پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)
مادر میانجی ( زنی که در ازای پول حاضر است از راه تلقیح مصنوعی یا به شیوه ای دیگر برای زنی که نازاست بچه بیاورد. )
۱. تند نویسی ۲. صورت کوتاه تر. شکل مختصر تر
پزشک اطفال. متخصص کودکان مثال: I am an experienced pediatrician working in a well known's hospital in Shanghai. من یک پزشک اطفال و متخصص کودکان باتج ...
نامتقارن. بی تقارن مثال: an asymmetric painting یک نقاشی نامتقارن
۱. شش. شش تا. شش تایی ۲. نیم دو جین ۳. یک دست ( =شش تا ) مثال: I want half a dozen of this shirt. من شش تا {یک دست} از این پیراهن می خواهم.
۱. به تله انداختن. به دام انداختن ۲. در دام ( چیزی ) گرفتار شدن. گرفتار کردن. به تور انداختن ۳. اغفال کردن. فریب دادن مثال: I think children had ensn ...
مسحور کننده. سحرانگیز. جادویی. فریبنده مثال: I fell very naturally into its bewitching patterns. من خیلی طبیعی در طرح های سحرانگیز و مسحور کننده آن ...
۱. جادو کردن ۲. مسحور کردن. مجذوب کردن. مفتون کردن مثال: The movements of the dancers bewitched the audience. حرکات رقاص ها حضار را جادو و مسحور کرد.
۱. رقاص. رقاصه ۲. رقصنده مثال: The movements of the dancers bewitched the audience. حرکات رقاص ها حضار را مسحور و مجذوب کرد.
آسیب پذیری. ضعف مثال: And I saw how splendor can illuminate even the most object vulnerabilities. و من دیدم چطور شکوه و عظمت می تواند حتی قسمت اعظم ...
وحشتناک مثال: during these 10 years I witnessed and learned the terrifying joy of unbearable responsibility, and I had come to see how it conquered e ...
نوزاد قورباغه مثال: Basically Frogs lay eggs and eggs turn into tadpole and tadpoles turn into frogs. اساسا قورباغه ها تخم می گذارند و تخم ها تبدیل ...
۱. تولید مثل ۲. تولید. بازآفرینی ۳. تکثیر. نسخه برداری ۴. ( دستگاه های صوتی ) پخش ۵. نسخه بدلی. کپی مثال: Reproduction is necessary for a species to ...
۱. بارور کردن. ۲. کود دادن مثال: Bees fertilize the flowers. زنبورهای عسل گلها را بارور می کنند.
رضایت بخش. ارضا کننده مثال: Her job with the animal shelter doesn't pay a great deal, but she finds the work very fulfilling. شغل او که در رابطه با ...
۱. تکاملی ۲. ( مربوط به ) تکامل مثال: Some scientists have rejected evolutionary theory. تعدادی از دانشمندان نظریه تکاملی را رد کرده اند.
۱. اعلام. اظهار ۲. اعلامیه. بیانیه مثال: we were all shocked when we read the pronouncement. ما همه وقتی بیانیه را خواندیم شوکه شده بودیم.
۱. کشسان. ارتجاعی. برگشت پذیر. فنری ۲. بهبودپذیر. ترمیم پذیر ۳. انعطاف پذیر مثال: But with little help they show how resilient they are. اما با کمی ...
۱. محکومیت ۲. تقبیح. نکوهش. ابراز انزجار ۳. خبط. اشتباه ۴. گواه خطاکاری ۵. مصادره. تصرف مثال: we hereby express our strong condemnation of the compan ...
۱. از خود گذشته. فداکار ۲. نوع دوست ۳. نوع دوستانه ۴. فداکارانه مثال: A selfless man has an indomitable spirit. یک مرد فداکار و نوع دوست یک روح تسخ ...
۱. فداکارانه. با فداکاری. با از خودگذشتگی ۲. نوع دوستانه. از روی نوع دوستی مثال: I've never known anyone who cared so selflessly about children. من ...
۱. پانویس. پانوشت. زیرنویس ۲. توضیح ۳. مسئله پیش پا افتاده. مسئله جنبی. مسئله حاشیه ای. حاشیه ۴. پانویس دادن برای. پانویس نوشتن بر. در پانویس ذکر کرد ...
به سردی. بدون هیجان. بی احساس مثال: He talked slowly and unemotionally. او آهسته و به سردی و بدون هیجان حرف زد.
دو معنی دارد: ۱. کیف دستی معمولا کوچک در سایز کیف پول که یک بند دارد که دور دست می پیچد مثال: My husband bought a very beautiful wristlet for my birt ...
۱. نشنیده ۲. بدون پاسخ ۳. بی جواب مثال: An unheard question یک سوال بی جواب و بدون پاسخ An unheard voice یک صدای نشنیده
۱. اندوهگین. غمگین. افسرده ۲. نگران. پریشان ۳. خسته. فرسوده. درمانده مثال: I was so distressed and didn’t know how to get rid of that situation. من ...
۱. اضافه بار کردن ۲. بار اضافی کشیدن از ۳. اضافه بار. بار اضافی مثال: We boarded an old fishing boat that was already overloaded. ما سوار یک قایق ما ...
۱. روز قیامت. روز محشر ۲. روز مکافات. روز بازخواست ۳. مصیبت. فاجعه مثال: It was like a scene from doomsday. آن شبیه صحنه ای از روز قیامت بود.
۱. دزدانه. یواشکی. مخفیانه ۲. پاورچین پاورچین مثال: The immigration officer furtively came towards us. افسر مهاجرت یواشکی و پاورچین پاورچین به سمت م ...
زخم بستر مثال: His bedsores are infected and painful. زخم بسترهایش چرکی و عفونی و دردناک است.
شربت سینه. داروی خلط آور مثال: The cough medicine contains an expectorant. داروی سرفه شامل شربت خلط آور است.
۱. در جای جدیدی اسکان دادن. اسکان دادن ۲. سکنی گزیدن. ساکن شدن. مقیم شدن ۳. ( سرزمین ) سکنه دار کردن. مردم را ( در جایی ) ساکن کردن مثال: Will they a ...
سیاسی کردن مثال: Don’t try to politicize this issue. سعی نکن این موضوع را سیاسی کنی.
روحیه ی ( کسی را ) تضعیف یا خراب کردن مثال: Talk of defeat had demoralized the team. صحبت از شکست روحیه تیم را تضعیف و خراب کرده بود.
چپی، چپ گرا مثال: It was really just a small leftist insurgency and a devastating response by the state. آن حقیقتا تنها یک شورش و قیام چپ گرای کوچک ...
یاغیگری، تمرد، طغیان، شورش، قیام مثال: It was really just a small leftist insurgency and a devastating response by the state. آن حقیقتا فقط یک شورش ...
از قبر درآوردن مثال: When we find the grave, we take out the dirt and eventually clean the body, document it, and exhume it. وقتی ما قبر را پیدا کر ...
۱. قمه ۲. ساطور مثال: she was badly wounded by a machete and left for dead. او بدجوری با قمه زخمی شده بود و رها شده بود که بمیرد.
( با عجله ) یادداشت کردن. نوشتن ۲. ذره. خرده. سرسوزن مثال: They jotted everything down. آنها همه چیز را با عجله یاداشت کردند.
نبش قبر مثال: What we did is we conducted an exhumation in 2003. چیزی که ما انجام دادیم این است که ما یک نبش قبر در سال ۲۰۰۳ اجرا کردیم.
سر واژه ( واژه ای که از ترکیب حروف اول واژه های یک گروه اسمی ساخته می شود. مانند �هما� که از حروف اول �هواپیمایی ملی ایران� ساخته شده است. مثال: The ...
حافظ صلح. پاسدار صلح. صلح بان مثال: We will use air power to protect UN peacekeepers if necessary. ما در صورت نیاز از نیروی هوایی برای حفاظت از حافظ ...
طنز آمیز. طعنه آمیز مثال: "The Prison that is Freedom" is an ironic title. �زندانی که آزادی است� یک تیتر و عنوان طعنه آمیز است.
۱. چشم ( کسی ) را بستن ۲. چشم بند ۳. چشم بسته. با چشم بسته ۴. کورکورانه مثال: Don't let their flattery blindfold you. اجازه نده چاپلوسی و تملق آنها ...
با چشم بسته. با چشمان بسته مثال: But the bodies face down, most of them, hands tied behind their back Blindfolded اما اجساد بیشتر آنها صورتهایشان پای ...
۱. مردم شناسی. ۲. انسان شناسی مثال: So now with science, with archaeology, with anthropology, with genetics, what we are doing is, we are giving a vo ...
۱. ( آواشناسی ) بی واک ۲. بدون رای و عقیده. ساکت مثال: So now with science, with archaeology, with anthropology, with genetics, what we are doing is, ...
خروج از بدن live through an experience that feels like detachment from body زندگی در یک تجربه که احساسی شبیه جدا شدن از بدن است. مثال: It was like a ...
۱. اغتشاش. اشوب ۲. بلوا. شورش مثال: The new dog caused a minor upheaval in our home. سگ جدید باعث یک بلوای جزئی در خانه ما شد.
از نو ارزیابی کردن. مورد ارزیابی مجدد قرار دادن. بازنگری کردن مثال: I ask you to reassess your behavior. من از تو می خواهم که رفتارت رو مورد ارزیابی ...