پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)
{سیاست} تحدید نفوذ. سد نفوذ مثال: We defeat our policy of containment. ما از سیاست تحدید نفوذمان دفاع می کنیم.
۱. گرفتاری. درگیری ۲. مایه گرفتاری. مخمصه ۳. رابطه {جنسی} مثال: Many dolphins die each year from entanglement in fishing nets. دلفینهای زیادی هر سا ...
نتیجه قابل پیش بنی. نتیجه از پیش تعیین شده. نتیجه مسلم. مثل روز روشن بودن مثال: The outcome of the battle was a foregone conclusion. عاقبت جنگ یک نت ...
۱. تصور کردن. مجسم کردن ۲. متصور شدن مثال: It's hard to conceptualize the finished building. تصور کردن {مجسم کردن} ساختمان به اتمام رسیده سخت است.
۱. فکری. ذهنی. تصوری ۲. عقلی. تعقلی. عقلانی مثال: a child's conceptual growth رشد فکری و عقلانی یک کودک
۱. آرایش. صف آرایی ۲. آماده کردن. امادگی مثال: No senior politician dares to oppose deployment. هیچ سیاستمدار ارشدی جرات مخالفت با آرایش و صف آرایی ...
۱. مستقر کردن. پخش کردن. ارایش دادن ۲. اماده کردن. به کار گرفتن. وارد میدان کردن ۳. موضع گرفتن. مستقر شدن مثال: The infantry was deployed on both si ...
۱. پخش کردن. پراکندن. پراکنده کردن ۲. {فیزیک} پخشیدن ۳. پخش شدن. پراکنده شدن ۴. ساطع کردن ۵. منتشر کردن. اشاعه کردن 6. منتشر شدن. اشاعه یافتن ۷. مخلو ...
۱. تسریع کردن. جلو انداختن ۲. باعث وقوع {چیزی} شدن. به وقوع {چیزی} کمک کردن ۳. انداختن. پرتاب کردن ۴. {شیمی} رسوب کردن. ته نشین شدن ۵. {شیمی} رسوب گر ...
ضمنا. در ضمن. بطور معترضه. در پرانتز مثال: Let me say parenthetically why I think that’s the case. اجازه بدهید در پرانتز بگم چرا من فکر می کنم این م ...
۱. تعبیر کردن. تفسیر کردن ۲. {دستور زبان} تجزیه کردن. ترکیب کردن مثال: It’s meant to be a mechanism for construing the universe. آن به معنی سازه کا ...
برداشت غلط مثال: Now, I don’t want to leave a misimpression by identifying either of these propositions. الان من نمی خواهم یک برداشت غلط را با شناسا ...
کنگره امریکا مثال: Legislators have begun to arrive at the Capitol. نمایندگان پارلمان شروع به وارد شدن به کنگره آمریکا کرده بودند.
۱. {کتاب و غیره} در دست انتشار. زیر چاپ. در دست تهیه ۲. اینده. اتی ۳. موجود. اماده . در دسترس. دم دست ۴. مایل به همکاری. اماده جوابگویی مثال: Everyon ...
۱. حساس ۲. احساساتی ۳. مستعد ۴. قابل ۵. اسیب پذیر مثال: People with weakened immune systems are particularly susceptible to this flu. افرادی که سیس ...
قابل اعتراض. قابل بحث مثال: They are deeply contestable. آنها عمیقا قابل بحث و اعتراض هستند.
مبنی بر رضایت طرفین، رضایتی مثال: a consensual contract یک قراداد توافقی {مبنی بر توافق طرفین}
ظاهرا. در ظاهر. به ظاهر مثال: Ostensibly he was on a business trip, but he spent most of the time on the beach. ظاهرا او در یک سفر تجاری بود اما بی ...
تعبیری. تفسیری. تفسیرگرانه مثال: You could put it in a range of different interpretative frameworks. شما می توانستید آن را در یک دامنه ای از قالبها ...
۱. باور نکردنی. غیر واقعی. دور از حقیقت ۲. غیر قابل قبول. ناپذیرفتنی. ناموجه مثال: Fear is not an implausible reaction with a war. ترس یک عکس العمل ...
سازگار. هماهنگ. جور مثال: Your old printer may not be compatible with your new computer. چاپگر قدیمی شما ممکن است با رایانه جدید شما سازگار نباشد.
۱. قویا. شدیدا. بی نهایت ۲. عمدتا. بیشتر ۳. {رای گیری} با اکثریت قاطع مثال: The news from overseas is overwhelmingly negative. اخبار خارج از کشور ب ...
عملا. در عمل. از لحاظ عملی مثال: The company responded pragmatically to local conditions. این شرکت در عمل، به شرایط محلی پاسخ داد.
۱. چکش خوار ۲. تربیت پذیر. انعطاف پذیر مثال: Copper is a malleable metal. مس یک فلز چکش خوار {و انعطاف پذیر } است.
سازگاری. هماهنگی. توافق مثال: The compatibility of brothers and sisters depends on their personalities. سازگاری بین برادران و خواهران به شخصیت آنها ...
۱. فوق العاده۲. بطور استثنایی ۳. غیر عادی. بطور غیرعادی. عجیب ۴. بیش از حد معمول مثال: Because they would have been done extraordinarily well. چون ا ...
۱. چکش خواری ۲. تربیت پذیری. انعطاف پذیری مثال: The softness and malleability of gold makes it perfect for making jewelry. نرمی و چکش خواری { انعطا ...
۱. انجامیدن به. منتهی شدن به. منجر شدن به ۲. به اوج رسیدن ۳. به اوج رساندن. به کمال رساندن مثال: The celebration will culminate in fireworks. جشن ب ...
راگبی {نوعی بازی فوتبال} مثال: It’s about the size of a rugby ball. آن تقریبا اندازه یک توپ راگبی است.
۱. اخلاقا. از لحاظ اخلاقی ۲. طبق موازین اخلاقی ۳. احتمالا. عملی مثال: Can her actions be morally justified? رفتارهای او از لحاظ اخلاقی می تواند قابل ...
۱. نتیجه کلی گرفتن. حکم کلی صادر کردن ۲. تعمیم دادن. عمومیت دادن. تسری دادن ۳. عمومی کردن. همگانی ساختن. رواج دادن ۴. کلی گویی کردن. کلی بافی کردن م ...
۱. {کسی را} سرمشق قرار دادن. پیروی کردن. تقلید کردن ۲. رقابت کردن با. همچشمی کردن با مثال: She tried to emulate her elder brother in sports. او سعی ...
۱. همگرایی. تقارب ۲. نقطه تلاقی. تلاقی ۳. وحدت. یکپارچگی. اتحاد مثال: the convergence of rays in the focus of the lens همگرایی و تلاقی پرتو ها در کا ...
متحول کننده. تحول آفرین مثال: Serving in the military is often a transformative experience for young people. خدمت در ارتش اغلب برای مردان جوان یک تج ...
جشن. جشن و سرور. شادمانی مثال: He too participated in the festivities او هم در جشن و سرور {و شادمانی} ها شرکت کرد.
۱. واژگون شدن. افتادن. فرو افتادن ۲. واژگون کردن. به زیر کشیدن مثال: The older buildings toppled during the earthquake. ساختمانهای قدیمی تر در زمان ...
{در ادبیات} اغراق مثال: It was not hyperbole to call it the worst storm in twenty years. اغراق نبود اگر آن را بدترین طوفان در بیست سال گذشته بنامی ...
چند مذهبی، چند اعتقادی، چند دینی مثال: Iran was a multicultural and multi - faith state. ایران یک کشور چند فرهنگی و چند مذهبی بود.
۱. سلسله. دودمان. خاندان ۲. دوره حکومت. دوره فرمانروایی. دوره سلطنت
۱. بمب قوی. بمب مخرب ۲. {فیلم یا کتاب} جنجالی . بسیار موفق مثال: This is beyond any blockbuster exhibition in the west. این چیزی مافوق هر نمایشگاه ج ...
۱. مصادره کردن ۲. سلب مالکیت کردن از ۳. سرقت کردن. دزدیدن ۴. از تملک در اوردن. مثالک lands expropriated for the construction of a hospital زمین ها ب ...
۱. نمایش تاریخی. نمایش ۲. مراسم ۳. رژه، بالماسکه، مراسم مجلل مثال: The Romans were fond of contests and pageants. رومی ها مشتاق مسابقه ها و نمایش ها ...
۱. مدل ۲. کپی. نسخه بدل ۳. {نقاشی} اثر تکراری ۴. المثنی، نسخه عین مثال: A replica of the famous airplane hangs in the museum. یک مدل از این هواپیمای ...
هفت تیر. تپانچه. اسلحه کمری مثال: every one of them has a handgun. هر یک از آنها اسلحه کمری دارند.
۱. شیطانی. اهریمنی ۲. شنیع، زشت، پلید مثال: The pirate was hanged for his nefarious deeds. دزد دریایی برای اعمال شیطانی و شنیع اش به دار آویخته شده ...
۱. بازپرسی کردن. بازجویی کردن. استنطاق کردن ۲. سوال پیچ کردن ۳. ( پیگیرانه و دقیق ) مورد پرسش قرار دادن مثال: They sent a couple of detective to cros ...
عادی ساختن. عادی شدن. مثال: The two countries are trying to normalize relations with each other. دو کشور دارند تلاش می کنند که روابط خودشان را با ی ...
سرکوب گرانه. زورگویانه ۲. قلدرانه، زورگویانه مثال: The police resorted to coercive measures against the students. پلیس به اقدامات سرکوب گرانه علیه د ...
۱. {صورتحساب و غیره} پرداخت نشده ۲. {قرض} بازپرداخت نشده. تادیه نشده ۳. هیجانی. رایگان ۴. بدون دستمزد. بدون حقوق ۵. سوخت شده مثال: unpaid bills صورت ...
۱. بلغم ۲. مخاط ۳. لعاب ۴. ماده لزج ۵. خیم، بلغم، ماده مخطی. مثال: The floor and the walls were lined with blood and mucus کف اتاق و دیوارها با خون ...