پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٩)

بازدید
٥,٤١٣
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ظلم. تعدی. خشونت 2. اهانت. هتک حرمت 3. خشم. برآشفتگی 4. برآشفته کردن. خشمگین کردن. از کوره به در کردن 5. اهانت کردن. توهین کردن. هتک حرمت کردن 6. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با سرزندگی مثال: she greeted Hank cheerily او با سرزندگی به هنک سلام کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

رفتار. طرز رفتار مثال: the gravity of his demeanor متانت و وقارِ رفتارش

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کاردان فنی. تکنسین 2. متخصص 3. استاد مثال: a technician explained the procedure یک تکنیسین و متخصص روش کار را شرح داد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

گذر. گذار. انتقال مثال: a gradual transition یک انتقال تدریجی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: an ice hockey arena یک سالن هاکی روی یخ

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارامل ( یک جور شیرینی مرکب از قند و شیره و میوه ) مثال: Your caramel sauce will start to crystallize unless you add lemon juice. سس کارامل شما شرو ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خلاصه 2. اختصاری 3. مختصر. موجز 4. فوری. بی درنگ. عجولانه. شتاب زده 5. غیر رسمی. سرخود. خارج از تشریفات و مقررات مثال: given the issue's complexit ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تاجی. اکلیلی. ( مربوط به ) شریان های اکلیلی 2. قلبی 3. ( عامیانه ) سکته قلبی. سکته مثال: a coronary artery. یک شریان قلبی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرآن مثال: in which verse of Quran the story of Mohamad’s ascension has been told. در کدام آیه از قرآن داستان معراج محمد بیان شده است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوب سیگار مثال: with his bow tie and cigarette holder, the picture is instantly recognizable. با پاپیون و چوب سیگاری که دارد عکس فورا قابل شناسایی ا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

آبهای بین المللی مثال: piracy on the high seas دزدی دریایی در آبهای بین المللی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متفکر مثال: Daniel is a thinker more than a doer دانیال بیشتر متفکر است تا اهل کار و عمل

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. توجیه کردن . موجه جلوه دادن 2. دلیل موجه ( برای چیزی ) بودن 3. تبرئه کردن 4. ( چاپ ) فاصله بندی کردن مثال: he justified his boss's faith in him ا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قابل علاج. علاج پذیر. درمان شدنی مثال: most skin cancers are curable بیشتر سرطانهای پوست قابل علاج و درمان شدنی هستند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پت پت کردن 2. پت پت کردن و رفتن 3. پت پت مثال: barges chugged up the canal

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. والان دار. چین دار 2. ( سبک ) مصنوع. پر تکلف مثال: a fussy, frilly bridal gown یک لباس زنانه عروسی چین دار و پر زرق و برق

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

( مربوط به ) عروس یا عروسی مثال: a fussy, frilly bridal gown یک لباسِ زنانهِ بلند عروسِ چین دار و پر زرق و برق

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شیک. بطور زیبایی 2. با ظرافت. با دقت. تر و تمیز مثال: the bedrooms are elegantly furnished اتاق خوابها با ظرافت و بطور زیبایی تجهیز شده است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. عضو جدید 2. سرباز جدید 3. ( عضو جدید ) گرفتن. استخدام کردن 4. سربازگیری کردن. 5. فراخواندن. بسیج کردن 6. تجدید قوا کردن. نیروی تازه گرفتن. مثال: ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. استوایی 2. حاره ای 3. بسیار گرم. گرمسیری مثال: type of tropical flowering plant گونه ای گیاه گل دار استوایی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. برنامه 2. تنظیم کردن 3. برنامه ریزی کردن. ترتیب دادن مثال: the program has been beguiling children for years این برنامه برای سالیان {متمادی} بچه ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوچرخه سواری مثال: a campaign on behalf of cycling یک کمپین به خاطر دوچرخه سواری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

برجسته. برآمده. بالا آمده مثال: weave a raised pattern into a fabric بافتن یک طرح و الگوی برجسته بر روی یک پارچه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

پیازچه مثال: In this garden there are chives, marjoram and two kinds of basil. در این باغچه ( باغ ) پیازچه و مرزنجوش و دو نوع ریحان وجود دارد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

( گیاه ) مرزنجوش. مرزنجوش مثال: In this garden there are chives, marjoram and two kinds of basil. در این باغچه ( باغ ) پیازچه و مرزنجوش و دو نوع ریح ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. گسترده. وسیع 2. با مقیاس وسیع

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حامی. پشتیبان مثال: After his banishment, his supporters were soon also expelled. بعد از تبعید او، طولی نکشید حامیان او را هم به زور اخراج کردند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جور. جفت 2. شبیه. همانند. مثال: He wears baggy linen trousers and a matching jacket. او یک شلوار گل و گشاد کتان و یک ژاکت شبیه و جفت آن پوشیده ا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

انتقالی. موقت مثال: The talks went well and Mr. President was not averse to the idea of transitional government. صحبتها به خوبی در حال جریان بود و ا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تابوت مثال: the coffin sank below the waves تابوت در زیر موج ها فرو رفت.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خال کوبی کردن. 2. خال کوبی. تتو / 1. شیپور جمع 2. موزیک نظامی 3. رِنگ مثال: He has a swastika tattoo on his arm. او یک خالکوبی و تتوی صلیب شکسته ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( اسباب بازی و عروسک ) خرسی مثال: the teddy bear was wadded with cotton خرسی با پنبه پر شده بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. توتون 2. تنباکو مثال: a wad of tobacco یک لوله توتون some tobaccos have a lot of tar and nicotine. برخی توتون ها و تنباکوها جرم و نیکوتین زیادی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. تاکید. پافشاری. اصرار 2. اظهار. بیان 3. ادعا 4. حکم 5. نمایش ( قدرت ) مثال: an assertion grounded on results of several studies ادعا و حکمی که ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. کلاسیک 2. عالی. ممتاز. تراز اول 3. نمونه. تمام عیار. بارز 4. معروف. مشهور. شناخته شده 5. قدیمی. سابقه دار 6. سنتی. اصیل / 1. اثر کلاسیک. شاهکار اد ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( پارچه ) کرپ. کرپ مشکی 2. کرپ ( نوعی لاستیک که بیشتر از آن تخت کفش می سازند 3. بازوبند سیاه 4. لباس عزا مثال: she was attired in black crepe او ک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بودجه 2. ( مالی ) صندوق 3. گنجینه. مجموعه 4. بودجه یا هزینه چیزی را تامین کردن مثال: we have used all the available funds ما همه بودجه های موجود ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. احتیاط. ملاحظه. دقت 2. قوه تشخیص. بصیرت. شعور. عقل 3. تشخیص. صلاح دید. صواب دید 4. اختیار. آزادی عمل. قدرت تصمیم گیری 5. رازداری مثال: the court w ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. درشکه یک اسبه 2. قایق کشتی 3. ( موسیقی پاپ ) اجرا. برنامه مثال: their gig attendances grew جمعیتِ اجرایشان زیاد شد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

1. دموکراتیک 2. دموکرات 3. مردمی. خلقی 4. آزادمنشانه مثال: I think Iran is a just and democratic society من فکر می کنم ایران یک جامعة منصف و دموکراتی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

اساسا. اصولا. در اصل. از بنیاد مثال: Over the past quarter of a century, the study of astronomy has changed fundamentally. در پایان ربع قرن گذشته، ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. شبیه هم. شکل هم. یک جور. مشابه با 2. به همین شکل. به همین ترتیب. همین طور . همچنین 3. بر همین قیاس مثال: the breed was crossed with the similarly ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. خط. ردیف. صف 2. تنظیم 3. اتحاد مثال: astronomical alignments خطوط ( مسیرها و جاده های ) نجومی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

یاک. غژ گاو. گاو ابریشم مثال: a cross between a yak and a cow یک جفت گیری بین یک گاو ابریشم و گاو معمولی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوراخ. منفذ مثال: the lotion has an astringent effect on pores این لوسیون ( محلول طبی مخصوص شستشو ) یک اثر بند آورنده خون روی سوراخ ها و منفذها دارد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. انبساط 2. اتساع 3. توسعه. گسترش 4. بسط 5. پهنه. گستره. عرصه مثال: the exchange rates assisted the firm's expansion نرخ های مبادله ارز به توسعه و گ ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( صورت ) سرخ شدن. برافروخته شدن. گل انداختن 2. سرخ کردن. برافروخته کردن 3. ( اب ) جاری شدن. بیرون زدن. سرازیر شدن 4. با جریان اب شستن 5. ( توالت ) ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. هیستری 2. رفتار جنون آمیز. جنون. هیجان زدگی 3. خنده جنون آمیز

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خیس خیس. خیس آب 2. گل و شل 3. ( نان و غیره ) خمیر مثال: a soggy mass of fallen leaves یک توده خیس آب از برگهای افتاده