auspicious

/aˈspɪʃəs//ɔːˈspɪʃəs/

معنی: مساعد، خوش ایند، فرخنده، مبارک، خجسته، فرخ، سعید، بختیار
معانی دیگر: خوش یمن، آمددار، فال نیک، نیک اختر، خوش شگون

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: auspiciously (adv.), auspiciousness (n.)
• : تعریف: likely to be followed by favorable events.
مترادف: favorable, promising, propitious
متضاد: ill-omened, inauspicious, ominous
مشابه: encouraging, hopeful

- We were encouraged by the auspicious beginning of our project.
[ترجمه جواد خزائی] ما بواسطه ی شروع خوب پروژه مان، امیدوار شدیم.
|
[ترجمه احمد قربانی] ما از آغاز فرخنده پروژه خود تشویق شدیم.
|
[ترجمه گوگل] ما از آغاز فرخنده پروژه خود دلگرم شدیم
[ترجمه ترگمان] ما از آغاز فرخنده پروژه خود تشویق شده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. auspicious engagement ceremony
مراسم فرخنده ی نامزدی

2. an auspicious occasion
رویداد خوش یمن

3. My sincere congratulations on this auspicious event of yours.
[ترجمه گوگل]این رویداد فرخنده شما را صمیمانه تبریک می گویم
[ترجمه ترگمان]تبریک صادقانه من در مورد این اتفاق auspicious
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their first meeting was hardly auspicious.
[ترجمه گوگل]اولین ملاقات آنها به سختی خوشایند بود
[ترجمه ترگمان]اولین ملاقات آن ها به سختی فرخنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was an auspicious date for a wedding.
[ترجمه گوگل]تاریخ مناسبی برای عروسی بود
[ترجمه ترگمان]این یه قرار عاشقانه برای عروسی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Saccani's excellent recording is an auspicious start to what promises to be a distinguished musical career.
[ترجمه گوگل]ضبط عالی Saccani شروعی فرخنده برای چیزی است که نوید یک حرفه موسیقی برجسته را می دهد
[ترجمه ترگمان]ثبت عالی Saccani یک شروع فرخنده از چیزی است که وعده یک حرفه موسیقی متمایز را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His career as a playwright had an auspicious start.
[ترجمه گوگل]کار او به عنوان نمایشنامه نویس شروعی فرخنده داشت
[ترجمه ترگمان]شغل او به عنوان یک نمایش نامه نویس، شروع خوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That historic meeting in November 1977 was hardly auspicious.
[ترجمه گوگل]آن دیدار تاریخی در نوامبر 1977 به سختی خوش یمن بود
[ترجمه ترگمان]آن دیدار تاریخی در نوامبر ۱۹۷۷ به سختی فرخنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is not exactly an auspicious start!
[ترجمه گوگل]دقیقا شروع خوبی نیست!
[ترجمه ترگمان]این شروع فرخنده نیست!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was an auspicious beginning to her career as an author.
[ترجمه گوگل]این یک شروع فرخنده برای حرفه او به عنوان نویسنده بود
[ترجمه ترگمان]این سرآغاز فرخنده زندگی او به عنوان یک نویسنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was scarcely an auspicious beginning.
[ترجمه گوگل]به سختی شروع خوبی بود
[ترجمه ترگمان]این آغاز یک آغاز auspicious بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It had not been an auspicious start to the year.
[ترجمه مهربد] اون یک شروع خوبی برای آغاز سال نبود
|
[ترجمه گوگل]شروع خوبی برای سال نبود
[ترجمه ترگمان]این یک شروع فرخنده و فرخنده از همان سال نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. No party could have hoped for a more auspicious start to an election campaign.
[ترجمه جواد خزائی] هیچ حزبی نمی تواند به امید دستیابی به اقبال بیشتر ، اقدام به برگزاری تجمع انتخاباتی کند.
|
[ترجمه گوگل]هیچ حزبی نمی‌توانست امیدوار باشد که مبارزات انتخاباتی آغازی موفق‌تر داشته باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ حزبی نمی توانست امید داشته باشد که سعادت بیشتری به مبارزات انتخاباتی تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was not an auspicious start to my career.
[ترجمه جواد خزائی] برای حرفه من، اون شروع، شروع دل چسبی نبود
|
[ترجمه گوگل]شروع خوبی برای کار من نبود
[ترجمه ترگمان]این یک شروع فرخنده و فرخنده به حرفه من نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مساعد (صفت)
adjutant, favorable, conducive, friendly, propitious, auspicious, fortunate, large-hearted

خوشایند (صفت)
desirable, pleasant, nice, fine, correspondent, auspicious, advantageous, apposite, pleasing, applicable, matchable, winsome

فرخنده (صفت)
happy, auspicious, all right, jubilant

مبارک (صفت)
happy, auspicious, blessed, blest

خجسته (صفت)
happy, auspicious, lucky, benedict

فرخ (صفت)
happy, auspicious, beautiful, graceful, fortunate, magnificent

سعید (صفت)
happy, auspicious, blessed, blest, jovial, beatific

بختیار (صفت)
auspicious, lucky

انگلیسی به انگلیسی

• of good omen; favorable, beneficent
something that is auspicious indicates that success is likely; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : auspiciousness
✅️ صفت ( adjective ) : auspicious
✅️ قید ( adverb ) : auspiciously
مبارک , خوش یمن
# an auspicious occasion
# It is an auspicious date for wedding
# It wasn't exactly an auspicious start
# Our first meeting was not auspicious, we had a huge argument
یاری کردن
Be prepared
for read privacy with your brother and me
Understand our hope
We are both satisfied
We ask you to help us on this auspicious day
خوش یمن، مبارک، خجسته، میمون
Cricet is considered to be an auspicious sign in many cultures.
فرخنده، خجسته، سعید، مبارک، بختیار، مساعد
benedict نوداماد
blessed خوشبخت
fortunate مساعد خوش شانس
فرخنده ، مبارک
فرخنده خجسته سعید

بپرس