sentry

/ˈsentri//ˈsentri/

معنی: نگهبان، پاسدار، کشیک، قراول، نگهبانی
معانی دیگر: (به ویژه ارتش) نگهبان، آژیرگر

جمله های نمونه

1. the sentry gave the challenge
قراول اسم شب (اسم رمز) را خواست.

2. keep sentry
کشیک دادن،نگهبانی کردن

3. to relieve a sentry
نگهبان را مرخص کردن (و جای او را گرفتن)

4. the relief of a sentry
جای نگهبان پیشین را گرفتن

5. The sentry defended the gate against sudden attack.
[ترجمه گوگل]نگهبان از دروازه در برابر حمله ناگهانی دفاع کرد
[ترجمه ترگمان]نگهبان در مقابل حمله ناگهانی از دروازه دفاع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sentry gave a smart salute and waved us on.
[ترجمه گوگل]نگهبان سلام هوشمندانه ای داد و به ما دست تکان داد
[ترجمه ترگمان]نگهبان سلام نظامی داد و ما را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The sentry would not let her enter.
[ترجمه گوگل]نگهبان به او اجازه ورود نمی داد
[ترجمه ترگمان]نگهبان نمی گذاشت وارد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The sentry cried "Halt" as he saw us.
[ترجمه گوگل]نگهبان وقتی ما را دید فریاد زد "هالت"
[ترجمه ترگمان]نگهبان در همان حال که ما را دید فریاد زد: صبر کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The sentry challenged the stranger at the gates.
[ترجمه گوگل]نگهبان مرد غریبه را در دروازه به چالش کشید
[ترجمه ترگمان]نگهبان با بیگانه سر در را به مبارزه طلبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My squad were on sentry duty last night.
[ترجمه گوگل]تیم من دیشب در وظیفه نگهبانی بود
[ترجمه ترگمان] گروه من دیشب مشغول نگهبانی بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The sentry made straight for him with a drawn sword.
[ترجمه گوگل]نگهبان با شمشیر کشیده به سمت او رفت
[ترجمه ترگمان]نگهبان با شمشیر کشیده مستقیم به طرف او رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They often stood sentry on snowy nights.
[ترجمه گوگل]آنها اغلب در شب های برفی نگهبان می ایستادند
[ترجمه ترگمان]اغلب در شب های برفی نگهبانی می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Scattered farmhouses, sentry telephone poles, and budding green fields flanked them on each side.
[ترجمه گوگل]خانه‌های مزرعه‌ای پراکنده، تیرهای تلفن نگهبانی، و مزارع سبز جوانه زده از هر طرف آنها را احاطه کرده بود
[ترجمه ترگمان]تپه های شنی و تیره ای تلگراف و مزارع سبز و سبزی که در دو طرف آن ها روییده بود جوانه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We drove slowly to where a sentry stood.
[ترجمه گوگل]به آرامی به سمت جایی که نگهبانی ایستاده بود حرکت کردیم
[ترجمه ترگمان]به آرامی به جایی رسیدیم که یک نگهبان ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نگهبان (اسم)
guardian, warden, ward, keeper, watchman, guard, curator, sentinel, conservator, custodian, lifeguard, sentry, guardsman, watchdog

پاسدار (اسم)
watchman, guard, picket, sentry, guardsman

کشیک (اسم)
standby, vigilance, watch, sentinel, picket, sentry

قراول (اسم)
warden, sentinel, sentry

نگهبانی (اسم)
sentry

انگلیسی به انگلیسی

• guard, sentinel, soldier or guard who is stationed at a passageway to prevent unauthorized entries or departures; watch, duty of a sentry
a sentry is a soldier who guards a camp or a building.

پیشنهاد کاربران

noun
[count] : a soldier who guards a door, gate, etc.
The general placed/posted an armed sentry at the bridge.
The company hired a policeman to stand sentry [=be a guard] by the door
نگهبان، دربان
سِنتری سِنچ ری

بپرس