defiance

/dəˈfaɪəns//dɪˈfaɪəns/

معنی: اعتراض، مخالفت، مبارزه طلبی، دعوت به جنگ، بی اعتنایی
معانی دیگر: نافرمانی، سرپیچی، عرض اندام، به مبارزه خواهی، گردنکشی، تجاسر، مقاومت، اعترا­

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: resistance against authority; insubordination; rebellion.
متضاد: compliance, obedience, submission
مشابه: revolt

(2) تعریف: contempt or disregard for some danger or opposing force.

- He rushed out to fight in defiance of the risk.
[ترجمه گوگل] او عجله کرد تا بدون خطر مبارزه کند
[ترجمه ترگمان] او برای مبارزه با خطر مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a provocation or challenge for combat.

- The ape screamed defiance.
[ترجمه گوگل] میمون نافرمانی فریاد زد
[ترجمه ترگمان] میمون با بی اعتنایی فریاد زد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. defiance of the law
سرپیچی از قانون

2. his defiance of the party leaders
عرض اندام او در مقابل رهبران حزب

3. sturdy defiance
رودررویی مصممانه

4. in defiance of
به سرپیچی از

5. to bid defiance
علنا به مقابله پرداختن

6. Claim yourself in defiance, in hope, in love, in fury, in gratitude. Claim the Light. Claim the Dark. Claim it all. Nothing can stay.
[ترجمه گوگل]خود را در سرپیچی، در امید، در عشق، در خشم، در سپاسگزاری ادعا کنید ادعای نور ادعای تاریکی همه را ادعا کنید هیچ چیز نمی تواند بماند
[ترجمه ترگمان]به امید، به امید، به امید، به امید عشق، به پاس قدردانی، روشنایی رو روشن کن تاریکی رو روشن کن همه چی رو بگو هیچ چیز نمی تواند بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She acted in defiance of my orders.
[ترجمه گوگل]او برخلاف دستور من عمل کرد
[ترجمه ترگمان]او با سرپیچی از دستورها من عمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Running away was an act of defiance against his parents.
[ترجمه گوگل]فرار کردن یک اقدام علیه والدینش بود
[ترجمه ترگمان]فرار کردن اقدامی از مخالفت با پدر و مادرش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She held up a clenched fist in defiance.
[ترجمه Mani] به نشانه اعتراض مشت گره کرده خود را بالا بُرد
|
[ترجمه گوگل]او مشت گره کرده ای را به نشانه مخالفت بالا گرفت
[ترجمه ترگمان]مشت گره کرده خود را بالا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He climbed the ladder in defiance of the warning.
[ترجمه Mani] او بی اعتنا به هشدار خطر از نردبان بالا رفت
|
[ترجمه گوگل]او بدون توجه به هشدار از نردبان بالا رفت
[ترجمه ترگمان]با بی اعتنایی از نردبان بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He struck an attitude of defiance with a typically hard-hitting speech.
[ترجمه گوگل]او با یک سخنرانی به طور معمول سخت برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]او به یک طرز فکر مبارزه طلبی با یک سخنرانی معمولی برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They organized a street demonstration in defiance of the government ban.
[ترجمه گوگل]آنها یک تظاهرات خیابانی را در مخالفت با ممنوعیت دولت ترتیب دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها تظاهرات خیابانی را در مخالفت با ممنوعیت دولت سازماندهی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her eyes flashed anger and defiance .
[ترجمه گوگل]چشمانش از خشم و سرکشی برق زد
[ترجمه ترگمان]چشمانش از خشم و خشم برق زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He slammed the door in a spirit of defiance.
[ترجمه گوگل]او با روحیه سرکشی در را کوبید
[ترجمه ترگمان]او در را با یک روحیه مبارزه به هم کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اعتراض (اسم)
objection, animadversion, protest, defiance, protestation, exception, remonstrance

مخالفت (اسم)
resistance, gainsay, objection, contrast, antagonism, contrariness, defiance, opposition, disagreement, disaccord, repugnance, contradiction, contrariety, nonconformity, dissidence

مبارزه طلبی (اسم)
gage, defiance

دعوت به جنگ (اسم)
defiance

بی اعتنایی (اسم)
slight, defiance, insouciance, incaution, scorn, inattention, incuriosity

انگلیسی به انگلیسی

• resistance, disobedience, opposition
defiance is behaviour which shows that you are not willing to obey someone or are not worried about their disapproval.
if you do something in defiance of a rule, you do it even though it is forbidden.

پیشنهاد کاربران

خیره سری
خودسری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : defy
اسم ( noun ) : defiance
صفت ( adjective ) : defiant
قید ( adverb ) : defiantly
مخالفت، مقاومت، مقابله، مبارزه طلبی
Defy. سرپیچی کردن
Defiance. سرپیچی

بپرس