پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٦,٩٨٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. پیشرفت 2. پیشبرد 3. ارتقاء. ترفیع. ترقی مثال: the period was characterized by scientific advancement این دوره با پیشرفت علمی مشخص شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. دیپلماتیک. ( مربوط به ) دیپلماسی، سیاسی 2. از راه مذاکره 3. سیاستمدارانه. حساب شده. ظریف 4. با تدبیر. با سیاست مثال: diplomatic ceremonial تشریفا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. عامل 2. ضریب 3. درجه. میزان 4. کارگزار. نماینده. مباشر 5. حق العمل کار. دلال 6. خریدار دین. دین خر مثال: a causative factor یک عامل سببی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میکروسکوپ مثال: he cemented the sample to a microscope slide او نمونه را به یک اسلاید میکروسکوپ چسباند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ژله 2. مربا مثال: drizzle the cream over the jelly خامه را روی ژله بچکان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

آزارنده. عذاب اور مثال: His nagging words حرفهای آزارنده و عذاب آور او

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. پرفروش ( ترین ) . ۲. پر طرفدار ( ترین ) مثال: When the book became the best - selling book in the world for the last three years. این کتاب پر ف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مبلغ مسیحی مثال: I didn’t want to be a, quote, evangelist televangelist من نمی خواستم، به قول معروف، یک مبلغ مسیحی {یا} کشیش تلوزیونی بشوم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. چندگانه. متکثر ۲. کثرت گرایانه ۳. کثرت گرا مثال: I believe in a pluralistic society, everybody’s betting on something. عقیده من اینه که توی یک ج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مثال: I didn’t want to be a, quote, evangelist televangelist من نمی خواستم، به قول معروف، یک مبلغ مسیحی {یا} کشیش تلوزیونی بشوم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. سرپرستی. اداره. نظارت ۲. پیشکاری. مباشرت مثال: And I began to think about what I called the “stewardship of affluence, and stewardship of influen ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مدون کردن. تدوین کردن مثال: They never really Codify it or qualify it or quantify it, and say, this is what I believe in. آنها هیچ وقت بطور واقعی، { ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. ماده گرایی. ماتریالیسم ۲. مادی گری مثال: Because every time I give my money, It breaks the grip of materialism in my life. چون هر وقت که پولم را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خودخواهانه مثال: And it just sounds like the most egotistical request you could make . و آن دقیقا خودخواهانه ترین درخواستی به نظر می رسد که می توانس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. راس. تارک. نوک ۲. اوج. نقطه اوج مثال: He was the king of Israel at that time at its apex in power او {حضرت سلیمان} در آن زمان در اوج قدرت اسرائیل، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نوه مترادف آن grandchild است. مثال: They’re all grown, now I have grandkids الان همشون بزرگ شدن و من صاحب چند تا نوه هستم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بخش سوانح. بخش فوریتهای پزشکی. بخش اورژانس مترادف آن emergency ward است. مثال: who bring him to the emergency room / emergency ward? کی او را به ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اشتباه فهمیدن. غلط تعبیر کردن. کج فهمی مثال: And if we have misconstrue the relationship between biological complexity and the possibilities of exper ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تقلیل پذیر. تحویل. کاهش یافتنی ۲. ( ریاضیات ) تحویل پذیر. ساده شدنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. فردا ۲. آینده مثال: Alice and Kate will go to the library tomorrow. آلیس و کیت فردا به کتابخانه خواهند رفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیوستار. زنجیره مثال: We know that there is a continuum of such facts. ما می دانیم که یک زنجیره ای از چنین واقعیتهایی وجود دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. همکاری. مشارکت. تشریک مساعی ۲. همدستی با دشمن. خبرچینی مثال: Where stranger cannot find the basis for peaceful collaboration, where people are mur ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

آرام. آرامش بخش. خوش و خرم. باصفا. بهشتی مثال: Don't you think that sounds idyllic? فکر نمی کنی آن آرام و باصفا به نظر بیاید؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. قابل تصور ۲. باور کردنی ۳. ممکن. شدنی مثال: He was a good swimmer; is it conceivable that he may have drowned? او شناگر خوبی بود، آیا باورکردنی ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. زندگی پس از مرگ. حیات اخروی ۲. باقیمانده عمر. آخر عمر. اواخر عمر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نحوی شایسته. به درستی مثال: Perhaps some of these states can be appropriately called mystical or spiritual. شاید تعدادی از این حالات را بتوان به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دلیل منطقی. ( در معنی غیر فنی ) منطق مثال: And the rationale for this behavior is explicitly religious. و دلیل منطقی این رفتار بصورت کاملا روشنی مذه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به طور ابدی. همیشه. دائم مثال: Now, many of you might worry that the notion of well - being is truly undefined, And seemingly perpetually open to be ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تعریف نشده ۲. مبهم. نامشخص مثال: Now, many of you might worry that the notion of well - being is truly undefined, و اکنون بسیاری از شما ممکن است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعبیر مجدد کردن. تفسیر مجدد کردن مثال: Now, many of you might worry that the notion of well - being is truly undefined, and seemingly perpetually ope ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. انتظار ۲. توقع. ۳. امید مثال: When this statue was carved the average life expectancy was probably 30. زمانی که این مجسمه کنده کاری شده امید متو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دخالت کردن. فضولی کردن. سر ( چیزی ) رفتن مثال: She was found guilty on charges of abuse of power, bribery and meddling in state affairs. او به اتهام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی معنی. بی محتوا . تهی. پوچ ۲. حماقت بار. بُله، منگ. حاکی از نفهمی ۳. تهی مغز .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. معلولیت. ۲. نقص عضو ۳. نقص. عیب ۴. از کار افتادگی ۵. ناتوانی. عجز ۶. ( حقوقی ) عدم صلاحیت. عدم اهلیت. حَجر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مهم ۲. در نتیجه ی. منتج از. ناشی از. متعاقبِ مثال: This is why we spend our time talking about things like gay marriage and not about genocide or ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. برابر. معادل ۲. هم ارز. هم ارزش ۳. قرینه. نظیر. شبیه. مشابه ۴. هم سنگ. هم پایه ۵. ( شیمی ) هم ظرفیت مثال: there may be equivalent ways to thrive, ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. نقب زدن. زیر ( جایی را ) خالی کردن. پی ( جایی را ) سست کردن ۲. تحلیل بردن. به تدریج ضعیف کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. دستور. حکم ۲. اصل. قاعده ۳. موعظه. پند و اندرز مثال: Many people worry that a universal morality would require moral precepts that admit of no exc ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. ساکن. مقیم ۲. ( مجازی ) پیر دیر ۳. ( حیوان و گیاه ) بومی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قضاوت گریز. بدون قضاوت. دور از پیشداوری مثال: Your writing is a perfect nonjudgmental research نوشته تو یک تحقیقِ بدون قضاوتِ کامل است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. منفجر کردن ۲. منفجر شدن مثال: Just let that fact detonate in your brain for a minute فقط اجازه بدهید که این واقعیت برای یک لحظه در مغز شما منفجر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. فکور. متفکر. اندیشه ورز ۲. فکورانه. متفکرانه. توام با تفکر ۳. ( نور ) منعکس کننده. بازتابان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بهینه، بهینه ای، دلخواه ترین، دلپسندترین، مساعدترین مثال: I mean is this the optimal environment in which to raise our children? منظور من این است که، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. طنز. طعنه ۲. وارونه رویداد. رویداد شگفت. قضای روزگار. طُرفه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تکثیر. ازدیاد. افزایش. گسترش ۲. کثرت. تعدد. فراوانی ۳. ( زیست شناسی ) تکثیر یاخته ای مثال: This is why we spend our time talking about things like ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیلی. بی اندازه. بسیار مثال: This is why we spend our time talking about things like gay marriage and not about genocide or nuclear proliferation or ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تصور. ۲. مفهوم ۳. طرح ۴. برداشت. نظر. استنباط ۵. آبستنی. لقاح مثال: We need a universal conception of human values. ما به یک مفهوم جهانی برای ارز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جدایی ناپذیر، جدا نشدنی، لاینفک، اساسی، بنیادی ثمال: integral component of human happiness. جزء جدایی ناپذیر از شادی انسانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( آدم ) دزدیدن. ربودن مثال: Ted Bundy was very fond of abducting and raping and torturing and killing young women. �تدباندی� بسیار علاقه به ربودن، ت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. سودآور. پر منفعت. به طور سودمندی ۲. یه طور سودآوری مثال: They invested the money very profitably. آنها پول را به طور سودآوری سرمایه گذاری کردند.