پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٦,٩٩٤
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. بسیار مهم. حساس. حیاتی. سرنوشت ساز 2. سخت. دشوار. مشکل 3. ضربدری. صلیبی' مثال: the crucial article of the treaty یک بند بسیار مهم و سرنوشت ساز از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جام جهانی ( فوتبال ) مثال: World Cup fever تب و تاب جام جهانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کُنتس مثال: he was ignored by the countess او توسط کنتس نادیده گرفته شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ( گیاه ) دسته. کُپه 2. چیدن. ردیف کردن. دسته کردن 3. جمع شدن. کپه شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تجدید حیات. تولد دوباره. نوزایی. احیا مثال: the cycle of birth, death, and rebirth چرخه تولد، مرگ و تجدید حیات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. دهانه آتشفشان 2. قیف انفجار 3. چاله. گودال مثال: the lip of the crater لبه دهانه آتشفشان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( جواهرات و غیره ) جعبه. صندوقچه 2. تابوت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ساعت شنی مثال: the hourglass is the attribute of Father Time ساعت شنی نشانه و نماد پدر زمان است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پدر زمان مثال: the hourglass is the attribute of Father Time ساعت شنی نشانه و نماد پدر زمان است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پشت نشین ( نماینده عوام مجلس بریتانیا که جزو رهبران هیچ یک از احزاب نیست ) / عضو هیئت قانون گذاری مثال: the rumors fueled anxiety among opposition ba ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. دلقک بازی. مسخره بازی. مسخرگی 2. رفتارهای عجیب و غریب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روغن کاری . نرم سازی. روان سازی مثال: a lubrication system which reduces friction یک سیستم روغن کاری که باعث کاهش ساییدگی و اصطکاک می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شیک مثال: he frequented chic supper clubs او در باشگاههای شیک شبانه زیاد رفت و آمد می کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. ( بیماری ) حمله 2. دوره. دوره حاد 3. مسابقه بوکس. مسابقه کشتی مثال: frequent bouts of chest infection حمله های فراوان ناشی از عفونت سینه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قانونگذار . عضو هیئت مقننه مثال: the legislators who frame the regulations قانونگذارانی که قانون ( آیین نامه ) تنظیم می کنند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. باریک 2. لاغر. ترکه 3. کم. اندک. ناچیز. ناپسنده مثال: his tall, slender frame بدن بلند و باریک و ترکه ای او

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لوله ای مثال: a tubular metal frame یک بدنه ی فلزی لوله ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. چینی 2. چینی الات مثال: fragile porcelain چینی آلات ( ظروف چینی ) شکستنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ارگ. دژ. قلعه 2. ( معماری ) دژ. سنگر مثال: the knights fortified their citadel شوالیه ها، دژ های خود را مستحکم کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. شوالیه. شهسوار 2. ( در بریتانیا ) صاحب عنوان رسمی سِر 3. ( شطرنج ) اسب مثال: the knights fortified their citadel شوالیه ها، دژ های خود را مستحکم ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. شبانه. شب 2. یک شبه. ناگهان مثال: an overnight success یک موفقیت یک شبه و ناگهانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. یراق. نشان 2. یال و کوپال. کب کبه و دب دبه مثال: the trappings of horse. یراقهای اسب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( بدن ) پهلو 2. ( ساختمان و غیره ) ضلع. طرف. جبهه 3. ( نظامی ) جناح 4. کنار چیزی واقع شدن. پهلوی کسی یا چیزی قرار گرفتن 5. به جناح ( دشمن ) حمله ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. بد 2. بدبو. متعفن. گندیده 3. کثیف. نامطبوع 4. ( هوا ) نامساعد. خراب. افتضاح 5. قبیح. زشت. شنیع. ناشایست 6. پست. پلید. بی رحم 7. فجیع 8. ( عامیانه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تجدید نظر کردن. دوباره برسی کردن مثال: he begged her to reconsider, but to no avail او ازش خواهش کرد که تجدید نظر کند. اما بیهوده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. سرود مذهبی. 2. سرود خواندن مثال the intonation of hymns آهنگ و زیر و بمیِ سرودهای مذهبی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. عقب نشینی 2. رکود اقتصادی مثال: a quick end to the recession یک پایان سریع و فوری برای رکود اقتصادی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مرتکب. گنهکار. مقصر مثال: the apprehension of a perpetrator بازداشت یک گنهکار و مقصر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرانک ( واحد پول فرانسه و سوئیس و بلژیک و بعضی کشورهای دیگر ) مثال: the appreciation of the franc against the pound ترقی و افزایش قیمت فرانک در مقا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. برنده. گزنده 2. قاطع. صریح. بی پرده مثال: his incisive style of journalism سبک صریح و بی پرده او در روزنامه نگاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فلفل قرمز. چیلی مثال: a hot chili یک فلفل قرمز تند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. شراب قرمز ( بوردو ) 2. ( رنگ ) شرابی مثال: he watered the claret. او شراب قرمز ( بوردو ) را آبکی و رقیق کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی جهت. بیخود. غیر ضروری. بدون آن که ضرورت داشته باشد. مثال: I think in the past a lot of these operations were done unnecessarily perhaps, although ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. اسیر 2. زندانی. محبوس 3. دربند. گرفتار. در قفس 4. دلباخته. شیفته مثال: the captive was fettered اسیر در غل و زنجیر شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی میلی. نارضایی. اکراه مثال: her reluctance did nothing to cool his interest بی میلی و اکراه او ( مونث ) هیچ کاری برای فروکش کردن علاقه و دلبستگی او ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیم پز مثال: half - cooked chicken یک مرغ نیم پز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گریپ فروت مثال: he eat a half grapefruit او یک نصفه گریپ فروت خورد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. پیروزی 2. موفقیت 3. پیروز شدن ( بر ) 4. ( به خاطر پیروزی ) شادی کردن. مثال: he exulted in his triumph او در پیروزی و موفقیت اش شادی کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ریختن. پاشیدن 2. پوشاندن با مثال: a gully strewn with rocks کانال بوسیلة تخته سنگها پوشانده شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. آبکنده. کانال 2. آبراهه مثال: a gully strewn with rocks کانال بوسیلة تخته سنگها پوشانده شده .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. غیر واقع بین. 2. غیر واقع بینانه. دور از واقعیت 3. نامعقول 4. واهی مثال: her expectations were unrealistic آرزوهای او نامعقول و واهی بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. جامه ( زنانه ) . پیراهن ( زنانه ) 2. قبا. ردا مثال: a frock edged with lace یک پیراهن زنانه با تور آراسته شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخت تبریزی. درخت سپیدار مثال: poplars edged the orchard سپیدارها حاشیة باغستان را گرفته بودند. the driveway was lined by poplars {دو طرف} راه ورود ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. دو راهی 2. محظور. تنگنا. وضعیت دشوار 3. مشکل. معظل 4. ( منطق ) قیاس ذوالحدین مثال: an ethical dilemma یک محظور و تنگنای ِاخلاقی In the movie the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گوش به زنگی. ترصد. هشیاری. بیداری مثال: eternal vigilance گوش به زنگی و هوشیاری دائم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. عضویت مجدد 2. بستری شدن مجدد مثال: they enumerated hospital readmission rates آنها تعرفه های پذیرش مجدد بیمارستان را یکی یکی ذکر کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

ادعا شده. اظهار شده. نسبت داده شده. که گفته می شود. . . مثال: the commission is to enquire into alleged illegal payments کمیسیون نسبت به پرداختهای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیمه وقت. پاره وقت مثال: I enquired about part - time training courses من درباره دوره های کارآموزی نیمه وقت پرس و جو کردم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. میلاد مسیح 2. شمایل تولد مسیح. 3. روز کریسمس مثال: members of the church enacted a nativity play اعضاء کلیسا نمایش میلاد مسیح را اجرا کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( نظام ) سرمایه داری مثال: Gradgrind embodies the spirit of industrial capitalism �گرادگریند� مظهر کاپیتالیسم و سرمایه داری صنعتی است.