پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)

بازدید
٢,٢٥٤
تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

مشترکا. به طور مشترک. با هم مثال: A man jointly owned by several contending masters, مردی که به طور مشترک چندین ارباب مجادله کننده دارد. �رَجُلًا ف ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

رهایی. نجات مثال: the Jews, deliverance by Moses رهایی و نجات قوم یهود توسط حضرت موسی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مجاورت، نزدیکی مثال: Alas for my negligence in the vicinage of Allah! ای دریغ برای بی توجهی من به نزدیکی خداوند. �یَا حَسْرَتَا عَلَی مَا فَرَّطْتُ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بخشنده، بخشاینده مثال: Forgiver of sins and acceptor of repentance, بخشنده گناهان و پذیرنده توبه �غَافِرِ الذَّنْبِ وَ قَابِلِ التَّوْبِ�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پذیرنده، قبول کننده مثال: Forgiver of sins and acceptor of repentance, بخشنده گناهان و پذیرنده و قبول کننده توبه �غَافِرِ الذَّنْبِ وَ قَابِلِ الت ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کافر ۲. لات. لات و لوت مثال: And the [heathen] factions [who came] after them. و احزاب کافری که بعد از آنها آمدند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به غلط. به اشتباه. اشتباها مثال: And disputed erroneously و به غلط جدال کردند. �و جادلهم بالباطل�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

طرفدار. هوادار مثال: the wrongdoer will have no sympathizer, خطاکاران هیچ طرفدار و هوادار ی نخواهند داشت. �مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مصممانه. با عزم راسخ مثال: So worship Him single - mindedly پس با عزم راسخ او را پرستش کنید.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. بد فرجام. بد عاقبت ۲. شوم. نحس. بد یمن مثال: During ill - fated days در ایام روزهای شوم و نحس �فی أَیَّامٍ نَحِسَاتٍ�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. هو. صدای جغد ۲. صدای بوق اتومبیل ۳. هُو. صدای اعتراض ۴. {جغد} هو هو کردن ۵. هُو کردن. همهمه کردن. مسخره کردن 6. ریسه رفتن. قهقه زدن مثال: Do not l ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تحریک. برانگیزش ۲. محرک مثال: Should an incitement from Satan prompt you? آیا باید یک تحریک از طرف شیطان شما را برانگیزاند؟ �وَإِمَّا یَنْزَغَنَ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. آرام کردن. خشم {کسی را} فرو نشاندن ۲. دل {کسی را} بدست اوردن. دلجویی کردن. استمالت کردن ۳. اشتی دادن. سازش دادن. میانجی گری کردن ۴. اشتی کردن. مصا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

چپ چپ نگاه کردن. با شک و تردید نگریستن. از گوشه چشم نگریستن مثال: Furtively looking askance پنهانی از گوشه چشم به آن نگاه می کنند. �یَنْظُرُونَ مِنْ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نازا. عقیم. سترون ۲. نابارور. بایر. لم یزرع ۳. بی نتیجه. بی حاصل. بی سرانجام ۴. ضد عفونی شده. گندزدایی شده. استریل مثال: And makes sterile whomev ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. دور از انتظار. بدون جلب توجه ۲. ناآشکار. نامشخص. نامشهود. ناپیدا. پنهان ۳. عادی. معولی مثال: He is inconspicuous in contests او در مشاجره ها دور ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پلکان. نردبان. راه پله مثال: this stairway has ten steps این راه پله ده تا پله دارد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. شلاق زدن. ۲. مجازات کردن ۳. بلا {بر سر کسی} آوردن ۴. شلاق ۵. تنبیه 6. مصیبت. بلا مثال: We will indeed be guided when the scourge is removed و ما ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. اسکورت ۲. محافظ. محافظان. ۳. محافظت. حفاظت ۳. همراهی ۴. همراه ۵. اسکورت کردن 6. همراهی کردن. مشایعت کردن. بدرقه کردن ۷. {کسی را} رساندن. با {کسی} ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نشانه. علامت. گواه. پیش آگاهی. فال بد ۲. زنگ خطر ۲. اخطار. هشدار ۳. اهمیت. تاثیر مثال: indeed he is a portent of the Hour. براستی او علامت و نش ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شکوه و شکایت. آه و ناله. گریه و زاری ۲. شکایت. دادخواست ۳. اتهام مثال: And his plaint: My Lord indeed these are a people who will not have faith و ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. خروشان. ۲. پر از. مملو از مثال: Seething like boiling water خروشان مانند آب در حال جوشیدن. �کَغَلْیِ الْحَمِیمِ�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. ازدواج کردن ۲. ازدواج کردن با . به نکاح در اوردن مثال: And We shall wed them to black - eyed hories. و ما آنها را به ازدواج حوریان چشم مشکی در خ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کارکنان. کارمندان ۲. خدمه ۳. {نظامی} افراد ۴. کارگزینی. اداره کارگزینی مثال: This list comprises the names of all the military personnel who died ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بارداری. حاملگی. ابستنی ۲. دوره بارداری. دوره جنینی ۳. {مجازی} دوره تکوین. مرحله شکل گیری مثال: And his gestation and weaning take thirty months. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ثابت. بدون تغییر . تغییر ناپذیر مثال: And stream of milk unchanging in flavor و جوی هایی از شیر که طعم آن ثابت و تغییر ناپذیر است. �وَأَنْهَارٌ مِنْ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. برنامه مسافرت ۲. خط سیر. مسیر ۳. سفرنامه مثال: Allah knows your itinerary and your final abode. و خداوند از خط سیر و منزلگاه پایانی شما آگاه است ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بد رفتاری کردن. بد تا کردن ۲. خشونت کردن. اذیت کردن مثال: And ill treat your blood relations? و با خویشاوندان خونی خود بد رفتاری کنید؟

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. گسترده. وسیع ۲. دامنه دار . ۲. دور. دور دست. اقصی مثال: And he had given them far - flung hopes. و او به آنها امیدهای وسیع و گسترده داده بود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. غنائم جنگی ۲. اموال دزدی مثال: When you set out to capture booty [in the near future] زمانی که شما برای گرفتن غنائم جنگی در آینده نزدیک می روید. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

بذر افشان، تخم افشان مثال: Impressing the sower بذرافشان را تحت تاثیر قرار می دهد. �یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. پاکیزه. تمیز. سالم. بهداشتی ۲. اعیانی. اشرافی. ابرومند مثال: We send down from the sky salubrious water. ما از آسمان آبی پاکیزه و گوارا فرو فرست ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. تغییر ناپذیر. ثابت ۲. راسخ. استوار مثال: Once this serious decision is made, it will be unalterable. هر گاه این تصمیم جدی گرفته شود تغییر ناپذیر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. وظیفه شناس ۲. مطیع. سر به راه. فرمانبردار مثال: [it is] for every penitent and dutiful [servant] آن برای هر بنده توبه کار و مطیع و فرمانبرداری اس ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. تا انجایی که. تا جایی که ۲. چون. زیرا. به این دلیل که

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بنابر این مثال: Insomuch that they ransacked the towns! بنابر این آنها در شهرها جستجو و کاوش کردند. �فَنَقَّبُوا فِی الْبِلَادِ�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منبسط کننده. بسط دهنده مثال: And we are indeed its expanders. و ما براستی بسط دهنده آن هستیم. �وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. پخش کن ۲. انتشار دهنده. مروج. گستراننده. مثال: And how excellent spreader we have been. و ما چطور گستراننده ای بسیار خوب بوده ایم. �فَنِعْمَ ال ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوه سینا مثال: By the Mount [Sinai] سوگند به کوه سینا

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. نوشتن ۲. ثبت کردن ۳. نقش کردن ۴. کندن. حک کردن ۵. {کتاب}امضاء کردن 6. {هندسه} محاط کردن مثال: Their names were inscribed on a large metal plate. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. خروشان ۲. {قیمت و غیره} مهار گسیخته. رو به افزایش ۳. اتشین. زبانه کش. مثال: By the surging sea. با دریای خروشان و آتشین �وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آراسته. مرتب شده. منظم مثال: They will be reclining on arrayed couches. آنها بر تخت های آراسته و منظم تکیه خواهند زد. �مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ مَ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. بوی عفن ۲. فضای نا سالم. جو مسموم مثال: And He saved us from the punishment of the [infernal] miasma. و او ما را از عذاب بوی عفن جهنمی حفظ کرد. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مبهوت. مات. گیج مثال: When they will be thunderstruck. زمانی که آنها مبهوت خواهند بود

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. پرده برداری کردن از. افتتاح کردن ۲. برای اولین بار به نمایش گذاشتن. ۳. اشکار کردن. پرده برداشتن از ۴. نقاب از چهره برداشتن مثال: There is none wh ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

موعظه. نصیحت، پند، اگاهی مثال: There have already come to them reports containing admonishment. پیش از این برای آنها اخباری حاوی موعظه {و نصیحت} آمد ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغرور، خود پسند مثال: No, he is a self - conceited liar. نه، او یک دروغگوی مغرور و خودپسند است. �بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ�

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. اصطبل {روباز} ۲. در اصطبل کردن. به طرف اصطبل بردن مثال: he kept the cows in one corral and the horses in another او گاوها را در یک اصطبل رو باز ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مقتدر. قدرتمند. با نفوذ ۲. قادر مطلق. ۳. صاحب قدرت مطلق مثال: Who denied all of our signs, so we seized them with the seizing of one [who is] all ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مصیبت بار. اسف بار. فجیع. هولناک مثال: Indeed the Hour is their tryst, And the Hour will be most calamitous and bitter. براستی ساعت {قیامت} میعادگا ...