پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٦,٩٨٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. کهن نقاش ( اشاره به نقاشان معروف سده های 15 تا 18 اروپا ) 2. نقاشی کهن مثال: a collection of old master drawings is currently on view یک مجموعه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

هم اکنون. اینک. فعلا. حال. در حال حاضر مثال: Attackers currently might attempt to install dangerous program on your computer that steal or delete you ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

1. ساختمان . محوطه ی ساختمان 2. ( حقوقی ) مقدمه سند ملکی مثال: he was forced to vacate the premises. او مجبور شده بود که ساختمان را رها بکند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. متصرف عدوانی ( کسی که بدون اجازه در ملک دیگری تصرف کند یا ساکن شود ) 2. ( مربوط به ) متصرفات عدوانی مثال: the squatters' moved to the occupied lan ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( ریاضیات و منطق ) قضیه 2. ( ریاضیات ) فرمول. معادله. قانون 3. اصل. قاعده. امر بدیهی مثال: demonstrative evidence of his theorem دلیل اثبات کننده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برتری . تفوق . برجستگی مثال: they achieved pre - eminence by virtue of superior military strength. آنها بواسطه ی نیروی نظامی برتر، برتری بدست آوردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. سرعت. فوریت 2. آمادگی مثال: promptness was not one of his virtues سرعت و آمادگی یکی از مزیت های او نبود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. زارع. رعیت 2. روستایی 3. ( مجازی ) دهاتی مثال: the simple virtue of peasant life حسن و خوبی ساده از زندگی روستایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

یهو ( خدای بنی اسرائیل ) مثال: Jehovah punished them by visitations یهو ( خدای بنی اسرائیل ) آنها را با بلاهای آسمانی عقوبت کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. روستایی 2. چوپانی. شبانی 3. ساده. بی پیرایه 4. آرام 5. ( زمین ) علفزار. پرعلف 6. کشیشی. ( مربوط به ) کشیشان مثال: the bishop's pastoral visitation ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. اسقف 2. ( شطرنج ) فیل مثال: the bishop's pastoral visitations بازدیدهای کشیشی اسقف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. صدق. راستی 2. صداقت. راست گویی 3. صحت. درستی مثال: I can vouch for the veracity of his story من می توانم به صداقت و راستی داستان او شهادت بدهم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرو مثال: he voyaged through Peru او سرتاسر کشور پرو را به سفر دریایی رفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. شبح 2. ظهور 3. تجسم 4. ( روانشناسی ) توهم دیداری مثال: weird apparitions شبح های عجیب و غریب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. لوازم. وسایل. ساز و برگ 2. لباس 3. ( عامیانه ) تیم. گروه. تشکیلات 4. مجهز کردن مثال: her wardrobe has an outfit for every mood کمد لباسهایش برای ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. نماینده 2. نمایندگی کردن. به نمایندگی انتخاب کردن. به کسی نمایندگی دادن 3. به نمایندگی فرستادن 4. انتخاب کردن 5. تفویض کردن. واگذار کردن 6. به عهد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پف دار. پف کرده. پفی مثال: cumulus is a large white cloud formation having a flat base and high puffy peaks کومولوس یک فرم {از} ابر بزرگ سفید است که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. گنج. دفینه 2. گنجینه. خزانه مثال: the shop is a treasure trove of curiosities این مغازه گنجینه ای از عتیقه ها و اشیاء نادر است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گریز. طفره. طفره جویی. تمایل به طفره رفتن مثال: his evasiveness roused my curiosity تمایل به طفره رفتن او کنجکاوی من را برانگیخت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. فری ( نوعی قایق که مسافر و کالا و وسایل نقلیه را از عرض رودخانه یا کانال عبور می دهد ) 2. حمل کردن. بردن مثال: a short ferry crossing یک مسافرت د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

محترمانه. از روی احترام مثال: his reply was couched in deferential terms پاسخ او در عبارات محترمانه بیان شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. دست نخورده مانده . حالت طبیعی خود را حفظ کرده. بکر 2. خراب نشده. ضایع نشده. عوض نشده 3. لوس نشده. ننر نشده مثال: beautiful unspoiled countryside ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. فکورانه. متفکرانه. با حالت متفکرانه 2. از روی ملاحظه. از سر علاقه مندی مثال: she studied her friend thoughtfully او دوستش را متفکرانه بررسی کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) آجان. پاسبان مثال: Bobby moved out of her reach آجان از دسترس و {تیر رس} او خارج شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. دریایی 2. آبزی. دریازی. ( مربوط به ) ابزیان 3. ( مربوط به ) دریانوردی یا کشتیرانی 4. ( مربوط به ) نیروی دریایی 5. تفنگدار دریایی. تکاور دریایی 6. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. تاتر مضحکه. تاتر مضحک. فارس 2. ( مجازی ) شوخی. بازی. مسخره بازی 3. ظاهرسازی. فریب کاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنگ معدن مثال: act or process of extracting ores عمل یا پروسه ی استخراج سنگهای معدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چادر. پوش. خیمه مثال: wedding guests mingled in the marquee مهمانان جشن عروسی در {زیر} خیمه قاطی شدند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ناوگان 2. نیروی دریایی 3. کاروان 4. سریع مثال: an antelope is very fleet. بز کوهی خیلی سریع است. a fleet of battleships یک ناوگان از کشتی های جن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اغتشاش. آشوب. ناآرامی. آشفتگی مثال: a symptom of the country's present turmoil یک نشانه از آشفتگی و ناآرامی موجود کشور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( کتاب. مقاله و غیره ) نقد مثال: they sympathize with the critique آنها با نقد همراهی کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. آسمی. ( مربوط به ) آسم 2. مبتلا به آسم مثال: an asthmatic attack یک حمله آسمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( گاز ) هلیم مثال: the chemical symbol for helium علامت شیمیایی برای گاز هلیوم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. نیلوفر ابی 2. ( در اساطیر یونان ) میوه درخت فراموشی مثال: the lotus is the symbol of purity نیلوفر آبی سمبل پاکدامنی است. lotus و Water lily به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. کبد 2. جگر ( سیاه ) 3. شخص. آدم مثال: the virus attacks the liver ویروس کبد را مبتلا می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. بولینگ باز 2. کلاه لگنی مثال: the bowler regulated his swerve بولینگ باز تغییر جهتش رو تنظیم کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( برای سوزاندن جسد ) تل هیزم مثال: suttee is an act of burning a widow on her husband's funeral pyre �سوتی� به عمل سوزاندن یک زن بیوه روی تل هیزمِ مر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( مرغ و ماهی و غیره ) تودلی. مایه 2. ( مبل و غیره ) تویی. آکَنه مثال: cook for a further half hour; meanwhile, make the stuffing برای نیم ساعت دی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. پر از. مملو از 2. الوده به مثال: medicine was riddled with superstition پزشکی آلوده به خرافات شده بود. پزشکی مملو از خرافات شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جلاد. مامور اعدام مثال: the executioners finished them off. ماموران اعدام آنها را کشتند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. اساسا. ماهیتا. کلا 2. مهم تر این که مثال: First and most importantly, my client gave away his state as he wanted. اول و مهم تر اینکه موکل من همان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( پزشکی ) تب دانگ مثال: Dengue is similar to malaria fever, sore muscles and joints, spread by mosquitoes. تب دانگ در درد عضلات و مفاصل و {همچنین} گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. زیست شناختی ( مربوط به ) زیست شناسی 2. زیستی ۳. تنی. خونی مثال: She told me the truth about my biological parents and it meant nothing to me. او ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مالاریا مثال: A year ago we had malaria and three people died. یک سال پیش ما مالاریا داشتیم و سه نفر از مردم مردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عدم پرداخت مثال: I am in trouble for nonpayment of taxes. من بخاطر عدم پرداخت مالیاتها توی دردسر هستم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زایمان. وضع حمل مثال: I made friends when I helped the women through childbirth. من وقتی به زنها در زایمان کمک می کنم دوستانی {هم} پیدا می کنم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. وکیل دعاوی 2. وکیل مثال: My name is Nate O Riley. I am an attorney from Washington. اسم من نیت اوریلی است. من یک وکیل دعاوی از واشینگتن هستم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. شرور. بی رحم. وحشی 2. بی رحمانه. وحشیانه. شرورانه 3. خطرناک 4. تند. گزنده. پرخاش جویانه 5. سخت. شدید 6. پر از فساد. آلوده مثال: The mosquitoes wer ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. بیمارستان کوچک. درمانگاه 2. اتاق بیماران مثال: the infirmary was separate from the school درمانگاه از مدرسه جدا بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با شتاب. با عجله. هول هولکی مثال: he dressed hurriedly behind the screen او با عجله و هول هولکی پشت پرده لباس پوشید.