پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)
۱. درخور توجه. چشمگیر. برجسته. مهم ۲. آدم مهم. چهره سرشناس مثال: Her teacher feels that she has notable artistic ability. معلم اش احساس می کند که ا ...
۱. {رنگ} زرشکی. ارغوانی ۲. {مجازی} سرخ ۳. سرخ شدن ۴. به رنگ سرخ در آوردن. سرخ کردن مثال: her face turned crimson صوتش سرخ شد a crimson dress یک پیر ...
بی خار مثال: Amid thornless lote trees. {آنان که} در میان درختان سدر بی خار اند. �فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ�
همیشه جای مثال: And ever - flowing water و آبی همیشه جاری �وَمَاءٍ مَسْکُوبٍ�
۱. دور از دسترس. غیر قابل دسترس ۲. غیر قابل فهم. مفهوم نشدنی مثال: Parts of the forest are still dense and inaccessible. قسمتهایی از جنگل همچنان مت ...
۱. {گیاه، میوه و غیره} پرورش دهنده. رویاننده ۲. گیاه. رستنی مثال: Is it you who make it grow, or are we the grower? آیا این شما هستید که آن را می رو ...
۱. لطف. محبت. احسان ۲. نعمت. موهبت. مزیت مثال: And a boon for the desert - dwellers. و موهبتی برای صحرا نشینان � وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِینَ�
۱. خوشه چینی کردن ۲. ذره ذره جمع کردن. جمع آوری کردن. گرد آوردن ۳. نتیجه گیری کردن. برداشت کردن مثال: Please wait, so that we may glean something fro ...
۱. پژمرده کردن. خشک کردن ۲. پژمرده شدن. خشک شدن ۳. به یاس مبدل شدن. تباه شدن ۴. بر باد دادن. تباه کردن ۵. سراسیمه کردن. خجل کردن مثال: Then it wither ...
رهبانیت مثال: But as for monasticism, they innovated it. اما در مورد رهبانیتی که آنها ابداع کردند. �وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا �
۱. مغرضانه. غرض الود. بدخواهانه. ناشی از سوء نیت ۲. مغرض. بدخواه. خبیث مثال: Indeed malicious secret talks are from Satan براستی صحبتهای پنهانی مغرضا ...
آغاز. اول. ابتدا. شروع مثال: Everyone was happy and excited at the outset of the trip. همه در آغاز سفر خوشحال و هیجان زده بودند.
۱. طلیعه. پیام اور. ۲. پیش درامد. مقدمه. نشانه ۳. پیش اهنگ. طلایه دار ۴. صورت ابتدایی. شکل قدیمی مثال: Forgive us and our brethren who were our fore ...
ستاره دریایی مثال: Turns out that if you kill a starfish, it'll just come back to life. معلوم شده که اگر یک ستاره دریایی را بکشید، آن عینا دوباره زن ...
۱. بخشنده. سخاوتمند. گشاده دست ۲. بلند همت. بزرگوار ۳. سخاوتمندانه مثال: I have never seen my grandfather but people say he was so magnanimous. من ...
۱. پنهانی. مخفیانه. در خفا ۲. در باطن. در دل مثال: Hitler met him secretly. هیتلر او را پنهانی ملاقات کرد.
زناشویی. زن و شوهری. خانوادگی مثال: Do not hold on to conjugal ties with faithless women. پیوندهای زناشویی با زنان بی ایمان را ادامه ندهید. � وَلَ ...
بی سواد. اُمّی مثال: It is He who sent to the unlettered [people] an apostle from among themselves. او آن خدایی است که برای مردم بی سواد رسولی از می ...
۱. حل ۲. فسخ ۳. انحلال ۴. انقراض ۵. اضمحلال. زوال. فروپاشی مثال: Allah has certainly made lawful for you the dissolution of your oaths. بی شک خداو ...
۱. محرمانه گفتن. محرمانه در میان گذاشتن ۲. سپردن. واگذار کردن. محول کردن ۴. اعتماد کردن. اطمینان کردن مثال: When the Prophet confided to one of his ...
۱. اختلاف. ناسازگاری ۲. {موسیقی} تنافر. ناهمخوانی. ناسازی مثال: You do not see any discordance in the creation of All - beneficent تو در آفرینش خدای ...
۱. صدا ۲. خر خر کردن ۳. صدا کردن. به صدا در امدن ۴. داد زدن. فریاد کشیدن. با داد و فریاد گفتن مثال: They hear it blaring, as it seethes. آنها {صدای} ...
۱. خروشیدن ۲. {از عصبانیت} به خود پیچیدن. برآشفتن ۴. پر بودن. مملو بودن. موج زدن. غل زدن مثال: They hear it blaring, as it seethes. آنها {صدای} فری ...
۱. سیما. چهره. قیافه ۲. تایید. حمایت. پشتیبانی ۳. تایید کردن. صحه گذاشتن بر. مجاز دانستن ۴. تحمل کردن ۵. حمایت کردن. پشتیبانی کردن مثال: The counten ...
۱. کج و کوله کردن. کج و معوج کردن. پیچ و تاب دادن. پیچاندن ۲. کج و کوله شدن. کج و معوج شدن. پیچ و تاب خوردن مثال: The countenances of the faithless w ...
بدون توجه به. بدون در نظر گرفتن، بدون ملاحظه ی مثال: Look at every one equally, irrespective of rich or poor. به همه بطور مساوی نگاه کن بدون توجه به ...
منکر، انکار کننده. تکذیب کننده مثال: So do not obey the deniers. پس منکران و تکذیب کنندگان را تبعیت نکن. �فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ�
دو به هم زن. خبر چین مثال: your sister is a talebearer, I don’t like to meet her. خواهرت یک دو به هم زن و خبرچین است من دوست ندارم او را ببینم.
بی اصل و نسب. حرامزاده مثال: Even though he was baseborn, he gained wealth and position. با آنکه او بی اصل و نسب و حرامزاده بود به ثروت و مقام رسید.
۱. مصیبت. بلا. فاجعه ۲. انقلاب ۳. رویداد ویرانگر و سهمگین. حادثه کوبنده مثال: Thamud and Ad denied the cataclysm. {قوم} ثمود و عاد آن رویداد ویرانگر ...
ذراع مثال: Then, in a chain whose length is seventy cubits, bind him. سپس او را در زنجیری که طول ان هفتاد ذراع است در بند کشید. �ثُمَّ فِی سِلۡسِلَ ...
متقاضی. گدا. سائل مثال: An asker asked for a punishment sure to befall. �سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ� سائلی درخواست رخ دادن یک عذاب قطعی کرد.
۱. پوست سر ۲. پوست از سر کندن ۳. کلاه سر {کسی} گذاشتن. گوش {کسی} را بریدن مثال: Which strips away the scalp. � نَزَّاعَةٗ لِّلشَّوَىٰ� که پوست سر را ...
۱. آرزومند. مشتاق. خواستار ۲. طمع کار. آزمند. حریص ۳. طمع کارانه. ازمندانه. حریصانه مثال: Indeed man has been created covetous. �ان الانسان خلق هلو ...
۱. حرمت. احترام ۲. سپاس ۳. ستایش مثال: a nation that regards its writers and artists with deep veneration. ملتی که با حرمت و احترام عمیق به نویسندگا ...
نمازگزار مثال: except the prayerful. �الا المصلین� مگر نمازگزاران
۱. استقامت نشان دادن. پشتکار داشتن. عزم راسخ داشتن ۲. ادامه دادن. دنبال کردن. دست نکشیدن از مثال: Those who persevere in their prayer. �الذین هم عل ...
منطقه جغرافیایی راهبردی مثال: Pakistan became a country of paramount geostrategic importance to the United States. پاکستان به یک کشور دارای اهمیت ب ...
خیلی اوقات مثال: Oftentimes I have to wait more than twenty minutes for a bus. خیلی اوقات من باید بیش از بیست دقیقه برای یک اتوبوس منتظر بمانم.
لا ینحل. غیر قابل حل مثال: This is no unsolvable problem if we take it wisely and courageously. این یک مشکل لاینحل نیست اگر ما آن را عاقلانه و شجاعا ...
سیروس. کوروش مثال: When king Cyrus the Great of Persian liberated the Jewish people from their Babylonian captivity. زمانی که کوروش بزرگ پادشاه ایرا ...
آزاد کردن مثال: When king Cyrus the Great of Persian liberated the Jewish people from their Babylonian captivity. زمانی که کورش بزرگ پادشاه ایران م ...
بابلی مثال: When king Cyrus the Great of Persian liberated the Jewish people from their Babylonian captivity. زمانی که کورش بزرگ پادشاه ایران مردم ...
امپراطوری بابل مثال: A third of the Jewish population stayed in Babylonia. یک سوم جمعیت یهودیان در امپراطوری بابل باقی ماندند.
۱. حاشیه. کنار. اطراف ۲. {پزشکی} اندامهای پیرامونی ۳. سطح خارجی، رویه، محیط مثال: The tanks reached the periphery of the city. تانکها به اطراف و حاش ...
۱. ممنوعیت ۲. تحریم. تحریم اقتصادی ۳. توقیف ۴. توقیف کردن. ممنوع کردن. ممنوع اعلام کردن ۵. توقیف کردن مثال: The government imposed a temporary embar ...
ساختاردهی مجدد، آرایش بندی مجدد مثال: In the geopolitical reconfiguration of the region after the cold war. در آرایش بندی مجددِ ژئوپولیتیکیِ منطقه ب ...
۱. امدادی. ۲. امداد ۳. توسعه، توسعه یافتن، پیش دستی کردن بر، برتری یافتن مثال: But Washington chose to ignore Iran’s outreach. اما واشینگتن ترجیح د ...
۱. عملی. عملیاتی ۲. قابل استفاده. قابل بهره برداری مثال: The new spaceship will be operational in one year. فضا پیما تا یک سال دیگر عملیاتی و قابل ...
بطور مفصلی. بطور مبسوطی. بطور گسترده ای مثال: Iran began to support extensively Palestinian groups. ایران شروع کرد بطور گسترده ای از گروه های فلسطین ...