پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)
1. ناودان. آبرو شیروانی 2. جوی ( کنار خیابان ) 3. زاغه نشینی. فقر 4. محله فقیرنشین 5. زاغه نشین. فقیر مثال: water rushed along gutters آب با فشار وار ...
1. ریل 2. راه آهن 3. نرده 4. نرده کشیدن // 1. تندی کردن. اوقات تلخی کردن 2. سرزنش کردن. پرخاش کردن مثال: postmodern voices railing against reason صد ...
1. وزارتی 2. ( مربوط به ) وزارت یا وزرا مثال: he was elevated to ministerial rank او به مقام وزارتی ترفیع داده شده بود.
1. برخورد. تصادم. اصابت 2. تاثیر. اثر. نفوذ // 1. برخورد کردن. اصابت کردن 2. فرو کردن. فرو بردن 3. به هم فشردن. محکم به هم بستن 4. اثر گذاشتن. تاثیر ...
1. ( اتومبیل ) شاسی 2. ( رادیو یا تلویزیون ) قاب 3. تنه ی اتومبیل ( بدون اتاق ) 4. ( هواپیما ) دستگاه یا مکانیسم فرود 5. ( عامیانه ) هیکل. قد و قواره ...
1. چابک. چالاک. فرز 2. تند. سریع 3. پر رونق. سودآور 4. ( هوا ) تازه. خنک. فرح بخش مثال: she kissed him in her brisk way
واکنش افراطی . واکنش شدید. واکنش خارج از تعادل مثال: a classic case of overreaction یک مورد کلاسیک از واکنش افراطی
تخته کف پوش مثال: a loose floorboard یک تخته کف پوشِ شل و لق
علائم نقطه گذاری . نشانه های سجاوندی
کار . ساخت. کیفیت ساخت مثال: bad workmanship کیفیت ساخت بد ( غیر استاندارد )
{کشور} تونس مثال: Tunisia is a land of variety {کشور} تونس یک سرزمین متنوع است.
1. زیاد رفت و آمد کردن . ( جایی را ) پاتوق کردن 2. ( ارواح و اشباح ) تسخیر کردن 3. مکرر به خاطر آمدن. ذهن ( کسی ) را اشغال کردن 4. نگران کردن. زجر دا ...
1. آبجو ساز 2. شرکت ابجوسازی مثال: a string of brewers یک ردیف آبجو ساز
1. زنگ ( چکشی ) . ناقوس 2. ( ساز ) گنگ 3. ( عامیانه ) مدال مثال: he struck the gong او ناقوس را به صدا درآورد.
زیست فناوری مثال: the field of biotechnology یک زمینه و تخصص برای زیست فناوری
1. عیب. نقص 2. ( چینی. شیشه. غیره ) ترک 3. ضعف. نقطه ضعف 4. اشتباه. خطا. خبط
1. پسر. جوان 2. مرد. یارو 3. ( بصورت جمع ) بروبچه ها. رفقا مثال: a strong lad یک پسر قوی
1. رسوایی. آبروریزی 2. مایه ی بی ابرویی. ننگ 3. بدگویی. شایعه مثال: the newspapers reported on the scandal روزنامه ها درباره آن آبرو ریزی و رسوایی گ ...
1. تورم . باد کردن 3. ورم. باد مثال: the government reported a fall in inflation دولت گزارش کاهش در تورم را داد. they will hold down inflation آنه ...
( پارچه ) راه راه مثال: a pinstriped suit یک لباس با خطوط راه راه باریک
1. صادقانه 2. دقیقا. عینا 3. قویا. جدا. به شدت مثال: they served their masters faithfully آنها صادقانه برای اربابان شان خدمت کردند.
1. بی خدشه. عاری از آلودگی 2. ضد زنگ. زنگ نزن مثال: stainless steel screws پیچ های استیل ضد زنگ
پرتو درمانی. اشعه درمانی مثال: the practice of radiotherapy یک عمل پرتودرمانی
1. باربر. حمال 2. دربان. نگهبان 3. مستخدم مثال: the porter's lodge جا و منزل دربان
مامان بزرگ مثال: Henry sat on his gran's lap هنری بر روی دامن مادربزرگش نشست.
1. ( میوه ) هسته. تخم 2. مغز 3. هسته 4. اصل. قسمت اصلی 5. مرکز 6. اصلی. اساسی. مرکزی 7. هسته یا تخم ( میوه ای را ) در آوردن. مثال: each fiber has a ...
1. سنگر 2. سد. مانع 3. سنگر بستن 4. ایجاد مانع کردن. مسدود کردن. بستن 5. محبوس کردن. حبس کردن 6. پنهان کردن. محبوس کردن مثال: infantry guarded the ba ...
پیاده نظام مثال: infantry guarded the barricaded bridge پیاده نظام پل سنگر بندی شده رو محافظت کردند.
شعبده بازی. تردستی. چشم بندی مثال: conjuring tricks ترفندهای شعبده بازی
1. سیاره نپتون 2. ( اساطیر رومی ) خدای دریاها مثال: images of the planet Neptune تصاویری از سیاره نپتون.
1. وحشتناک. مهیب 2. اسفناک 3. بسیار بد. افتضاح مثال: they lived in appalling conditions آنها در یک شرایط بسیار بد و اسفناکی زندگی کردند.
سیم کشی مثال: check the condition of your wiring وضعیت سیم کشی هاتون رو چک کنید.
1. لباس پوشیدن. لباس پوشی 2. پانسمان 3. سُس 4. ( سنگ یا چوب ) تراش مثال: Shelley bound up the wound with a clean dressing شِلی زخم را با یک پانسمان ...
1. کار. اقدام. عمل 2. جسارت. تهور. دل و جرات 3. خطر. ریسک 4. کسب و کار. داد و ستد. بازرگانی 5. شرکت. موسسه. بنگاه 6. بخش ( خصوصی یا دولتی ) مثال: th ...
سرسری. ظاهری. فرمالیته مثال: a perfunctory bow یک تعظیم سرسری و ظاهری
ترکش. تیردان / 1. لرزیدن. جنبیدن. تکان خوردن 2. لرزاندن. جنباندن 3. لرزه. لرزش. جنبش. تکان مثال: the mast quivered and bowed دَکَل لرزید و خم شد.
آهو . غزال . بز کوهی. آهوی کوهی مثال: the gazelle had strayed from the herd بز کوهی از گله دور افتاده بود.
1. کسری. کسر 2. کمبود. نقصان مثال: the trade deficit is approaching �20 million کسری {بودجه ی} بازرگانی به 20 میلیون پوند می رسد.
1. خراج گزار 2. دست نشانده. تابع 3. فرعی. انشعابی 4. ( جغرافیا ) ریزابه مثال: They entered the mouth of the tributary that would take them to the In ...
1. دامدار 2. ( در ترکیب ) دار مثال: They were the slaves of ranchers and rubber farmers. آنها بردگان دامدارها و کشاورزان کائوچو بودند.
1. گردآورنده 2. ویراستار مثال: Ed was uncertain about the decision ویراستار درباره تصمیم مردد بود.
نرده. نرده آهنی مثال: he braced his hand on the railings او دستش را بر روی نرده محکم نگهداشت.
سمت دریا. رو به دریا . کنار دریا. کنار ساحل مثال: I was in a hotel near the seafront من در یک هتل نزدیک ِ کنار دریا بودم.
1. نوار ویدئو 2. روی نوار ویدئو ضبط کردن . نوار ویدئویی گرفتن از مثال: There were other witnesses. The signing was also videotaped. شواهد و مدارک دی ...
ننو مثال: He walked to the back of the boat, where there was a hammock. او به سمت عقب قایق رفت، جایی که یک ننو وجود داشت.
جاشو مثال: No. just you, me, and Welly, the deckhand, who can cook. نه، فقط تو، من و وِلی، جاشو که می تواند آشپزی کند.
1. ( فرزند. پدر. مادر ) – خوانده 2. انتخاب شده. اختیار شده. اتخاذ شده. انتخابی 3. اکتسابی. کسب شده مثال: Her adoptive father, Mr. Lane, died when sh ...
1. قبول فرزند. فرزند خواندگی 2. اختیار. انتخاب. گزینش مثال: Troy arranged for the quick , private adoption of Rachel by a minister and his wife in M ...
( در آمریکا ) بنزین مثال: Maybe he had enough gasoline, maybe he didn’t. شاید او بنزین به اندازه ی کافی داشته باشد و شاید هم نداشته باشد.
باند موقت ( هواپیما ) . باند پرواز. باند فرودگاه مثال: Sometimes it’s hard to land because the cows are eating the airstrip. گاهی وقتها فرود آمدن سخ ...