پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٦٢١)
۱. نامتعارف. غیرعادی. عجیب و غریب ۲. {ریاضیات} خارج از مزکر. مختلف المرکز. نا هم مرکز ۳. {مدار} نامدور ۴. آدم غیرعادی. ادم عجیب و غریب مثال: He may ...
۱. پر گل ۲. گلدار ۳. خوشبو ۴. {زبان. سبک} متکلف. مصنوع. مطنطن مثال: Heidi was wearing a flowery skirt. هایدی یک دامن گلدار پوشیده بود. a flowery p ...
دارای کافئین. حاوی کافئین مثال: We have both caffeinated and decaffeinated coffee. ما هم قهوه دارای کافئین داریم و هم قهوه بدون کافئین.
گارسون. پیش خدمت {مهمانخانه}. پسربچه پادو – لغت فرانسوی مثال: He is our best garcon. Yes, and he is very good looking. او بهترین پیشخدمت ما است. بله ...
۱. پناهگاه زیرزمینی ۲. مخزن مثال: we will hold this bunker at all costs ما به هر قیمتی شده این پناهگاه زیرزمینی را حفظ خواهیم کرد.
مشت زنی. بوکس بازی. بوکس مثال: he is the boxing champion of the world او قهرمان مشت زنی جهان است.
{ورزشهای} دو و میدانی مثال: The United States won most of the track and field events. ایالات متحده آمریکا برنده ی بیشتر رویدادهای {ورزشهای} دو و مید ...
شمارش معکوس مثال: The countdown to the rocket launch will begin at 00 am. شمارش معکوس برای پرتاب کردن موشک ساعت ۰۰:۰۰ بامداد شروع می شود.
۱. فاقد صلاحیت ۲. محروم مثال: In the 2003 track and field world championship the 100 - meter runner, Jon Durmond, was disqualified for a false start ...
۱. جدا شدنی. جدا کردنی. جدایی پذیر. قابل تفکیک مثال: Complete the rules about separable phrasal verbs with noun or pronoun. قوانین مربوط به عبارتها ...
{کامپیوتر} ریزتراشه مثال: Large books can be put on a single microchip. کتابهای بزرگ می توانند در یک ریزتراشه تکی قرار بگیرند.
۱. عنایت خداوند. عنایت {الهی}. خواست خدا. مشیت {الهی} ۲. آینده نگری. مال اندیشی مثال: The farmer's providence saved him from poverty. آینده نگری کش ...
۱. پرت و پلا گفتن. چرت و پرت گفتن ۲. پرت و پلا. چرت و پرت ۳. وافل {نوعی کیک} مثال: Cut the waffle and get to the point. پرت و پلا را تمام کن و برو ...
۱. گردش. گشت. گشت و گذار. سیاحت ۲. تور. گردش ۳. بیرون رفتن به منظور ۴. {مجازی}سیر ۵. انحراف . 6. توریستی مثال: How many people want to go on the excu ...
نجات غریق، وسیله نجات غریق، نجات دهنده زندگی. نجات بخش، نجات دهنده، جان بخش مثال: They had both had a lifesaving heart operation in the same hospital ...
تجدید، تکرار، باز گویی، باز گو، اعاده، باز انجام مثال: The dying soldier's repetition of the word "mother" saddened me. تکرار واژه ی �مادر� توسط سرب ...
پاراگلایدینگ. چتر بازی کردن. چتر سرنده. چتری با قابلیت سر خوردن مثال: On mount Ali there are national and international paragliding championship. بر ...
ترانه سرا // سرود نویس. مصنف ترانه یا آهنگ مثال: Norah Jones is an American singer - songwriter and actress. نورا جونز یک خواننده ی ترانه سرا و باز ...
{ساز} سیتار. ستار مثال: Her father was a famous Indian sitar player and her mother was a concert producer. پدرش یک نوازنده ستار هندی معروف بود و ماد ...
ساکسیفون {نوعی ساز بادی} مثال: When she was young she plays saxophone and she was in two different choirs. وقتی او جوان بود ساکسیفون می نواخت و در د ...
روبل {واحد پول روسیه} مثال: Russia decided to float the ruble on the foreign exchange market. روسیه تصمیم گرفت روبل را در بازار ارز خارجی شناور کند.
ین {واحد پول ژاپن} . اشتیاق. میل آرزو مثال: Can I pay in Japanese yen? می توانم با ین ژاپن پرداخت کنم؟
یوان {واحد پول جمهوری خلق چین} مثال: He earns fifty yuan a day. او روزانه ۵۰ یوان درآمد دارد.
ساعت شنی. ساعت ریگی مثال: In ancient people used sandglass to realize the time. در تاریخ باستان مردم برای پی بردن به زمان از ساعت شنی استفاده می کرد ...
پیشخدمت هتل ( در هتل ها و باشگاه ها و غیره ) پیشخدمتی که کارش بردن چمدان و انجام دستورات مشتریان است مثال: The bellhop will help you carry the suitca ...
فرضی. پنداری مثال: Use if past to talk about an imaginary or hypothetical future situation. از �if� به علاوه ی {زمان} گذشته برای صبحت کردن درباره یک ...
دارای حقوق مکفی. با حقوق بالا. با دستمزد خوب
۱. اضافه وزن ۲. اضافه بار ۳. چاقی ۴. چاق ۵. سنگین تر {از حد نصاب} مثال: He is short and a little overweight. او قدکوتاه است و یک کمی اضافه وزن دارد.
مچ پیچ. ساق پیچ. زنگال. لگینگ به شلوار بالا تا پایین تنگ شبیه ساپورت را می گویند مثال: She was dressed in colorful leggings and a sweatshirt. او یک ...
دمپایی انگشتی // تغییر ناگهانی در مسیر یا طرز فکر و غیره مثال: we can wear these flip - flop at the beach. ما می توانیم در ساحل از این دمپایی انگشتی ...
اردوگاه توریستی مثال: The campsite is in a beautiful location next to the beach. این اردوگاه توریستی در یک مکان زیبا کنار ساحل قرار دارد.
۱. بی فایده. بیهوده. ناسودمند ۲. فاقد حس همکاری مثال: The instructions were badly written and was unhelpful. دستورالعملها به طور بدی نوشته شده و بی ...
۱. انقضاء ۲. اتمام. خاتمه ۳. بازدم مثال: the expiration of the contract انقضای قرارداد.
۱. غذای بخر و ببر ۲. رستوران بخر و ببر ۳. {غذا و رستوران} بخر و ببر. بیرون بر مثال: Do you ever have take - out food? What kind? تا حالا غذای بیرون ب ...
کم چرب مثال: I prefer to drink low - fat milk. من ترجیح می دهم شیر کم چرب بخورم.
۱. کارتن. جعبه مقوایی ۲. قوطی. جعبه. بسته. پاکت مثال: Who put the empty milk carton back in the refrigerator? کی کارتن شیر خالی را سرجایش داخل یخچال ...
هیدرات کربن. کربوهیدرات مثال: Are the foods in the list carbohydrates or proteins? آیا غذاهای داخل فهرست هیدرات کربن هستند یا پروتئین؟
۱. اهنگ زاد و ولد. میزان موالید ۲. میزان افزایش جمعیت. اهنگ رشد جمعیت مثال: Do you think the birthrate will go up or down in your country? فکر می کن ...
۱. خفه کردن ۲. خاموش کردن. سرکوب کردن ۳. خفه شدن ۴. از رشد باز ماندن مثال: but I only remember him trying to suffocate me under the bedcovers. اما م ...
وسایل تختخواب ( ملافه و پتو وغیره ) ، رخت خواب، روتختی، تختپوش، شمد مثال but I only remember him trying to suffocate me under the bedcovers. اما من ...
۱. پس انداز کننده ۲. بلیت ارزان قیمت مثال: Are you a spender or a saver? أیا شما یک {آدم} هزینه کننده هستید یا یک پس انداز کننده؟
۱. هزینه کننده. خرج کننده ۲. آدم خراج. ولخرج مثال: Are you a spender or a saver? أیا شما یک {آدم} هزینه کننده و ولخرج هستید یا یک پس انداز کننده؟
۱. قسط ۲. قسمت. بخش ۳. نصب. کارگذاری مثال: You speak to your friend and explain the situation and offer to pay the money back in small installments. ...
کم درامد. کم مزد. با دستمزد کم مثال: he then worked at low - paying jobs including encyclopedia salesman, janitor, and insurance salesman, and he was ...
خودساخته مثال: DeJoria's self - made rise is an inspiring story. پیشرفت و ترقی خودساخته ی دیجوریا یک داستان الهام بخش است.
۱. کارآفرینانه. {مربوط به} کارفرمایی ۲. ماجراجو. اهل خطر. اهل ریسک // کارآفرین مثال: As a child, you were fairly entrepreneurial, weren’t you? به عنو ...
کشور اوگاندا ( در مرکز و خاور افریقا مثال: Two of Jane's children have been helping in Uganda. دو تا از بچه های جین در کشور اوگاندا در حال کمک کردن ...
{آفت. حشرات. انگل و غیره} هجوم بردن. حمله کردن. آلوده کردن. فرا گرفتن، ، پربودن از مثال: There are no roads and no towns, only rainforest and the riv ...
۱. هنرپیشه کمدی. کمدین ۲. ادم شوخ ۳. {عامیانه} خل و چل مثال: Is there a comedian or a comedy series on TV in your country that you think is absolutel ...
دلگرم کننده. مایه دلگرمی. امیدبخش. مهربان مثال: Bill's bad luck was ending and his heart - warming story was just beginning. شانس بد بیل داشت به اتم ...