پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٧,٠٠٢
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( حقیقی و مجازی ) تاریخ مصرف مثال: throw out food that's past its sell - by date. غذاهایی که تاریخ مصرف آنها گذشته است را دور بینداز.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. حرارتی. گرمایی ۲. گرم ۳. صعود جریان هوای گرم مثال: a thermal light bulb throws out a lot of heat یک چراغ لامپ حرارتی مقدار زیادی گرما متساعد می کن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. جنگل ۲. زمین های جنگلی. بیشه زار مثال: he brought them deep into woodland. او آنها را تا ته جنگل برد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

آسایشگاه ( بیماران علاج ناپذیر ) مثال: the hospice cares for the terminally ill. این آسایشگاه از بیمار رو به مرگ مراقبت می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( بیمار ) مردنی، رو به مرگ مثال: the hospice cares for the terminally ill. این آسایشگاه از بیمار رو به مرگ مراقبت می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( بیماری ) کزاز مثال: tetanus shots آمپولهای کزاز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. تیزی. تیزه ۲. پارگی ۳. گیر. گرفتاری. مشکل / ۱. به جایی گرفتن و پاره شدن ۲. پاره کردن ۳. بلند کردن. دزدیدن ۴. به چنگ آوردن. گیر آوردن. قاپیدن ۵. ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ملی ۲. عمومی. همگانی. سرتاسری ۳. داخلی ۴. دولتی ۵. تبعه مثال: ironing out differences in national systems رفع کردن اختلاف ها در سیستم های دولتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. پر فروش. پر خریدار. مرغوب ۲. قابل فروش. فروش رفتنی مثال: they color evidence to make a story saleable آنها {در} شواهد مبالغه کردند تا یک داستان ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. سرشماری ۲. شمارش. آمارگیری مثال: a census return یک گزارش دادن از سرشماری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. بی ته. بی عمق. ژرف ۲. بی حد و حصر. بی حد و مرز. بی انتها. نامحدود مثال: he's a bottomless well of forgiveness او یک سرچشمه بی انتها از بخشش و گذش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. حافظ صلح. پاسدار صلح ۲. حفاظت از صلح. صلح بانی مثال: a peace - keeping force یک نیروی حافظ صلح

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. راهرو ۲. معبر مثال: a passageway to the kitchen. یک راهرو به طرف اشپزخانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. دسته. مشت. چنگه ۲. باریکه. رشته مثال: she brushed a wisp of hair away او یک باریکه و رشته ای از مو را کنار زد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. گوزن نر ۲. ( بورس سهام ) دلال مثال: the stags' antlers are cast each year شاخ های گوزن نر هر سال می افتد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. کنجکاو. جستجوگر ۲. پرسش گرانه. کنجکاوانه مثال: an inquiring cast of mind یک نوع ذهن کنجکاو و جستجوگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تپانچه. هفت تیر. اسلحه کمری مثال: he turned his pistol on Liam او اسلحه کمری اش را بر روی �لیام� نشانه رفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. پشتک. معلق. کله معلق ۲. پشتک زدن. معلق زدن مثال: she turned a somersault او یک کله معلق اجرا کرد. او یک پشتک زد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. ماشین تراش ۲. چرخ کوزه گری ۳. دستگاه خراطی مثال: an object turned on a lathe یک شی بر روی یک چرخ کوزه گری شکل داده شد. یک شی بر روی دستگاه خراطی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ( لباس ) تو. تو گذاشتگی ۲. لبه. حاشیه ۳. تو گذاشتن ۴. محاصره کردن ۵. محدود کردن / ۱. ( برای ابراز تردید ) اِم ۲. مِن مِن کردن مثال: I turned up t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همه پرسی مثال: he called on the government to hold a plebiscite او از دولت درخواست برگزاری یک همه پرسی کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( نظامی ) عضو نیروی احتیاط مثال: they called up the reservists آنها اعضای نیروی احتیاط را برای سربازی گرفتند. آنها اعضای نیروی احتیاط را فراخواندند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ادوکلن مثال: a new brand of cologne یک نشان جدید از ادوکلن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. خال هدف ۲. هدف ۳. روزنه. نورگیر. بادگیر مثال: in line with the bullseye در هم ترازی با هدف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

a person who hits a ball with a bat ( در بازی بیسبال ) کسی که با یک چوب به توپ ضربه می زند. مثال: I was a pretty good hitter in baseball. من یک تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بر حسب اتفاق. تصادفا ۲. با بی اعتنایی. با بی قیدی ۳. به طور سطحی. سرسری ۴. به طور خودمانی. غیر رسمی مثال: You mustn’t dress too casually for work. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایجاز مثال: his style is marked by simplicity and concision سبک او معرف سادگی و ایجاز است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تفنگ بادی مثال: Air gun pellets don't usually penetrate skin but can do so at close range. ساچمه های تفنگ بادی معمولا پوست را سوراخ نمی کنند اما می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. گلوله. حبه. حب ۲. قرص ۳. ساچمه مثال: Air gun pellets don't usually penetrate skin but can do so at close range. ساچمه های تفنگ بادی معمولا پوست ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فروزینه. آتش گیره. آتش زنه مثال: the kindling wouldn't catch آتش زنه روشن نخواهد شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

میرغضب، مامور اعدام مثال: A fitting end for a professional hangman. پایانی مناسب برای یک مامور اعدام حرفه ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به شرط این که، مشروط بر این که، اگر مثال: You won’t lose any money provided that you think of it as a long - term investment. شما هیچ پولی را از دست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مربای پرتقال مثال: Would you like marmalade? مربای پرتقال دوست دارید؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یورو ( واحد پول اتحادیه اروپا ) مثال: Is it true that France forced to give 14 million Euros to Iran? حقیقت دارد که فرانسه فشار آورده که ۱۴ میلیون ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. کپک ۲. بادزدگی. لکه قارچی ۳. کپک زدن مثال: the leaves are dulled by mildew برگها بواسطه ی کپک تیره و کدر شده اند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. ( از هم ) متمایز کردن. تمایز گذاشتن. تمیز دادن و مجزا کردن. تفکیک کردن. جدا کردن ۲. تبعیض قائل شدن، فرق گذاشتن بین ۳. ( ریاضیات ) مشتق گرفتن. دیفر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماشین لباسشویی مثال: he fixed my washing machine او ماشین لباسشویی من را درست کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. میوه ای ۲. با طعم میوه ۳. ( لطیفه. داستان و غیره ) هرزه. مبتذل. سکسی ۴. ( خنده ) از ته دل مثال: wine with a fruity smell شراب با رایحه ی میوه ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. جیغ زدن. جیغ کشیدن ۲. فریاد زدن. نعره کشیدن ۳. غش غش خندیدن ۴. زوزه کشیدن ۵. جیغ. داد و فریاد ۶. غش غش ( خنده ) ۷. زوزه مثال: her anger reached su ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ریشه کن کردن. از بین بردن. نابود کردن مثال: the firm should be eradicated, root and branch شرکت باید بکلی از بین برود و نابود بشود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. صف پلیس ۲. حلقه محاصره. کمربند حفاظتی ۳. یراق. نوار. قیطان ۴. بستن. محاصره کردن. قرق کردن مثال: they rushed the cordon of troops آنها به حلقه محا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

توله سگ مثال: the puppies are coming along nicely. توله سگها دارند به خوبی پیشرفت می کنند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. به سختی. به شدت ۲. جدی. با حالت جدی. با چهره عبوس مثال: A severely disabled child who died through caregiver neglect. یک بچه ی به شدت معلول که بخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. تبلیغات چی ۲. مبلغ مثال: propagandists claimed that he was negotiating with the enemy تبلیغات چی ها ادعا کردند که او با دشمن مذاکره می کرده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( مو ) از ته زده، خیلی کوتاه مثال: a cropped, fitted jacket looks trim with a long - line skirt یک ژاکتِ خیلی کوتاه و اندازه، با یک دامن آستر بلند، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وصی مثال: the executor must discharge the funeral expenses وصی باید هزینه ها و مخارج مراسم خاکسپاری را پرداخت کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. سرشناس. معروف. صاحب نام. نامی. شهیر ۲. برجسته. چشمگیر ۳. فوق العاده. فراوان. زیاد. بسیار مثال: His father is an eminent lawyer. پدرش یک وکیل سرشن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( مربوط به ) امپراطوری ۲. سلطنتی ۳. شاهانه. باشکوه مثال: the original dimensions were in imperial measure. ابعاد اصلی در مقیاس شاهانه و سلطنتی بو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ساعات ازدحام. شلوغی مثال: I left early to miss the rush - hour traffic من زود رفتم تا به ساعات ازدحام و شلوغی ترافیک برنخورم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. مصادره کردن. توقیف کردن. ضبط کردن ۲. گرفتن مثال: he ordered that their assets be confiscated او دستور داد که دارایی هایشان مصادره و توقیف بشود.