � قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. معامله به مثل کردن. دست به اقدام متقابل زدن. دست به کار تلافی جویانه زدن ۲. تلافی کردن. انتقام گرفتن ۳. قصاص کردن مثال: If you retaliate, retalia ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. حومه ۲. اطراف. دور و بر حول و حوش. پیرامون مثال: Immaculate is He who carried His servant on a journey by night from the Sacred Mosque to The Fart ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. زیر و رو کردن. جستجو کردن ۲. غارت کردن. به سرغت بردن مثال: And they ransacked [your] habitations. و آنها منازل شما را غارت کردند .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با اشتیاق. مشتاقانه. با شور و شوق مثال: Man prays for ill, as [avidly as] he prays for good, and man is overhasty. انسان همان اندازه مشتاقانه درخوا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسیار عجول. بسیار شتابزده. بسیار بی صبر مثال: Man prays for ill, as [avidly as] he prays for good, and man is overhasty. انسان همان اندازه مشتاقانه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درخشان، روشن. آشکار مثال: And made the sign of the day lightsome و نشانه روز را روشن و آشکار قرار دادیم. �وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

تسریع کردن. تسهیل کردن. ( نادر ) گسیل کردن، ( برای انجام کاری ) فرستادن مثال: this road will expedite traffic این جاده ترافیک رو تسهیل و تسریع خواهد ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. سزاوار سرزنش. در خور ملامت مثال: Do not set up another god besides Allah, or you will sit blameworthy, forsaken خدای دیگری در کنار الله قرار ندهید ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خوشبختانه ۲. با دل رحمی. با مهربانی مثال: Lower the wing of humility to them mercifully. با مهربانی بال های تواضع و فروتنی را برای آنها فرود بیا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسرفانه، با ولخرجی. توام با اسرف. اسراف گرایانه مثال: But do not squander wastefully. و مسرفانه اسراف نکن. �وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. شادمانه. با شادی. شادی کنان ۲. پیروزمندانه. سرمستانه ۳. متکبرانه. مثال: Do not walk exultantly on the earth. بر روی زمین متکبرانه و سرمستانه راه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

نفرت انگیز. زشت. زننده. مکروه مثال: The evil of all these is detestable to your Lord. بدی همه اینها نزد پروردگار تان زشت و مکروه است. �کُلُّ ذَٰلِک ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افسون شده. طلسم شده. جادو شده مثال: [If you follow him] you will be following just a bewitched man اگر شما از او تبعیت کنید جز مردی جادو شده را پیرو ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. صفت. لقب. عنوان ۲. برچسب. انگ مثال: Look, how they coin epithets for you بنگر چگونه صفات و القابی برای تو می سازند. {بنگر چگونه برای تو اوصافی بی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مایه شگفتی ۲. درس عبرت. هشدار. مثال: We gave Thamud the she - camel as an eye - opener و ما به قوم ثمود ماده شتری به عنوان درس عبرت و هشدار دادیم ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. یوق ۲. {حیوان} جفت ۳. {لباس} سرشانه ۴. سلطه ۵. قید. بند 6. یوغ زدن به. بستن به ۷. جفت کردن با مثال: I will surely lay my yoke on his progeny, [al ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

فریادرس. مصلح مثال: Then you will not find for yourselves any redresser against us. پس از آن شما برای خود هیچ فریادرس و مصلحی در برابر ما نخواهید یا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

زیاد، زائد، نافله، بیش از حد لزوم مثال: And keep vigil for a part of the night, as a supererogatory [devotion] for you. قسمتی از شب را برای احیا و ش ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پراکندن. پخش کردن. پاشیدن مثال: We have certainly interspersed for the people in this Quran with every [kind of] parable. ما بدون شک انواع مثل ها ر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. تاکید کردن. پافشاری کردن ۲. تصریح کردن. به یقین اظهار داشتن مثال: Or until you cause the sky to fall in fragments upon us, just as you have averre ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. محکوم {به} ۲. محکوم به شکست. محکوم به فنا ۳. محتوم. مقدور مثال: And I, O Pharaoh, indeed think you are doomed. و من ای فرعون براستی تو را محکوم ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

جدا. مجزا. منفصل. گسسته. ناپیوسته مثال: We have sent the Quran in [discrete] parts ما قران را در قسمتهای مجزا نازل کرده ایم. �وَقُرْآنًا فَرَقْنَاه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تکه تکه. کم کم. به تدریج. تدریجی مثال: we have sent it down piecemeal. ما آن را به تدریج نازل کرده ایم. �وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلًا�